علّت انتحار جریان انحرافی چه بود؟
بدون شک، خروج زودهنگام جریان انحرافی نفوذی در دولت را باید یک انتحار سیاسی محسوب کرد. این جریان نفوذی که با سوءاستفاده از اعتماد مردم به شعارهای اصولگرایانه و انقلابی دولتهای نهم و دهم توانست چند سالی پشت سر رئیسجمهور مخفی شود، مسلّماً برای سالهای سال برنامه داشت و قرار نبود به این زودیها دست خود را برای عموم جامعه رو کند؛ گرچه خواص و نخبگان با بصیرت، از مدّتها قبل با رصد رگههای انحراف عقیدتی و عملی این جریان، در گوشه و کنایه هشدارهایی را مطرح میکردند.
به هر ترتیب، آنچه بهطور خاص ظرف مدّت یکماه گذشته در صحنهی سیاسی داخل کشور گذشت، خروج زودتر از موعد این جریان انحرافی از پوستهی ادعاهای انقلابی و ولایتمداری و عدالتگستری بود. باید دانست که این جریان با این انتحار سیاسی، شانس تداوم بقای در قدرت را از دست داد؛ زیرا با روشنگریها و بصیرتافزاییهایی که ظرف مدّت باقیمانده تا انتخابات مجلس نهم و ریاستجمهوری یازدهم صورت خواهد گرفت، بدنهی اجتماعی حامی دولت خدمتگزار متوجه خواهند شد که روی خوش نشاندادن به گزینههای مورد حمایت این جریان به معنی ایجاد انحراف در مسیر انقلاب اسلامی است و لذا پیشبینی میشود که این جریان جایی در مجلس و دولت آینده نداشته باشد.
امّا سؤال اساسی این است که علّت این انتحار زودهنگام چه بود؟ چه ضرورتی ایجاب میکرد که جریان انحرافی قید بقای در حاکمیّت را بزند و با ایستادگی و لجاجت در برابر حکم ولیّفقیه، زمینهی تداوم حضور خود در قدرت را از دست بدهد؟ این سؤال از آن حیث قابل توجه است که تجربهی حیات سیاسی نظام جمهوری اسلامی ثابت کرده است که بهواسطهی پشتوانهی مردمی نظام، همواره «خروج بر حاکمیّت» منجر به «اخراج از حاکمیّت» شده است!
برای یافتن پاسخ این سؤال اساسی، باید دو عرصهی داخلی و بینالمللی را مدّ نظر قرار دهیم؛ مسلّماً با توجه به عمق اعتقادات مردم ایران اسلامی به انقلاب و ولایتفقیه، حرکت ناشیانهی جریان انحرافی از «منظر داخلی» نمیتواند هیچ آورده و سودی برای این جریان داشته باشد و تعبیر دقیق در مورد آن، همان «انتحار سیاسی» است. امّا باید دید از «منظر بینالمللی» این انتحار سیاسی حامل چه پیامی برای مخاطبان خارجی است؟
به تعبیر دیگر، ضرورتی که این خودکُشی زودهنگام سیاسی را ایجاب میکند، نیاز داخلی این جریان نیست؛ بلکه نیاز اربابان خارجی این جریان منحرف به ذبح سریعتر از زمان پیشبینی شدهی آن است. در طول تاریخ، قدرتهای استکباری ثابت کردهاند که به چیزی جز منافع خود نمیاندیشند و حاضرند همه چیز و همه کس و حتی نزدیکترین نوکران خویش را پیش پای منافع استکباری خود قربانی کنند و جریان نفوذی دشمن در دولت خدمتگزار هم مصداقی دیگر از این مفهوم کلّی است.
در شرایطی که «جنبش بیداری اسلامی» با سرعت خیرهکننده و حیرتآور خود کشورهای منطقه را یکی پس از دیگری درمینوردد و به تعبیر مقام معظم رهبری، قلب اروپا را نشانه رفته است، غرب که مستأصل و دستپاچهتر از همیشه نظارهگر تحولات خاورمیانه و شمال آفریقاست، چارهای جز قربانی کردن بعضی از مهرههای نفوذی و دستنشاندهی خود در منطقه ندارد.
استکبار به خوبی میداند که انقلاب اسلامی ایران، عقبهی استراتژیک قیامهای مردمی منطقه است. انقلابی که ثمرهاش تشکیل «نظامِ» جمهوری اسلامی است؛ نظامی که محور اساسی آن، حاکمیت فقیه عادل جامعالشرایط یا همان «ولایتفقیه» است. بیتردید، در شرایطی که خواست عمومی مردم منطقه «اسقاط نظامهای دیکتاتوری» است، مدل حکومت «جمهوری اسلامی» میتواند بهعنوان بهترین و محتملترین «نظام جایگزین» در این کشورها مطرح شود.
وحشت غرب از تحقّق این کابوس خطرناک باعث شد که دستگاه استکباری، راهبرد «مخدوشسازیِ» چهرهی رسانهای نظام جمهوری اسلامی را در دستور کار قرار دهد تا این پیام را به خارج از مرزهای ایران مخابره کند که نظام «جمهوری اسلامی» نمیتواند به عنوان گزینهای کارآمد و مطلوب جایگزین نظامهای دیکتاتوری ساقطشده باشد؛ بلکه راه، منحصر در «لیبرال دموکراسی» و نظامهای سرمایهسالار غربی است؛ و به این ترتیب، بقای حیات انگلی خود را در منطقه تضمین کنند!
لذا دشمن در راستای پیشبرد این سناریو در مرحلهی اوّل، ماجرای 25 بهمن را کلید زد و موجب انزوا و مرگ کامل سیاسی دو مهرهی نیمسوختهی خود، یعنی میرحسین موسوی و مهدی کروبی شد؛ امّا پس از شکست سناریوی 25 بهمن، چارهای جز خرج کردنِ جریان نفوذی دشمن در دولت باقی نماند.
خروج زودهنگام جریان انحرافی علیه ولایتفقیه گرچه به برکت بصیرت مردم، در بُعد داخلی سودی به حال غرب و دولتهای استکباری ندارد و تنها موجب تقویت نظام جمهوری اسلامی میشود، امّا در بُعد خارجی و خصوصاً رسانهای حاوی آدرسی غلط به مخاطبان خارجی، بهویژه مردم مظلوم کشورهای منطقه است. این رسانهها تنش پیشآمده در فضای سیاسی داخلی ما را به دروغ بهعنوان نمودی از «دیکتاتوری دینی» و تقابل ولایتفقیه با مردمسالاری ترجمه کرده و مخاطب منطقهای را از عواقب تشکیل جمهوری اسلامی میترسانند!
با این تحلیل، درک علّت انتحار سیاسی جریان انحرافی دولت روشن میشود. در واقع همانطور که غرب برای حفظ منافع خود از هزینهکردنِ امثال موسوی و کروبی دریغ نکرد، قربانی کردنِ جریان نفوذی دولت نیز در راستای حفظ منافع حدّاقلی غرب در منطقه ارزیابی میشود.
به عبارت دیگر، اگرچه غرب بر روی جریان انحرافی سرمایهگذاری زیادی کرده بود و برای اهداف بلند مدّت خود امیدهای بسیاری به آن بسته بود، امّا آغاز ناگهانی سونامی بیداری اسلامی در منطقه، تمام برنامههای دشمن را بر هم زد و استکبار را مجبور کرد که دستور خروج اضطراری عناصر نفوذی خود علیه حاکمیت را صادر کند تا به خیال خود، بهجای دهها جمهوری اسلامی با همان یک جمهوری اسلامی طرف باشد.
البته در پرتو هدایتهای پیامبرگونهی مقام معظم رهبری و بصیرت و حضور آگاهانهی مردم در صحنه و آرامش و متانت خواص و پرهیز رسانهها از بهانهدادن به دست دشمنان، این بار هم تیر دشمن به سنگ خواهد خورد و چیزی جز خسران مضاعف عاید نوکران نفوذی دشمن نخواهد شد و به کوری چشم دشمنان، ملّتهای بیدار منطقه با چشمانی باز، از «نظام مردمسالار دینی ایران» در جایگزینی «نظامهای دیکتاتوری اسقاطشده» الگوبرداری خواهند کرد.
نوشته شده توسط : سید کمیل
کودتای رسانهای و آفت جابهجایی اصل و فرع
یکی از بیماریهای اجتماعی ما که گویا تبدیل به یک اپیدمی خطرناک هم شده است، علاقه افراطی به مسائل حاشیهای و فرعی است. گویا حاشیهها جذابیّتی دارند که در متون یافت نمیشود! یادش بخیر، در اوایل طلبگی اساتیدمان با این بیت کنایهآمیز به ما هشدار میدادند که «ألا یا أیّها الطّلاب ناشی، علیکم بالمتون لا بالحواشی»! امّا این روزها گویا باید خطاب این جملهی نغز را از طلاب به عموم جامعه و خصوصاً رسانهها بازگرداند تا شاید کمی به متون و مسائل اصلی بیشتر توجه کنند!
این روزها گویا اصلاً نان بعضی رسانهها و رسانهایها در حاشیهسازی و حاشیهپردازی تأمین میشود؛ اگر یک روز بیحاشیه طی شود، گویا گمشدهای دارند! در ورزش، در سیاست، در فرهنگ، در اقتصاد و حتی در معنویترین مسائل حیات انسان، گویا باید حتماً حاشیهای پیدا کنند و چند روزی خود و مخاطبان رسانهها را به آن مشغول سازند و اصول و متون را به باد غفلت و فراموشی سپرند.
خیانت بزرگی که حاشیهسازها و حاشیهپردازها به جامعه میکنند همین است که مخاطب را از اصل ماجرا، از آنچه که به آن نیاز حیاتی دارد و از چیزی که توجه به آن میتواند ضامن سعادت دنیوی و اخروی مخاطب شود، دور میکنند و بهجای آن، حاشیه را پررنگ میکنند و بهعنوان متن بهخورد مخاطب بیچاره میدهند. لازم نیست برای اثبات این ادّعا خود را زیاد به زحمت بیندازیم؛ کافی است همین الآن به پر بازدیدترین صفحات سایتهای خبری مراجعه کنید! کدام خبرها (یا به تعبیر بهتر، شبهخبرها) بیشتر مورد اقبال مخاطب قرار گرفتهاند؟! متنها یا حاشیهها؟!
خیانت بزرگتر ایندست رسانهها «تغییر ذائقهی مخاطب» است. انسان، فطرتاً جویای حقیقت و طالب اصل است، نه فرع و حاشیه؛ امّا بازیهای رسانهای، روزبهروز مخاطب خود را از این فطرت الاهی دور و دورتر میکند، تا جایی که حتی در ذهن مخاطب هم جای متن و حاشیه عوض میشود. این یک «کودتای رسانهای» است! کودتایی خزنده که فرع را بهجای اصل مینشاند و اصل را از صدر به ذیل میکشاند تا در محاق فرو رود. تأسّفآورتر این است که رسانه، تقصیر را به گردن خودِ مخاطب میاندازد و چنین توجیه میکند که چون مخاطب چنین میپسندد، من هم چنان میکنم!
حالا به این دو مثال توجه کنید تا به عمق خیانتِ (عمدی یا سهوی) رسانهها پی ببرید.
1- پیکر بیسرِ سرداری رشید پس از 27 سال دوری از وطن، به میهن اسلامی بازمیگردد. در شرایطی که جامعه بیش از هر زمان دیگر نیازمند نوشیدن جرعهای زلال از شراب طهور شهادت و ایثار است، رسانهها بازی حاشیهای خود را آغاز میکنند و بحثها درباره تشکیک در صحّت انتساب پیکر یافتشده به سردارِ بیسر دفاع مقدّس بالا میگیرد. اصل داستان فراموش میشود و خبری که باید همچون پُتکی سنگین بر سر خوابآلود جامعه وارد میآمد و مخاطب غرق غفلت و مادّیت را بهخود میآورد و تذکّر میداد و تلنگر میزد، در این بازی رسانهای گم میشود و این بحثها دستآویزی برای جدلهای بیهوده و تمسخر ارزشهای فراموششدهی جامعه میشود.
2- اختلاف نظری در محیط کاری بین رهبر انقلاب و رئیسجمهور پیش میآید؛ رهبری در چند سخنرانی پیدرپی به فرعی بودنِ مسأله اشاره فرموده و کماهمیّتی آن را گوشزد میفرمایند و حتی صراحتاً از رسانهها بهدلیل جابهجا کردن اصل و فرعِ ماجرا و دامنزدن به حاشیهها و نگرانیها گلایه میکنند؛ امّا «دیکتاتوری رسانهای» به این راحتیها دست از سیرهی سیّئهی خود بر نمیدارد. همهی این بازیها در شرایطی اتفاق میافتد که مسألهی اصلی کشور در حوزهی داخلی، «جهاد اقتصادی» است و در حوزهی بینالمللی، «جنبش بیداری اسلامی» است. صد افسوس که این «متون» به راحتی، در پیش پای «حواشی» قربانی میشوند و امپراطوری رسانهای فاتحانه و مغرورانه از گودی قتلگاه اصول بیرون میآید!
خروج از بحران جابهجایی متون و حواشی، جز با تمسّک به راهبرد حکیمانهای که رهبر فرزانهی انقلاب تحت عنوان «اصلیـفرعی کردنِ مسائل» مطرح فرمودند ممکن نخواهد بود. البته این راهبرد به معنای نادیدهانگاریِ حواشی و سکوت در مواجههی با فروع نیست. اصلیـفرعی کردن مسائل یعنی رعایت «عدالت رسانهای» در برخورد با حوادث و اتفاقات موجود در جامعه؛ عدالت هم یعنی «إعطاء کلّ ذیحقٍّ حقَّه»؛ یعنی «وضعُ کلِّ شیءٍ فی موضعِه»؛ یعنی به مسألهی اصلی در حدّ و اندازهی اصل پرداخت و روی مسألهی فرعی هم در قدّ و قوارهی فرع سرمایهگذاری کرد.
البته نباید این نکته را هم از ذهن دور داشت که گاه یک مسألهی فرعی، به صورت بالقوّه پتانسیل تبدیل به یک خطر و مسألهی اصلی در آینده را دارد. در این موارد البته حکم مسأله متفاوت است که باید راهبرد ظریفتری برای مواجههی با اینگونه مسائل در پیش گرفت. شاید در نوشتهای جداگانه این مسأله را بیشتر باز کردم.
این یادداشت در سایر رسانهها: فارسنیوز / رجانیوز
نوشته شده توسط : سید کمیل
لیست کل یادداشت ها