سفارش تبلیغ
صبا ویژن

من امام را دوست دارم

سه شنبه 87 خرداد 14 ساعت 12:8 صبح

هر کاری کردم نتونستم به امام عرض ادب نکنم...
هیچ وقت 14 خرداد 68 را فراموش نمی‏کنم... کلاس اول دبستان بودم و بی‏خبر از همه‏جا برای امتحان ثلث سوم به مدرسه رفتم؛ بچه‏ها زودتر از من باخبر شده بودند و گریه می‏کردند؛ دوستانم که اکثراً فرزندان شهدا بودند امام را پدر خودشان می‏دانستند و رابطه‏ی عجیبی با امام داشتند و احساس یتیمی دوباره می‏کردند... وقتی اون بچه‏ها رو با بچه ‏دبستانی‏های این دوره و زمونه مقایسه می‏کنم حیرتم افزون میشه که چقدر با‏معرفت بودند اون بچه‏ها... توی همون عالم بچه‏گی خودم گوشه‏ی حیاط مدرسه کِز کرده‏بودم و به زمین زُل زده‏بودم. یه دفعه توجهم به مورچه‏هایی که روی زمین راه می‏رفتند جلب شد. آنچه می‏دیدم برام باورنکردنی بود... با دقت بیشتری به زمین نگاه کردم... درست می‏دیدم... مورچه‏ها ردّ خیسی از خود بر روی زمین به‏جا می‏گذاشتند. مورچه‏ها هم گریه می‏کردند... یعنی من این‏جور می‏فهمیدم.
به‏تون حق می‏دم که باور نکنید! چون خودم هم الآن که به‏ش فکر می‏کنم می‏بینم باورنکردنیه. ولی من توی اون عالم پاکی و معصومیت کودکی این صحنه رو دیدم و نمی‏تونم فراموشش کنم.
بگذریم... فقط اینو می‏تونم بگم که : من امام را دوست دارم

امام مهربان ما


نوشته شده توسط : سید کمیل

بسم الله []



لیست کل یادداشت ها

آیا رهبر انقلاب از خطوط قرمز مذاکرات هسته ای کوتاه آمدند؟
زنده باد خامنه ایِ رهبر!
روز قدسی که سیدحسن نصرالله را از نزدیک دیدم!
توصیه حاج آقا مجتبى? تهرانی به رزمندگان مقاومت اسلامی
غزه در انتظار راهپیمایی ما
پیام یک جوان فلسطینی به جوانان ایرانی
[عناوین آرشیوشده]