- مدارک در اختيار من نيستند ولي آخرين بار (حدودا وقتي مساله دانشگاه آزاد پيش آمد) در بعضي رسانه ها (از بردن نام اين رسانه ها و سايتها معذورم و ميدانيد چرا) طرح شوراي رهبري توسط يکي از افراد خانواده رفسنجاني (تا آنجا که يادم مي آيد مهدي) مطرح شده بود ويا بهتر قرائت شده بود. و البته در رسانه هاي فراريون و برخي شبکه هاي خبري غرب سر و صداي فراواني به پا کرد (جستجو ميکنم و اگر مطالب ديگري در اين مورد پيدا کردم پست ميکنم.) ضمنا در همان حدود رجا به دلايل ساختگي بودن ترور نا فرجام رفسنجاني هم پرداخته بود. و يک خواهش: نظرتان در باره "اين اخطار به رهبري است" و "کار بنيادها به رهبري ارتباط ندارد" چيست؟ شوراي فقاهت هم از نظر کساني همان شوراي رهبري است که رفسنجاني بعلت اعتراض شديد پيروان رهبري اسم آنرا به شوراي فقاهت تبديل کرد.- درباره دوستي با مردم اسرائيل: - فرمايشات رهبري براي من فصل الخطاب است اما بعنوان کسيکه پروردگارم از کمي هوش و توانائي کسب کمي عقل بي نصيبم نگذاشته (ميدانيد که هوش و عقل با هم فرق دارند) و به کمک آن اندک هوش چند کلاس درس خوا نده ام ب1ضي مواقع خودم هم چيزهائي را ميفهمم و مطمئنم که رهبر معظم ما را از تفکر و تعقل منع نميکنند. آيا فکر ميکنيد که رژيم صهيونيستي آنقدر عادل, خدمتگزار, پاک و تزلزل ناپذيراست و انقدر مردم از آن راضيند که امکان خروجشان عليه اين رژيم فاسد وجود ندارد؟ آيا بعضي از خاخامها نميگويند سر زمينهاي غصبي سرزمين موعود تورات نيست؟ آيا ميزراهيها (يهوديان شرقي) که توسط اشکنازيها (يهوديان غربي) استثمار ميشوند تا ابد ميخواهند وضع به همين منوال بماند؟ بسياري از يهوديان ميگويند ما و فلسطينيها هزاران سال با صلح و صفا زندگي کرده ايم و بانيان صهيونيست کشت و کشتار لعنت ميفرستند. آيا بزرگان نظام ميخواهند همه قوم موسي عليه السلام را نابود کنند؟ فکر نميکنم. فراموش نکنيد که در زمان جنگ عراق و ايران اکثريت قريب به اتفاق عراقيها(چه سني و چه شيعه) دشمن خوني ما بودند. امروزعراق از دوستان ماست چون قبلا زمينه اين دوستي را فراهم کرده بوديم. آيا بهتر نيست کمي فراتر از امروز فکر کنيم؟ و نکته ديگري هم بنظرم ميرسد که از گفتن آن معذورم. برويم سر مديريت انبيا. اگر حضرت ابراهيم و حضرت نوح توانستند عدل را برقرار کند آيا خداوند پيغمبران بعدي تا خاتم الانبيا (ص) را براي چه فرستادند ؟ اصلا ما چرا منتظر امام زمان (عجل الله فرج) هستيم؟ افلا تعقلون؟ از مکتب ايراني هم بگوئيم. اگر ايرانيان دين اسلام را نمي پذيرفتند--که اگر زبان عربي را ميدانستند و ميتوانستند خط عربي را بخوانند حتما مي پذيرفتند و احتياجي به لشکرکشي عمر به ايران نبود--شايد اسلام از شبه جزيره عربستان بيرون نميرفت و به احتمال بسيار زياد توسط ابوسفيانها محو ميشد. شايد بفرمائيد که "خدا دين خود را حفظ ميکند." اما اگر آدميان نبودند دين خدا چگونه حفظ ميشد؟ ايرانيان دين خدا را حفظ کردند. زيرا با ياد گرفتن عربي نه تنها قرآن کريم را براي فهم ايرانيان ترجمه کردند بلکه به بسياري از هندوان و مغولها و ترکان شمنيست هم آموختند که منجر به تشکيل سلاطين عثماني شد که اسلام را تا قلب اروپا بردند ولي مورها (از اعقاب معاويه) که در اندلس حکومت ميکردند و تصادفا عادل و صلحجو هم بودند بدست مسيحيان بزير کشيده شدند و اسلام تقريبا از بين رفت بطوريکه الان فقط حدود 2000 مسلمان بومي در اسپانيا زندگي ميکنند و فکر نميکنم جزعده بسيار معدودي بتوانند کتاب خدا را بخوانند.
ببخشيد چه کسي گفته که فقط فقها ميتوانند "قرآن کريم را بخوانند و در آيات آن تعقل کنند؟ تازه فقها در بعضي مسائل فقهي و تفسير آيات اتفاق نظر ندارند. فراموش نکنيم که تا زمان حافظ (که حافظ قرآن بود) چهارده روايت از قرآن مجيد وجود داشت. خدا ميداند الان چند روايت هست. چرا آيات عظام هر کدام رساله خود را دارند ؟ آيا نميشود برترين آنهارا انتخاب کنند وهمه به او اقتدا کنند؟ براي چه عده اي اين مرجع را انتخاب ميکنند و عده اي آن را, در حاليکه يک قرآن داريم و احاديث نبوي را؟
- خواهش ميکنم ايرادات بني اسرائيلي نگيريد مگر آقاي مشائي در ميدان انقلاب يا بازار کلاهدوزان حرف ميزد "که براي مردم ايجاد شبهه کند"؟
- من هم بودم در مناظره اي که فرداي آن روز حکم ارتدادم صادر ميشد (حتي اگر با منطق و ادله حرف ميزدم) حاظر نميشدم. چون قاضي و هيئت منصفه و مامور اعدام يکي بيش نيست ولو جسما چند نفر باشند.به چه زباني بگوئيد؟ زبان منطق. فقط بفرمائيد کيهان جوابهاي مشائي را مثله نکند. ببخشيد که جوابها طولاني شد.
حق يارتان