سفارش تبلیغ
صبا ویژن

مردی که مست یک نگاه شد...

سه شنبه 86 بهمن 23 ساعت 10:27 عصر

عثمانی مذهب بود و بزرگ خاندان؛ به خیال خودش «از بد حادثه» با حسین(ع) هم‏مسیر شده بود. مراقب بود با حسین(ع) روبه‏رو نشود؛ اگر کاروان حسین(ع) بار می‏گشود، او بار بر‏می‏داشت و حرکت می‏کرد... تا بالأخره ناچار در منزل‏گاهی نزدیک کاروان حسین(ع) اتراق کردند. حسین(ع) شخصی را از پی‏اش فرستاد؛ مشغول غذا بودند که فرستاده‏ی امام چادر خیمه را بالا زد و گفت: «أجِب أباعبدالله». همه از تعجب در جای خود میخکوب شدند؛ همسرش نهیب زد: «فرزند رسول خدا تو را می‏خواند و او را اجابت نمی‏کنی!؟»
برخاست و رفت؛ وارد خیمه‏ی امام شد... و شاید به «دقیقه» هم نرسید که از خیمه بیرون آمد... اما او همان مرد دقیقه‏ی پیش نبود... برافروخته بود و دیگرگون؛ به خاندان و همراهانش گفت: همگی بروید... «عَزَمتُ علی صُحبةِ الحسین» می خواهم با حسین باشم.
هیچ کس نمی‏داند در آن ملاقات خصوصی کوتاه چه گذشت و حسین(ع) به او چه گفت... و آیا اصلاً چیزی به او گفت یا نه... ولی بعضی گفته‏اند:
« زهیر مست نگاه حسین شد. »

 یا حســــــــــــــــــین

*از بین همه‏ی شهدای کربلاء زهیر را انتخاب کردم چون خود را به او نزدیک می‏بینم...
مهدی جان! من هم از تلاقی چشمان گناه‏کارم با نگاه دلربایت فراری‏ام... از خود نا امیدم و حیرانم... و فقط امیدم این است که شبی مرا نیز بخوانی و با نگاهی مست کنی و با خود همراهم نمایی تا فریاد برآرم «عَزَمتُ علی صُحبَةِ المَهدی»...

تا که از جانب معشوق نباشد کششی    کوشش عاشق بیچاره به جایی نرسد

*تذکر این نکته ضروری شد که منظورم از احساس نزدیکی با زهیر همونی بود که توضیح دادم. یعنی فراری بودن از امام زمانم؛ منظورم نزدیکی به مقام معنوی بالای زهیر نبود. هیچ وقت هم به خودم اجازه نخواهم داد چنین ادعای گزافی بکنم.


نوشته شده توسط : سید کمیل

بسم الله []


انقلاب از منظر امام

جمعه 86 بهمن 19 ساعت 10:10 عصر

شاید به‏ترین راه برای آشنایی با یک سازه این باشه که بریم سراغ سازنده‏اش و ویژگی‏های اون بنا رو از زبان معمارش بشنویم؛ انقلاب اسلامی هم بنایی پرشکوه و با عظمت است که برای شناختش باید بریم پای صحبت‏های معمارش یعنی امام عزیزمون. چند سال پیش با این نگاه یک مرور کلی بر روی سخنان امام راحل عظیم‏الشأنمان داشتم که این پست حاصل مختصر اون تحقیقه. برای هر کدوم از بندهای این پژوهش می‏تونید با مراجعه به سخنان و نوشته‏های امام مستندات فراوانی پیدا کنید. به روح بلند امام عزیز درود می‏فرستیم و بر تداوم راه شهیدان انقلاب اسلامی تاکید می‏نماییم.

 امام راحل عظیم الشأن ما

الف: زمینه‏های انقلاب اسلامی
     1- ظلم و فساد حکومت طاغوت (استبداد)
     2- افزونه خواهی و چپاولگری بیگانگان (استعمار)
     3- بیداری اسلامی ملت ایران
     4- پیوند عمیق میان مردم و روحانیت
     5- اعتقاد به اندیشه ولایت فقیه و توجه به توانمندی‏های سیاسی اسلام
ب: آرمان های انقلاب اسلامی
     1- عدالت اجتماعی
     2- استقلال
     3- آزادی
     4- جمهوری اسلامی
ج: رمز پیروزی انقلاب اسلامی
     1- وحدت کلمه و کلمه‏ی توحید
     2- ایمان و توکل به خدا
     3- اتکال به قرآن کریم
     4- شهادت طلبی و روحیه‏ی حماسی ملت
     5- امدادهای غیبی الهی
     6- استقامت در راه خدا
د: ویژگی های انقلاب اسلامی
     1- اسلامی و الهی بودن
     2- مردمی بودن
     3- رهبری حکیمانه
     4- قاطعیت و سازش ناپذیری
     5- مستقل بودن از همه‏ی قدرت ها
هـ: دست‏آوردهای انقلاب اسلامی
     1- قطع وابستگی ها (استقلال)
     2- نزدیکی دل‏ها و اقشار مختلف مردم
     3- احیاء تفکر اسلامی
     4- آزادی
     5- آگاهی بخشی
     6- مردم سالاری
     7- تحول عمیق محتوایی حاکمیت
     8- تحول عمیق در مردم و خصوصاً جوانان
     9- تشکیل اجتماعات سیاسی - اسلامی
و: صدور انقلاب اسلامی
     1- مفهوم صدور انقلاب ؛ صدور مفاهیم و آرمان‏های والای انقلاب
     2- ضرورت صدور انقلاب
     3- زمینه های صدور انقلاب
                    1/3- ماهیت ضد بیدادگری انقلاب
                    2/3- اسلامی بودن انقلاب
                    3/3- ناب بودن متاع انقلاب
                    4/3- توجه خالصانه انقلاب به انسان و حقوق بشر
                    5/3- تاکید انقلاب بر نقش مردم در سرنوشت خویش
     4- نهضت (بسیج) جهانی اسلام
ز: آسیب شناسی انقلاب اسلامی
     1- انحراف از ارزش‏های اسلامی و اخلاقی
     2- اختلاف و تفرقه
     3- بی تفاوتی سیاسی
     4- خودباختگی و ذلت پذیری
     5- تحریف ارزش ها و آرمان ها
     6- نفوذ و ضربه‏ی جریان نفاق
     7- تحجّر و مقدّس مآبی
     8- جریان روشنفکری
     9- رفاه طلبی و تجمل گرایی (خصوصاً در مسؤلان و روحانیت)


نوشته شده توسط : سید کمیل

بسم الله []


هفت‏گانه‏ی محبت

پنج شنبه 86 بهمن 4 ساعت 11:25 عصر

چند گفتگو در محیط چت و چند کامنت خصوصی در پست قبل باعث شد این پست رو به چند تذکر اختصاص بدم. البته هرکدام از این تذکرها خودش موضوع چندین مقاله می تواند باشد؛ اما چون بنای اطناب ندارم مختصر می‏نویسم. پس به قول طلبه‏ها، هُنا مَسائلُ:

الأوّل: حقیقت محبت و عشق
گفتیم هر حبّی ریشه در شناخت کمالات محبوب دارد و چون انسان فطرتاً به زیبایی‏ها گرایش دارد کمال و جمال محبوب، او را به خود جذب می‏کند و «پیوندی قلبی»‏ را سبب می‏شود که آن را محبّت می‏نامیم. پس محبّت عبارت است از علقه‏ی قلبی انسان با موجودی که او را صاحب کمالی تشخیص داده‏ است. حال تفاوتی نمی‏کند که آن موجود کیست یا چیست و فرقی هم نمی‏کند که آن موجود واقعاً دارای آن کمال باشد یا اینکه انسان به‏دلیل بعضی عوامل گرفتار توهّم و اشتباه در تشخیص شده باشد؛ مهم، آن پیوند و علقه‏ی قلبی بین انسان و آن موجود است که از آن به «دل‏بستگی» نیز تعبیر می‏کنیم.
عشق هم همان محبّت است اما در مرتبه‏ی شدیدتر آن. توضیح اینکه هرچه شناخت محبّ از محبوب بیش‏تر می‏شود، میزان آن دل‏بستگی نیز بیش‏تر می‏شود و انسان به آن موجود تعلّقِ خاطر بیش‏تری پیدا می‏کند. به این محبّت شدید، عشق می‏گوییم. در تعابیر قرآنی و روایی واژه‏ی عشق کاربرد چندانی ندارد؛ اما کراراً برای رساندن مفهوم عشق از تعبیر «محبّت شدید» یاد شده‏ است.
الثّانی: قلب چیست؟
همان‏طور که ملاحظه فرمودید، «قلب» یکی از کلیدواژه‏‏های اصلی در تعریف محبّت است. مسلماً مراد از قلب این تکّه گوشت صنوبری که خون را به اعضا و جوارح بدن پمپاژ می‏کند نیست. بلکه منظور، همان حقیقتی است که در لسان معارف اسلامی‏مان از آن یاد شده‏است. با مراجعه به منابع اسلامی مثل قرآن کریم اینطور می‏فهمیم که قلب، همان حقیقتی است که انسانیّت انسان به آن است و آن را باید اشرف ابعاد وجودی انسان دانست. چنان‏که قرآن کریم بر قلب پیامبر اکرم(ص) نازل شد و نه بر جسم او و نه حتی بر عقل او؛ «نَزَلَ به الرّوحُ الأمین علی قلبک...». استاد ما می‏فرمودند اگر شریف‏تر از قلب در وجود انسان بُعد دیگری وجود می‏داشت، قرآن که کلام اشرف موجودات است باید بر آن بُعد نازل می‏شد.
البته هم از بعضی تعابیر روایی و هم از کلمات بزرگان اینطور استفاده می‏شود که بین آن مضغه‏ی صنوبریّة و این حقیقت باطنی ارتباط وجود دارد. شاهد مدعا هم اینکه وقتی نزد عاشق، نام معشوق را می‏بری قلبش (یعنی همین قلب صنوبری مادی‏اش) به تپش می‏افتد و ضرب‏آهنگش عوض می‏شود.
الثّالث: محبّت‏های طولی و عرضی
گفتیم قلب مانند ظرفی است که در آنِ واحد، دو محبّت متضاد در آن نمی‏گنجد. اما بعضی محبّت‏ها با هم تضادی ندارند و لذا قابل جمع هستند. به اصطلاح باید ببینیم محبّت‏ها در طول یکدیگرند یا در عرض هم. محبّت‏هایی که در طول و در راستای یکدیگرند قابل جمع هستند و در آنِ واحد در قلبِ واحد می‏گنجند؛ اما محبّت‏هایی که در عرض یکدیگرند چون متضادّ هستند با هم جمع نمی‏شوند. این یک قاعده‏ی منطقی است و در آن تردیدی نیست که اجتماع ضدّین محال عقلی است.
محبّت نسبت به انبیاءالهی و ائمّه‏ی هدی و اولیاءخدا (علیهم صلوات الله) بی‏گمان در طول محبّت به خداست. یعنی ما این عزیزان را چون منتسب به آن محبوب ازلی و ابدی هستند دوست می‏داریم. محبّت و دل‏بستگی نسبت به پدر و مادر و همسر و فرزند و دوستان و... نیز با محبّت الهی قابل جمع است؛ یعنی می‏تواند در طول آن باشد و البته گاهی نیز ممکن است چنین نباشد. تکلیف بعضی علاقه‏ها و دل‏بستگی‏ها هم که از همان ابتدا روشن است و تردیدی نداریم که هیچ‏گاه در طول محبّت خدا نخواهد بود اگرچه بعضی عالمانه می‏خواهند سر خود را کلاه بگذارند و آن را توجیه کنند! غافل از اینکه شاید بتوانند دیگران را ساکت و به نفهمی متهم کنند، اما نخواهند توانست وجدان انسانی خود را فریب دهند؛ (اگر چیزی به نام وجدان داشته باشند!) و البته خدای متعال به‏تر می‏داند که در قلب ایشان چه می‏گذرد. «و اللهُ یَعلَمُ ما فی قُلوبِکم» و یا «فی قُلوبِهِم مَرَضٌ فَزادَهمُ اللهُ مرضاً» قلب اینان مریض است و روز به روز هم بر مرض قلبی‏شان افزون می‏گردد...
الرّابع: حکایت عشق مجازی
با دقّت در سخنان دوستانی که از عشق مجازی دم می‏زنند دست‏کم به دو تعریف متفاوت می‏رسیم: یکی همان محبّت‏هایی که در طول محبّت الهی قرار می‏گیرد که گفتیم نه تنها هیچ مشکلی ندارد بلکه در تقویت محبّت الهی هم مؤثر است و بالاتر اینکه شرط صادقانه بودن محبّت به خداست؛ چون به قول معروف، دوستِ دوست، دوستِ انسان است. تعریف دیگر عشق مجازی همان دل‏بستگی‏ها و علایق غیر الهی است که گاه در دل انسان خطور می‏کند و قلب را دست‏خوش تحولاتی قرار می‏دهد؛ تکلیف این نوع از محبّت ها را هم در مسأله‏ی قبل روشن کردیم. حال با خود این دوستان است که موضع خود را شفافانه و بدون بازی با الفاظ روشن کنند.
الخامس: دَوَران امر بین الهی بودن و الهی نبودن
تذکر مجدد این نکته لازم است که ما‏ بین محبّت‏های الهی و غیر الهی، شقّ سومی وجود ندارد؛ همان‏طور که در پست قبل اشاره شد، دنیای مذموم در روایات که مؤکداً به انسان هشدار داده شده‏است که از دل‏بستگی به آن بپرهیزد و حبّ آن «رأسُ کلّ خطیئة» معرفی شده است، اعمّ از تمام علاقه‏ها و دل‏بستگی‏هایی است که با محبّت الهی در تضادّ است و تفاوتی نمی‏کند که آن محبوب چیست یا کیست؛ گاهی حتی تعلّق خاطر و محبّت انسان به اعمال و عباداتش هم دنیایی و غیر الهی می‏شود. (نستجیر بالله من سوء العاقبة)
السّادس: ملاک الهی بودن محبّت‏ها
صرف نظر از آن دل‏بستگی‏هایی که گفتیم مسلّم است که هیچ‏گاه الهی نیست، معیار و ملاک برای تشخیص الهی بودن یا نبودن محبّت این است که ببینیم در مقام تزاحم با محبّت و اوامر الهی کدام مقدّم می‏شود. اگر فرمان خدا مقدّم شد، معلوم می‏شود که آن محبّت الهی است و اگر خدای‏ناخواسته آن محبّت مانع از انجام دستور خدا شد معلوم می‏شود بویی از خدا در آن نیست. یک مثال ساده می‏زنم و تو خود حدیث مفصّل بخوان از این مجمل: یکی از محبوب‏ترین چیزها حبّ فرزند است؛ اگر فرضاً این محبّت باعث شود پدری به هنگام جهاد و دفاع از دین خدا مانع عزیمت فرزند به جبهه شود، این نشانه‏ی دنیایی بودن آن خواهد بود و اگر با وجود محبّت به فرزند، امر الهی را مقدّم بداند و بدارد، معلوم می‏شود این محبّت الهی و در طول محبّت حقیقی است.
تشخیص الهی بودن یا نبودن محبّت هم برعهده‏ی خود انسان است و هرکس خودش به‏تر از دیگران از حال و روز قلب خود باخبر است. (بَل الإنسانُ علی نَفسِه بصیرةٌ ولو ألقی معاذیرَه)
السّابع: اهمّیت مراقبت از قلب
سرنوشت انسان با مکنونات قلبی‏اش پیوندی ناگسستنی دارد. قرآن کریم در وصف قیامت می‏فرماید: «یومَ لایَنفَعُ مالٌ و لا بنونَ إلّا مَن أتَی اللهَ بِقَلبٍ سلیمٍ» یعنی آنچه در روز قیامت به‏کار انسان خواهد آمد، نه مال است و نه فرزند و نه هیچ چیز دیگر که در این دنیای مادی به‏کار می‏آید؛ بلکه هیچ چیز جز «قلب سلیم» به‏درد ما نخواهد خورد؛ خدا به قلب‏ها می‏نگرد و آنچه در قلب از محبّت ها و دوستی‏هاست. (ما درون را بنگریم و حال را...نی برون را بنگریم و قال را).
حضرت صادق(ع) در تفسیر قلب سلیم فرمودند:«هو القلبُ الّذی سلم من حبّ الدنیا» یعنی قلب سلیمی که کلید حلّ همه‏ی مشکلات آخرت انسان است، قلبی است که از گزند حبّ دنیا سالم مانده باشد. لذاست که وقتی از آن عارف فرزانه پرسیدند که چگونه به‏این مقامات متعالیه رسیدی؟ فرمود: «کُنتُ بَوّاباً علی قَلبی»؛ یعنی دربان قلب خویش بودم و هم‏چون یک نگه‏بان از ورود محبّت‏های غیر الهی به دلم جلوگیری کردم.
از خدا می‏خواهم توفیق نگه‏بانی از قلب را به همه‏ی ما عنایت فرماید. (الهی آمین)

   * منبر قبل: لطفاً مراقب قلب خود باشید!


نوشته شده توسط : سید کمیل

بسم الله []



لیست کل یادداشت ها

آیا رهبر انقلاب از خطوط قرمز مذاکرات هسته ای کوتاه آمدند؟
زنده باد خامنه ایِ رهبر!
روز قدسی که سیدحسن نصرالله را از نزدیک دیدم!
توصیه حاج آقا مجتبى? تهرانی به رزمندگان مقاومت اسلامی
غزه در انتظار راهپیمایی ما
پیام یک جوان فلسطینی به جوانان ایرانی
[عناوین آرشیوشده]