مقام معظم رهبری در پیام اخیرشان در مورد جنایات صهیونیست ها در غزّه فرمودند: «امت اسلامی باید به خروش آید.»
آنچه در پی میآید گوشهای از خروش وبلاگی دوستان غیرتمندمان است. شما هم اگر مطلبی نوشتید یا به مطلب دیگری برخوردید من را خبر کنید تا برای استفادهی بیشتر دوستان لینک کنم.
اعتراض جهان اسلام
خروش وبلاگی غزه
تعیین جایزه برای “قصاص” سران رژیم صهیونیستی
ما اینقدر بیغیرت نبودیم
بأیّ ذنب قتلت
آقای سازمان ملل!!!
عاشورای غزّه
خروشی برای غزّه
کودک زیتون سلام!
اکنون فلسطین
صهیونیسم، سلطان جنگلی که شغال شدهاست
مگه خودت خواهر مادر نداری!؟
تروریست
غزّه در خون
نامه ای به...
غزّه در خاک و خون
وعده پیروزی فلسطین در قرآن
اصلاً به ما چه؟
اولین جواب فلسطینیان به کشتار غزّه
هولوکاست، زمستون داغ، دنیای اسلام و نوار غزه
فلسطین، محور وحدت مبارزان
عملیات استشهادی قدس
تعطیلی شکست
قطعنامههای وتو شده برای اسرائیل توسط آمریکا
و کمی آن طرف تر ... فلسطین
هولوکاست جدید در راه است!
السلام علی الرضیع الصغیر
کوچکترین عضو القاعده؟!
فانتقنها من الذین اجرموا و کان حقا علینا نصر المومنین
خشمت را آزاد کن ای امت!
مسئله فلسطین و انتظار از دولت احمدی نژاد
هالوکاست در غزّه
سلام بر غزه؛ کربلای ????
تمام مشکلات فلسطین حل خواهد شد !
مردانگی نیست ولی بمان و بمیر در غزه
مسجد الاقصی آماده باش
تصاویری از فاجعه
حق توحش!
حکومتهای غیرمسئول بار سنگینی بر دوش ملتهای مسئول
غزه و ادامه هولوکاست و ...
صلیبی از خون سرخ
بشارت باد عیدی این چنین خونین
غزه در محاصره
می بینم اون شب هاتو که پرنور باشه (خیلی قشنگه؛ ببینید حتماً)
براستی چرا؟
سازمان دول متحد
اینجا دنیای واقعیاست
آسوده بخواب، دنیا امن و امان است!
غزه بر روی صلیب صهیونیزم
آزمون مسلمانی
مدعیان دفاع از حقوق بشر کجایند؟!
اعتراض شورای حقوق بشر سازمان ملل به بنیاد پالمه
قبله در خون
هولوکاست غزه !
علمای بزگوار جهان اسلام !!!
نوار غزه زندانی به وسعت یک سرزمین
نزن جلّاد
امروز غزه کربلاست
از کربلا تا غزه
شقایقهای آتش گرفته
***
بازتاب «خروش وبلاگی» در خبرگزاری ایکنا
نوشته شده توسط : سید کمیل
بعد از فجایع ددمنشانهی رژیم اشغالگر فلسطین در غزه قصد کرده بودم مطلبی بنویسم که به خاطرم آمد چند سال قبل همزمان با آغاز انتفاضهی دوم فلسطین در ایامی که در مدرسه عالی حجرهای داشتیم و مشغول درس و بحث بودیم و روزگار خوشی را در جوّ آرام طلبگی میگذراندیم مطلبی نوشتم و بر در و دیوار مدرسه زدم تا حساسیت دوستان طلبه را نسبت به آنچه بر سر جهان اسلام میآید برانگیزانم. این پست را به همان متن اختصاص میدهم... آقا در پیامشان فرموده بودند امت اسلام باید در قبال این جنایات به خروش آید؛ نمیدانم؛ آیا به وظیفهام عمل کردهام؟ آیا کار دیگری از دستم بر نمیآید؟... اللهمّ وفّقنا لما تحبّ و ترضی
چه بر سر ما آمده است؟ ما را چه شدهاست؟ هنوز خوابیم یا خودمان را به خواب زدهایم؟ کبکصفتانه سرها را در برف کردهایم یا گرگخویانه این همه جنایت را به نظاره نشستهایم؟ ما اینقدر بیغیرت نبودیم.
گناه با ما چه کرده است؟ گوشمان از فریاد «یا للمسلمین» پر شده ولی چشمانمان را به سادگی بر خرمن اجساد کودکان مظلوم بسته ایم. لقمهی حرام چه بر سر ما آورده است؟ قوهی عاقلهمان دیگر کار نمیکند. واقعیتهایی که از مقابلمان میگذرد را نمیتوانیم تجزیه و تحلیل کنیم. دیگر حرمت مال و عرض و نفس مسلم برایمان مفهومی ندارد. «من سمع منادیاً ینادی یا للمسلمین ولمیجبه فلیس بمسلم» برایمان بیمعنی شده است. گویا الفاظی مانند عزت، ظلم ستیزی و غیرت هیچ مفهومی را به ذهنمان متبادر نمیکند. ما اینقدر بیغیرت نبودیم.
چرب و شیرین دنیا چگونه ما را به خود مشغول کرده است؟ دو دستی به زندگی خود چسبیدهایم و دست از وظایف اصلیمان کشیدهایم. به این روزمرّهگی ها عادت کردهایم. تماشای روزانهی صحنهی قتل و غارت مسلمانان برایمان به سادگی پیگیری مجموعههای طنز نود قسمتی شده است. تعلقات پست دنیوی چگونه امانمان را بریده است؟ چرا فقط در کثافات خود میلولیم؟ چرا بر نمیخیزیم؟ چرا قیام نمیکنیم؟ دستانمان اگر بسته است _که نیست_ دهانمان را که نبستهاند. فریاد که میتوانیم بزنیم. چرا نعره نمیزنیم؟ چرا خاموشیم؟ چرا گریبان چاک نمیزنیم؟ چرا از غصّه دق نمیکنیم؟ آیا این همه وحشیگری از کندن خلخال از پای دختر یهودی کمتر است؟ آیا نباید در ادعای مسلمانی خود شک کنیم؟ پس چرا نمیخروشیم؟ چطور میتوانیم سر راحت بر بالین بگذاریم در حالی که به چشم خود دیدهایم که دشمنان چگونه بر پیکر نیمهجان مجروحان فلسطینی تیر خلاص میزنند؟ ما اینقدر بیغیرت نبودیم.
ای دانشجو! ای طلبه! برخیز؛ چه جای درنگ است؟ چه وقت استراحت است؟ خودت را به چه سرگرم کردهای؟ به درست؟ به نمازت؟ به مدرک لیسانست؟ به مباحثهات؟ به چه امید به کلاس میروی و میآیی؟ به چه آرزو در حجره نشستهای؟ با چه هدفی مباحثه میکنی؟ با چه نیّتی نماز میگذاری؟... اگر این همه را به خیال خودت برای خدمت به اسلام انجام میدهی، چشمانت را باز و گوشهایت را تیز کن؛ ببین که چه بر سر اسلام میآورند و تو در خلوت عارفانهی حجرهات نماز شب میگذاری! ببین که چگونه بشر و حقوق او را لگدمال می کنند و تو سادهلوحانه در قیل و قال مباحثهات در پی اثبات مبانی حقوق بینالمللی!
عزیزم! برادرم! دشمن مثل من و تو بیکار ننشسته است. دیگر فقط کافی است سرت را از لاک خودساختهات بیرون آوری تا او را ببینی. به راستی تو چه کردهای؟ ای طلبه! اگر مولایت که ادّعای سربازی او را داری از تو سوال کند که در برابر این همه ظلم و جنایت چه کردهای چه پاسخی داری؟ آیا خواهی توانست پیش روی او سربلند و با افتخار بایستی و بگویی به وظیفهات عمل کردهای؟ سکوت امروز من و تو مایهی ننگ ابدی و شرم همیشگیمان نزد او خواهد شد.
نمیگویم درس و بحثت را تعطیل کن؛ که میگویم خوب درس بخوان و خوب مباحثه کن. اهل تهجّد و مستحبّات هم باش؛ اما واجباتت را هم فراموش نکن. امروز دست به قلم بردن و با سلاح قلم به جهاد برخاستن بر من و تو واجب است. «کونوا للظالم خصماً و للمظلوم عوناً» امروز باید اثبات کنیم که دشمن ظالم و یاور مظلومانیم. امروز روز فریاد است؛ روز قلم است؛ روز امتحان و آزمایش من و توست.
شاید فردا فرصتی برای جبران کم کاری هایمان به دست نیاوریم...
پینوشت: (پاسخ سخنان سخیف ترسوهایی که بدون آدرس کامنت میگذارند)
توی این پست یک جمله بیشتر نگفتم؛ گفتم ما اینقدر بی غیرت نبودیم.
اگه بعضی قبول ندارند و فکر می کنند بی غیرتی و سکوت و خفقان مرگ گرفتن دربرابر جنایات رژیم سفاک صهیونیستی برازندهشونه خوب ما با اونا کاری نداریم. بی غیرت باشید و بی غیرت بمانید. (لکم دینکم و لی دین)
اینها علاوه بر بیغیرتی دچار رذایل اخلاقی دیگری نظیر ترس و رعب شدید از این خروش وبلاگی جوانان مسلمان هستند و حتی همین حرکت جهادی در دنیای مجازی هم آنها را به لرزه و رعشه درآورده است؛ ترسی همانند ترس صهیونیستها از مرگ.
پاسخ ما به این خودفروختهگان مرعوب و مزدوران صهیونیسم جنایتکار یک جمله بیشتر نیست: از دست ما عصبانی باشید و در این عصبانیت بمیرید. همین ترس و دستپاچگی شما از این حرکت خودجوش وبلاگی، ما را به این نتیجه میرساند که این خروش مقدس، اقدامی اصولی و برجسته و مؤثر است که انشاءالله مظلومان فلسطینی را خرسند و قلب نازنین امام عصر(ع) را از ما خشنود خواهد ساخت.
مشکل این آدمها یک چیز بیشتر نیست: عدم بصیرت و عدم شناخت درست از حقایق که این هم برمی گرده به همون عواملی که توی این پست اشاره کردم: گناه، لقمهی حرام، مشغول شدن به چرب و شیرین دنیا، روزمرهگی، گرفتار تعلقات پست دنیوی شدن و لولیدن در کثافات...
خدایا شاهد باش ما فریاد زدیم و سکوت نکردیم و آرام نگرفتیم و با تمام توانمان از آرمان حمایت از مظلومان فلسطین دفاع کردیم و می کنیم و خواهیم کرد و دست از مبارزه نخواهیم کشید و بزرگترین آرزویمان این است که در این راه و در این جهاد مقدس با شهادت به ملاقات تو نائل شویم.
خدایا ما غیر از تو کسی را نداریم و جز تو کسی را نمی خواهیم. وعده هایت را در نصرت حق و نابودی باطل بر ما محقق فرما و با فرج آخرین حجتت انتقام خون های به ناحق ریختهی همهی مظلومان عالم را بستان.
والسلام علی من اتبع الهدی
نوشته شده توسط : سید کمیل
پنج شنبه، 9 اسفند 1380، خیابان جمهوری، انتهای کوچه شهید کشور دوست
ساعت 8:30 صبح
مراحل بازرسی را طی میکنیم و به داخل راهنمایی میشویم. عاقلمردی مؤدب به استقبالمان میآید و سراغ «آقا داماد» را میگیرد. خود را معرفی میکنم و سند عقدنامه را تحویل میدهم...
ساعت 9 صبح
همه نشستهایم و منتظریم. ردیف جلو سمت چپ، آقا دامادها و سمت راست، عروس خانمها؛ پشت سرمان هم پدر و مادرها و بعضی فامیلهای دیگر...
ساعت 9:30 صبح
دل تو دلم نیست! احساس میکنم همه وجودم قلب شده است و میتپد! حجتالاسلام محمدیگلپایگانی تذکراتی میدهند؛ خصوصاً به عروس خانمها: همون بار اول که آقا میفرمایند «آیا وکیلم؟» زود جواب «بله» رو بدید! عروس رفته گل بچینه و گل بزنه و گل بخوره و... نداریم اینجا!
ساعت 9:45 صبح
در باز میشود و آقا وارد میشوند. از خود بیخود شدهام. مات و مبهوت نورانیت و جمال آقا شدهام. اصلاً یادم رفته برای چی اینجا هستم!... آقا از عروس خانم ها وکالت میگیرند و آقای محمدی گلپایگانی هم وکیل آقا دامادها میشوند.
قبل از عقد، آقا چند جمله نصایح پدرانهای به فرزندانشان برای آغاز زندگی مشترک هدیه میکنند:
_ فرصت ازدواج و آرام گرفتن در خانواده برای مرد و زن فرصتی بزرگ و وسیله آسایش و آرامش و تسلّی و پیدا کردن یک غمخوار نزدیک در طول زندگی است و برای همین است که اسلام بر آن تاکید کردهاست.
_ اسلام اصرار دارد که ازدواج در همان اوان خود و در ابتدای احساس نیاز صورت بگیرد تا هم برکات و خیرات آن زودتر حاصل شود و هم جلوی طغیانها و محرومیتهای جنسی را بگیرد؛ پس هر چه زودتر، بهتر!
_ رسول خدا فرمود «من تزوّج فقد احرز نصف دینه» ؛ از همینجا معلوم میشود نصف تهدیدهایی که به دین انسان متوجه میشود از طرف طغیانهای جنسی است.
_ قدر خانواده را بدانید؛ قدر ازدواج را بدانید؛ بنای خانواده را محکم نگه دارید و نگذارید متزلزل شود.
_ اینکه در دنیای غرب بنیان خانواده متزلزل است به خاطر این است که در آنجا آزادی و بیبندوباری جنسی بیشتر است؛ زن به شوهرش نیازی ندارد و شوهر هم به زن خودش احتیاجی ندارد.
_ نتیجهی احکام و دستورات اسلام دربارهی حجاب و عفاف و رعایت حریم بین زن و مرد نامحرم، گرم شدن کانون خانوادههاست.
_ اکثر جداییها و طلاقها و افتراقها برمیگردد به گرفتاری یکی از طرفین (زن یا مرد) به یکی از امور حرام.
_ وقتی خانواده حفظ شد، بسیاری از بنیانهای اخلاقی در جامعه حفظ میشود.
_ مهمترین عامل در تحکیم بنیان خانواده وجود محبت و عشق خدادادی بین زن و شوهر است که خیلی با ارزش است و باید این را روز به روز پرورش دهید که آن هم با وفاداری و سازگاری حاصل میشود.
_ زن و شوهر باید قدر همدیگر را بدانند؛ احترام همدیگر را داشته باشند؛ حدّ یکدیگر را بشناسند؛ به هم اعتماد کنند و به هم وفاداری کنند؛ آن وقت محبت حفظ میشود. وقتی محبت بود، آن وقت از محبت خارها گل میشود!
_ شرایط را باید برای ازدواج، سهل و آسان کرد.
_ در امر عقد و عروسی و جشن و شادی، مراقب باشید هم اسراف نکنید و هم به دیگران فخرفروشی نکنید.
_ ازدواج یک معامله است؛ اما معاملهای انسانی است؛ معاملهی دلها و جانهاست.
_ اینکه ما مقیّد کردیم مهریه 14 سکه باشد برای این است که خواستیم به عنوان یک امر نمادین وسیلهای باشد تا زن و شوهر احساس کنند یک معامله تجاری و بازاری نمیکنند.
(همانطور که میدانید یکی از شروط برای اینکه آقا عقد ازدواج زوجی را بخوانند این است که مهریهشان حداکثر 14 سکه باشد)
ساعت 10:30 صبح
خواندن صیغههای عقد که شروع میشود، اشکهاست که جاری است... اشک شوق، اشک وصال، اشک محبت به ولایت و اشک شکر و سپاس از خالق عشق و پیوند دهندهی قلبها...
_ زَوَّجتُ موکّلتی بموکّلِکم علی المَهرِ و علی الشروط
_ قبلتُ التزویجَ لموکّلی هکذا...
_ ان شاء الله مبارکه!
ساعت 11
آقا که برمیخیزند، چون نگینی درخشان در حلقهی عاشقانهی عروس و دامادها محاصره میشوند. دستان نالایقم را به عبایشان متبرّک میکنم و بر چشمانم میکشم تا هم اشکم را پاک کرده باشم و هم چشمم را صفا بخشم.
ساعت 11:30
در عین شعف و نشاط قلبی، مسوولیت خطیری بر دوش خود احساس میکنم... خدایا ما را به خودمان وامگذار!
پینوشت:
* یادآوری خاطره شیرین آغاز زندگی مشترکمون رو تقدیم می کنم به همسر صبور و مهربانم که بسیار بر گردنم حق دارد.
* برای همهی جوانان مسلمان ایرانی، آرزوی خوشبختی و سعادت میکنم.
نوشته شده توسط : سید کمیل
لیست کل یادداشت ها