سفارش تبلیغ
صبا ویژن

از دامن زن ...

جمعه 87 مرداد 11 ساعت 11:23 عصر

چند شب پیش توفیق، ‏رفیقمان شد و به همراه پدر و چند نفر از دوستان به منزل مادر بزرگوار شهید کشوری در کیاکلای قائم‏شهر رفتیم. دیداری بسیار شیرین و صمیمانه بود؛ استقبال گرم این بانوی مقاوم و عطر حضور معنوی روح آن شهید بزرگوار خاطره‏ی آن شب را در ذهنم جاویدان می‏کند.
اما آن شب درس بزرگی از این مادر مجاهد گرفتم؛ پدرم از ایشان سوال کردند که چرا با وجود اینکه شما در قائم‏شهر سکونت داشتید، ‏پیکر شهید کشوری را در تهران به خاک سپردید؟ ایشان فرمودند وقتی احمد به شهادت رسید فرماندهان ارتش از من خواستند اجازه دهم پیکر او در تهران دفن شود تا مزار او الهام‏بخش افسران و رزمندگان ارتش در حال و آینده باشد و رزمندگان هر هفته به زیارت او آمده و از او مدد بگیرند. من هم با اینکه دوست داشتم پیکر فرزندم در کنار خودم باشد با این درخواست موافقت کردم...

شهید سرلشکر خلبان احمد کشوری

وقتی این جملات را از مادر شهید کشوری شنیدم از درون احساس حقارت و کوچکی کردم... الحقّ که از دامان چنین شیرزنی باید هم چنان شیرمردی به معراج پرگشاید... مادری که حتی از جنازه‏ی پسرش هم در راه خدا و برای اسلام چشم‏پوشی می‏کند...
بی‏اختیار به یاد ظهر عاشورا افتادم... آنجا که مادر وهب سر بریده شده‏ی فرزندش را به سوی دشمن پرتاب می‏کند و فریاد می‏زند که ما آنچه در راه خدا دادیم را پس نخواهیم گرفت...
خدایا ما را عاشورایی بگردان!


نوشته شده توسط : سید کمیل

بسم الله []



لیست کل یادداشت ها

آیا رهبر انقلاب از خطوط قرمز مذاکرات هسته ای کوتاه آمدند؟
زنده باد خامنه ایِ رهبر!
روز قدسی که سیدحسن نصرالله را از نزدیک دیدم!
توصیه حاج آقا مجتبى? تهرانی به رزمندگان مقاومت اسلامی
غزه در انتظار راهپیمایی ما
پیام یک جوان فلسطینی به جوانان ایرانی
[عناوین آرشیوشده]