وقتی مادرم من رو توی خونه راه نداد!
.
18 + :)) (بخاطر خشونت داستان!)
پیدا کردن اقا محمدعلی آهنگران، فرزند حاج صادق آهنگران عزیز بعد از سالها آن هم در فضای مجازی، موجب یادآوری خاطره ای شد که بی ارتباط با «مادر» هم نیست! بخش اصلی دوران کودکی ما در یکی از شهرکهای سپاه سپری شد که خانواده جمعی از فرماندهان سپاه در آن سکونت داشتند. کلاس چهارم دبستان بودم؛ از مدرسه که به خانه رسیدم، کیفم رو گذاشتم و از مادر اجازه گرفتم که چند دقیقه ای برم پایین با بچه ها بازی کنم. با یه جمع هفت هشت نفره ای از بچه ها مشغول بازی توی محوطه خاکی جلوی ساختمون شدیم.
یه در آهنی سنگین که معلوم نبود کی و چرا اونو اونجا گذاشته توجهمون رو به خودش جلب کرد! به زحمت تونستیم به کمک هم از روی زمین بلندش کنیم. نمیدونم میخواستیم باهاش چه کار کنیم، ولی داشتیم تلاش میکردیم جابجاش کنیم؛ شاید میخواستیم محوطه خاکی رو برای بازی آماده کنیم. در همین لحظات بود که بچه های کلاس پنجم از مدرسه خارج شدند. سه چهار نفرشون به سمت ما می اومدند. ظاهراً صحنه تلاش چند نفر برای حمل یه در آهنی توجه اونا رو هم به ما جلب کرد! از دور شروع کردند به پرتاب سنگ و کلوخ به طرف ما!
ما در رو به شکل عمودی بلند کرده بودیم و وزن و سنگینیش به سمت خودمون بود. اول همگی خودمون رو پشت در قایم کردیم که از سنگها در امان باشیم، ولی کم کم بچه ها یکی یکی پا به فرار گذاشتند! سنگها همینجور به در میخورد و صدای وحشتناکی میداد! ناگهان به خودم اومدم، دیدم من پشت اون در سنگین آهنی که هفت هشت نفری به زور بلندش کرده بودیم، تنهام!! یه لحظه سرم رو از پشت در بیرون آوردم که وضعیت جبهه دشمن(!) رو شناسایی کنم که یه سنگ دُرُست خورد به پیشونیم! خون از صورتم جاری شد و جلوی چشمم اومده بود، اما هنوز مقاومت میکردم و در رو با آخرین رمقهام نگه داشته بودم که نیفته زمین! (در واقع زور میزدم که در نیفته روی خوردم!)
اما بالاخره زورم تموم شد و من با صورت به زمین خوردم و در از پشت افتاد روی من. (بین در و زمین کاملاً پرس شدم!!) این پایان جنگ بود! نیروهای دشمن(!) با دیدن این صحنه فرار کردند و دوستان من که از دور شاهد صحنه بودند برگشتند و در رو از روی من برداشتند. صورتم که محکم خورده بود به زمین، پر از خون بود؛ بدنم هم کاملاً کوبیده شده بود؛ اما مشکل اصلی فرق سرم بود که زائده ی در استخوانش رو شکسته بود و خون ازش فواره میزد!
وقتی به کمک بچه ها تونستم روی پاهام وایسم، دیدم تمام لباسهام پر از خونه! با گریه و آروم آروم راه افتادم به سمت خونه. خونه ما طبقه پنجم ساختمون بود و آسانسور هم نداشتیم! پنج طبقه رو به زحمت رفتم بالا و رد خون روی پله ها برجای می موند! زنگ که زدم، مادرم رو در چارچوب در دیدم. مونده بودم چی بگم! مادرم جلوی در وایساده بود و راه برای ورود به خونه بسته بود! نگاهی به قیافه خونین من انداخت و فقط یه کلمه گفت: «همینجا وایسا!» در بسته شد! چند لحظه بعد، مادر دوباره در رو باز کرد و یه حوله بهم داد و با لحنی آمرانه گفت: «برو در خونه ی هرکی که این بلا رو سرت آورده!» و در رو محکم بست!
من مونده بودم چیکار کنم! حوله رو گذاشتم روی سرم که از خونریزی بیشتر جلوگیری کنه. از اون جماعت کلاس پنجمی ها، سه نفرشون رو میشناختم. خونه یکیشون توی ساختمون بغلی ما بود، ولی خونه دوتاشون توی ساختمون خودمون بود! از این دو نفر، یکیشون آقا محمدعلی خودمون بود! منزلشون طبقه سوم بود. شروع کردم به پایان رفتن از پله ها. زنگ رو که زدم، در رو مادرشون باز کرد؛ طبیعتا عکس العمل این مادر با مادر خودم کاملا متفاوت بود! قیافه من رو که دیدند، وحشت زده شروع کردند به شیون و فریاد که چی شده و چرا اینجوری شدی و این حرفا! منم گفتم محمدعلی اینجوری کرده! (البته خب معلوم نبود که واقعا محمدعلی چقدر توی داستان مقصر بوده!)
مادرشون به سرعت رفتند توی خونه و چند لحظه بیشتر طول نکشید که حاج صادق آهنگران سراسیمه از خونه اومدند بیرون. دیگه یک لحظه هم معطل نکردند! بغلم کردند و سریع از پله ها اومدیم پایین. من رو روی صندلی عقب پیکانشون خوابوندند و به سرعت به سمت درمانگاه حرکت کردند. بعد از چند ساعت، با سر و صورت باندپیچی شده و کلی بخیه به خونه برگشتیم! و البته تا چند هفته به خاطر کوبیدگی بدن توی خونه خوابیده بودم!
اون قصه گذشت و ماها بزرگ شدیم، اما هیچوقت برخورد مادرم رو فراموش نمیکنم که چطور من رو توی خونه راه نداد و مجبورم کرد که خودم برای احقاق حق و مقابله با ظلمی که بهم شده بود روی پای خودم وایسم. حالا بعد از این همه سال که خودم دوتا بچه دارم، تازه میفهمم که چقدر برای پدر (و خصوصا مادر) سخته که چنین تصمیمی بگیره و چنین کاری بکنه. این روحیه همون روحیه ایه که مادر رو با اون همه عاطفه و محبت نسبت به فرزندش، اونقدر قدرتمند میکنه که میتونه با دست خودش بند پوتین بچه ش رو برای رفتن به میدون جهاد محکم کنه؛ و میتونه وقتی خبر شهادت بچه ش میاد سجده شکر به جای بیاره؛ و میتونه وقتی دشمن سر بچه ش رو جلوش میندازه سر رو به سمت معرکه پرتاب کنه و بگه چیزی که در راه خدا دادیم رو پس نمیگیریم... آینده ی ایران به چنین مادرانی بسیار بیشتر از گذشته نیاز داره، و من خدا رو شکر میکنم که چنین مادری من رو تربیت کرده. با افتخار تمام هر هفته دستش رو می بوسم و فردا إن شاء الله خاک کف پاش رو توتیای چشمم میکنم..
نوشته شده توسط : سید کمیل
چرا رسانه ای شدنِ «خطوط قرمز مذاکره» مهم است؟
(لطفاً این مطلب را در کامنتها تکمیل کنید. ممنونم.)
از آغاز مذاکرات هسته ای در دولت جدید، اهالی رسانه و سیاست، همگی شنیده بودیم که رهبر انقلاب «خطوط قرمزی» برای مذاکرات تعیین کرده اند که مذاکره کنندگان مُلزم به حرکت در آن چارچوب هستند؛ اما اینکه آن «خطوط قرمز» دقیقاً کدام است، چیزی بود که بخاطر رسانه ای نشدنِ آن از سوی رهبری، اتفاق نظری درباره آن وجود نداشت و هرکس میتوانست درباره آن ادعایی را مطرح کند.
منتقدان توافق ژنو با استناد به متن منتشر شده از توافق، معتقد بودند دولت پا را از خطوط قرمز فراتر گذاشته است؛ در طرف مقابل، دولتمردان مدعی بودند توافق و مسیر مذاکرات کاملا در چارچوب خطوط قرمز رهبری قرار دارد. حالا انتشار بخشی از خطوط قرمز مورد نظر رهبری در سخنان اخیرشان، چند کارکرد مهم برای اهالی سیاست و رسانه به همراه دارد:
1. امکان راستی آزمایی ادعاهای گذشته دولت و مذاکره کنندگان محترم را فراهم آورده است.
2. برخلاف جوسازی امنیتی دولت، فضای رسانه ای را به نفع منتقدان توافق ژنو باز کرده است.
3. معیار و شاخصی مطمئن برای نقد فنّی توافق ژنو و ادامه مسیر مذاکرات به دست داده است.
4. زمینه مطالبه گری عمومی از دولت برای تن ندادن به زورگوییهای دشمن را ایجاد کرده است.
5. ...
--------------
لینک «خطوط قرمز مذاکرات» در پایگاه اطلاع رسانی حضرت آیت الله خامنه ای:
http://farsi.khamenei.ir/photo-album?id=26136#205420
نوشته شده توسط : سید کمیل
آیا فاز دوم «نرمش قهرمانانه» آغاز شده است؟
فرمایشات اخیر رهبر انقلاب اسلامی در جمع مدیران سازمان انرژی اتمی را باید «نقطه چرخش» تاکتیک نرمش قهرمانانه و مبدأ توقف روند اعطای امتیازات غیر قابل قبول به دشمن و سرآغاز گردش 180 درجهای ایران در مذاکرات دانست. همانطور که در دو یادداشت آذرماه 92 بیان کرده بودم، شناخت دقیق استکبار، از همان ابتدای کار مانع «خوشبینی» به نتایج مذاکرات بود. در واقع، آنچه موجب شد رهبر انقلاب به دولت اذن ورود به میدان مذاکرات اخیر را بدهند، امید به حصول نتیجه (به معنای حلّ و فصل منطقی پرونده هستهای) نبود؛ بلکه این فرآیند دو هدف راهبردی دیگر را پیگیری میکرد:
1. خلع سلاح دشمن و اقناع افکار عمومی جهانی که متأثر از هجوم رسانهای استکبار، نسبت به صلح آمیز بودن فعالیتهای هستهای ایران دچار تردید شده بودند. همانطور که رهبر انقلاب در دیدار اخیر فرمودند: «با طراحی جدید دولت برای مذاکره درخصوص موضوع هستهای موافقت شد تا این جوّ جهانی شکسته و ابتکار عمل از طرف مقابل گرفته شود و حقیقت نیز برای افکار عمومی دنیا مشخص شود.»
2. اتمام حجّت با وادادگان و متوهّمان وطنی و تنویر بخشی از اذهان داخلی که به غلط تصور میکردند مشکلات اقتصادی و تحریمها، در پافشاری ایران بر فعالیتهای هستهای ریشه دارد. رهبر انقلاب در دیدار اخیرشان، در این مورد نیز فرمودند: «چنین نگاهی به موضوع هستهای ساده اندیشانه و ساده لوحانه است. زیرا اگر برخی تصور میکنند هزینه دستاوردهای هستهای تحریمها و فشارها بوده است، باید گفت قبل از بهانه هستهای نیز، تحریم و فشار بر ضد ایران وجود داشته است.»
با گذشت چندین ماه از توافق ژنو، جمهوری اسلامی به اهداف استراتژیک خود از تاکتیک نرمش قهرمانانه بسیار نزدیک شده است. «نرمش» ایران در پذیرش توافق ژنو و پایبندی جمهوری اسلامی به مفاد این معاهده، همراه با استمرار کینه توزی و زیاده طلبی دشمن و عدم پایبندی استکبار به تعهدات خود در ژنو، هم افکار عمومی جهان را به مرز اقناع نسبت به صلح آمیز بودن فعالیتهای هستهای ما نزدیک کرده، و هم ابتکار عمل را از دست دشمن گرفته، و هم ساده اندیشان داخلی (اعم از بعضی مسؤولان خوش خیال دولت فعلی و قشرهایی از مردم) را به این باور رسانده که دشمنی استکبار با ملت ایران و فشارها و تحریمها ارتباطی با موضوع هستهای ندارد. چون در ازای تمام امتیازات نقدی که تاکنون دادهایم، هیچ امتیاز نسیهای هم نگرفتهایم و تحقق بازیِ «برد-برد» خیال خامی بیش نبوده است.
صراحت بیان و تغییر لحن رهبر انقلاب اسلامی در دیدار اخیر، و به کار بردنِ عباراتی مثل «هیچ یک از دستاوردهای هستهای کشور قابل تعطیل شدن نیست» و یا «حرکت علمی هستهای به هیچ وجه نباید متوقف و یا حتی کُند شود»، به وضوح این حقیقت را نشان میدهد که در آیندهای نه چندان دور، شاهد ورود عملیاتی به فاز دوم تاکتیک نرمش قهرمانانه خواهیم بود. بر این اساس، پیش بینی میشود مرحله دوم تاکتیک نرمش قهرمانانه به زودی با «نه» گفتن به درخواستهای فراقانونی و غیرمتعارف دولتهای استکباری (نظیر درخواست پذیرش پروتکل الحاقی و تعطیل و تعلیق فعالیتهای هستهای) آغاز شده و ادامه یابد.
فعالان سیاسی و رسانهای جبهه انقلاب باید سرنخ چرخش تاکتیکی نظام را از این جملات مقام معظم رهبری دریابند که فرمودند: «حرکت علمی هستهای، به هیچ وجه نباید متوقف و یا حتی کُند شود. تنها راه این است که به مسیر پیشرفت خود، با قدرت ادامه دهیم و زیر بار حرف زور نرویم. هیچ یک از دستاوردهای هستهای کشور قابل تعطیل شدن نیست و کسی هم حق معامله برروی آنها را ندارد و کسی هم این کار را انجام نخواهد داد. مذاکره کنندگان کشورمان هیچ حرف زوری را نباید از طرف مقابل قبول کنند و روابط آژانس بین المللی انرژی اتمی با ایران نیز باید بصورت متعارف و غیرفوق العاده باشد.»
ورود به مرحله تازه، البته تبعات و پیامدهای خاص خود را نیز در عرصه داخلی و بین المللی به دنبال خواهد داشت. لازمه موفقیت در این مرحله تازه، برخورد فعالانهتر رسانههای انقلاب و به ویژه صداوسیما، در تبیین راهبرد مدّ نظر رهبری، و بیان ناگفتهها و واقعیات توافق ژنو، و تشریح اهداف زیاده خواهانه طرفهای استکباری برای عموم جامعه، و باز کردن فضا برای منتقدان این توافقنامه است. زیرا به نظر میرسد برخی تحلیلهای نادرست یا ملاحظه کاریهای بیش از حد بعضی فعالان جبهه انقلاب، موجب بیخبری بخشی از بدنه اجتماعی نظام نسبت به ابعاد حقیقی روند مذاکرات شده است. گرچه سیاست دولت در «نامحرم انگاری مردم» و «انگ زنی به منتقدان» و «برخورد امنیتی با منتقدان» نیز در این مسأله بیتأثیر نبوده است.
پیش بینی آذرماه نگارنده این بود که: «آینده روند فعلی مذاکرات را باید برمبنای سرنوشت تعلیق و تعطیل فعالیتهای هستهای ایران در دولت دوم اصلاحات تحلیل کرد. یعنی دیری نخواهد پایید که همین دولتی که مذاکرات را آغاز کرده و عقب نشینیهایی کرده و امتیازاتی را هم به دشمن داده است، پس از دستیابی به اهداف از پیش تعیین شده در تاکتیک نرمش قهرمانانه، ناگزیر این روند را متوقف خواهد کرد.»
این مطلب در رجانیوز: لینک
مطالب مرتبط
توافق ژنو، آغاز دومینوی تسلیم یا اتمام حجت با متوهّمان داخلی؟
نوشته شده توسط : سید کمیل
آیا شهدای حزب الله در سوریه «مدافعان حرم» هستند؟؟
روضة الشهدای ضاحیه معروفتر از اونه که بخوام توصیفش کنم؛ مزار حاج رضوان و تعداد زیادی از شهدای مقاومت اسلامی لبنان. وقتی از حدود دو سال پیش، با شدت گرفتن عملیاتهای حزب الله در سوریه، تعداد شهدا اونقدر زیاد شد که دیگه تقریباً توی روضه جایی برای دفن شهدای جدید باقی نموند، در نزدیکی روضة الشهداء محلی جدید برای تدفین شهدای تازه آماده شد.
حدود هشت ماه پیش وقتی اولین شهید در «الروضة الجدیدة» دفن شد، برای زیارتش رفتم و عکس گرفتم و توی فیسبوک گذاشتم و نوشتم: «شهیدی تنها، در انتظار دوستانش..»! حالا دیشب، یکی از دوستان لبنانی که برای زیارت شهدا به روضه جدید رفته بود، عکسهای تازه ای برام فرستاد.. عکسهایی که نشون میده شهید «محمدعلی المصری» دیگه تنها نیست..
شاید به دید ظاهری اگه نگاه کنیم باید بگیم ثمره این خونها فتح قصیر و یبرود و دور شدن تکفیریها از منطقه زینبیه بوده، ولی این کوتاه بینانه ترین نگاه به شهید و شهادته.. همون اوایل که توی رسانه ها تازه اینجور باب شده بود که میگفتن حزب الله برای دفاع از حرم حضرت زینب در سوریه میجنگه، سید توی یکی از جلسات داخلی گفته بود «ما برای دفاع از اسلام به سوریه رفتیم. دفاع از حرم خیلی مهمه، ولی امروز مسأله سوریه مسأله یک حرم نیست؛ مسأله اسلامه».. همین حرفی که سید اخیراً به صراحت در مصاحبه ها و سخنرانیهاش میگه.
دفاع از حرم، در مقایسه با دفاع از اصل اسلام چیزی به حساب نمیاد. مگه کعبه در طول تاریخ بارها تخریب نشد و دوباره بنا شد؟ مگه حرم سیدالشهداء برادر حضرت زینب بارها توسط دشمنان خراب نشده؟ البته کعبه و حرمها، نماد اسلام هستند و بسیار مهم و مقدس؛ ولی خیلی دردآوره که هدف شهدا رو صرفاً در دفاع از حرم خلاصه کنیم.. همایشهایی که در ایران با نام «مدافعان حرم» برگزار شد، کارهای زیبا و لازمی بود؛ ولی خروجی این برنامه ها و همه فعالیتهای فرهنگی خودجوش جوانان مؤمن انقلابی باید تربیت نیروی انسانیِ مؤمنِ مجاهدی باشه که هدفش اعتلای اسلامه و برای این هدف مقدس حاضره از مال و جاه و جان بگذره.
و البته ارزش و ثمره این مجاهدتها و خونها برای بوالهواسانی که دل به زندگی پست دنیا خوش کرده اند قابل درک نیست. آیندگان خواهند فهمید که این شهیدان و این مجاهدان که بودند و چه کردند و چرا رفتند.. و چه زیبا فرمود امام عزیز ما که:
«در آینده ممکن است افرادى آگاهانه یا از روى ناآگاهى در میان مردم این مسأله را مطرح نمایند که ثمره خونها و شهادتها و ایثارها چه شد. اینها یقیناً از عوالم غیب و از فلسفه شهادت بیخبرند و نمىدانند کسى که فقط براى رضاى خدا به جهاد رفته است و سر در طبق اخلاص و بندگى نهاده است حوادث زمان به جاودانگى و بقا و جایگاه رفیع آن لطمهاى وارد نمىسازد. و ما براى درک کامل ارزش و راه شهیدانمان فاصله طولانى را باید بپیماییم و در گذر زمان و تاریخ انقلاب و آیندگان آن را جستجو نماییم. مسلّم خون شهیدان، انقلاب و اسلام را بیمه کرده است. خون شهیدان براى ابد درس مقاومت به جهانیان داده است. و خدا مىداند که راه و رسم شهادت کور شدنى نیست؛ و این ملتها و آیندگان هستند که به راه شهیدان اقتدا خواهند نمود. و همین تربت پاک شهیدان است که تا قیامت مزار عاشقان و عارفان و دلسوختگان و دار الشفاى آزادگان خواهد بود.»
#روضة_الشهداء
نوشته شده توسط : سید کمیل
إِلَهِی لَا تُؤَدِّبْنِی بِعُقُوبَتِک.. خدایا منو با عقوبتت ادب نکن.. من دلنازکتر از اونم که بخوای با اخم ادبم کنی، چه برسه که بخوای بهم پس گردنی بزنی! من محبتی ام؛ من تشنه محبتم. هیچ چیز مثل محبتت منو سر به راه نمیکنه. وقتی بهم محبت میکنی، خودم شرمنده و پشیمون میشم از همه بدی ها و نافرمانی هام.. وقتی بهم محبت میکنی، حس میکنم چقدر دوست دارم به بنده هات محبت کنم.. اصلا فقط وقتی میتونم دست از گناه بردارم که خودمو در آغوش مهر تو حس کنم.. إِلَهِی لَمْ یَکُنْ لِی حَوْلٌ فَأَنْتَقِلَ بِهِ عَنْ مَعْصِیَتِکَ إِلَّا فِی وَقْتٍ أَیْقَظْتَنِی لِمَحَبَّتِک.. محبتت رو ازم دریغ نکن، مهربون من..
__________
. حال و هوای این روزهای من.. با برداشت آزاد از دعای ابوحمزه و مناجات شعبانیه..
. عکس: پارسال، جنگلهای مازندران.
نوشته شده توسط : سید کمیل
خاطره من از روز شهادت صیاد دل ها..
کلاس سوم دبیرستان بودیم؛ دبیرستان علوم و معارف اسلامی شهید مطهری. زنگ تفریح اوّل که خورد، هنوز از کلاس بیرون نرفته بودیم که مشاورمون وارد کلاس شد و گفت همه بشینن سر جاشون. بعد با چهره ای غمناک و صدایی بغض آلود شروع کرد به صحبت: «إنّا لله و إنّا إلیه راجعون..» همه مون کُپ کرده بودیم که چی شده مگه؟
مشاورمون ادامه داد: امروز صبح دست منافقین مزدور به خون یکی از بزرگترین سرداران ولایت آلوده شد؛ امروز کسی به شهادت رسید که وجب به وجب جبهه های دفاع مقدس، قدم به قدم او را به خاطر دارند؛ امروز یکی از بهترین فرماندهان لشکر اسلام به یاران شهیدش پیوست.. مشاورمون همینجور با ضمیر غایب می گفت و اشک می ریخت و ما مونده بودیم که یعنی کی شهید شده؟!
یک لحظه به خودم اومدم و دیدم امروز هم حمزه (فرزند سردار سرلشکر رحیم صفوی) غایبه و هم مهدی (فرزند امیر سپبهد شهید صیاد شیرازی)! حالا دیگه استرس و دلشوره م چند برابر شده بود! یقین پیدا کرده بودیم که یکی از این دو سردار اسلام به شهادت رسیدن، اما نمی دونستیم کدوم! تا اینکه خطابه غرّاء مشاور عزیزمون با این جمله تموم شد که « امروز، امیر سرتیپ صیاد شیرازی به شهادت رسید..»
کلاس پر شده بود از هق هق گریه بچه ها.. وقتی فهمیدیم که مهدی، همکلاسی مون، شاهد لحظه شهادت پدرش بوده نزدیک بود از غصه دق کنیم.. اون روز کلاس و مدرسه رو تعطیل کردیم و همه بچه ها رفتن در خونه شهید صیاد؛ هنوز خون پاک شهید جلوی در خونه بر روی زمین ریخته بود.. خاطره تلخ اون روز هیچ وقت از ذهن و دلمون پاک نمیشه.
شادی روح مطهرش صلوات
نوشته شده توسط : سید کمیل
نوشته شده توسط : سید کمیل
روحانی از کدام «آوار» سخن میگوید؟
فروردین ماه 88 در حالی که هنوز دو ماه تا دهمین انتخابات ریاست جمهوری زمان باقی مانده بود یادداشتی نوشتم با این تیتر: «دردسرهای رئیس جمهور شدن پس از احمدی نژاد!» در آن یادداشت با اشاره به تحول ارزشی ایجاد شده در مفهوم «حکمرانی» در دوران چهارساله ریاست جمهوری احمدی نژاد، گفته بودم: «دکتر احمدی نژاد کلاس و پرستیژ خیالی و دیسیپلین خودساخته بعضی مسؤولان سابق را بر هم ریخت و با حضور چهار ساله خود به عنوان خادم ملت، فرهنگی را احیاء و نهادینه ساخت که قطعاً پس از او نیز استمرار خواهد یافت و رئیس جمهور شدن را برای هرکسی که همچون خود او به این فرهنگ پایبند نباشد بسیار سخت و پردردسر خواهد نمود.»
بعضی از شاخصهای این تحول ارزشی که در یادداشت مذکور به آن اشاره کرده بودم عبارتند از: «ساده زیستی حقیقی و افتخار به آن، خدمت صادقانه و عاشقانه به مردم و شب و روز نشناختن در خدمت، سفرهای منظم استانی و بررسی میدانی مشکلات مردم از نزدیک، پرهیز جدّی از تشریفات غیر ضروری، تواضع در برابر مردم و پرهیز از رفتارهای متکبرانه، ادبیات مردمی، شفاف و صریح، پرهیز از موضع گیریهای دوپهلو، برخورد بی تعارف با وزرا و مسؤولان متخلّف، نرفتن زیر بار منّت گروههای سیاسی و مافیای قدرت و ثروت، مبارزه واقعی با زیاده خواهی طبقه ویژه خواران مرفّه بی درد، مبارزه با آقازاده پروری و دخالت بستگان مسؤولان در امور کشور، توجه ویژه به حلّ مشکلات اقشار مستضعف و محروم، افتخار به ارزشهای اسلام، انقلاب و دفاع مقدس، تأکید حقیقی بر گفتمان امام و شهداء، سازش ناپذیری در برابر جریانات سکولار و ضدّ دینی، و مواضع مقتدرانه و عزّتمندانه در مقابل زیاده خواهی دولتهای مستکبر...»
صرف نظر از اینکه خود احمدی نژاد تا چه حد بر این اصول و شاخصها تا پایان دوره دوم ریاستش پایدار ماند، الزامات رفتاری ایجاد شده توسط او و تغییر ذائقه و توقع مردم از رئیس جمهورهای بعدی همان چیزی است که آن را «دردسرهای رئیس جمهور شدن پس از احمدی نژاد» میدانم. به نظر من، این دردسرها همان چیزی است که اینک دکتر حسن روحانی از آن تحت عنوان «آوار هشت ساله» یاد میکند. آواری که اجازه ارتجاع به دوران «سلطنت» کارگزارانه و اصلاح طلبانه را نمیدهد و دولتمردان را مُلزم به «خدمت» و نوکری مردم کرده است. آواری که بعنوان نمونه، جامعه را نسبت به سفرهای تفریحی شمال و کیش رئیس جمهور حسّاس کرده، در حالی که اینجور سفرها و بلکه ویژه خواریهای بالاتر از این در دوران پیش از هشت سال، کاملاً عادی و طبیعی بود.-----------
اجمالاً و از سر دلسوزی به جناب دکتر حسن روحانی عرض میکنم به جای تلاش برای برداشتن این «آوار» سعی کنید خود را با شرایط و الزامات جدید تطبیق دهید و فرصت سه ساله باقی مانده را صرف خدمت صادقانه و عاشقانه به مردم کنید، نه تلاش برای بازگشت به گذشته.-----------
لینک یادداشت سال 88: http://mojahedat.parsiblog.com/Posts/41
#آواربرداری
نوشته شده توسط : سید کمیل
حاشیه طلبگی بر کلام رهبر انقلاب
این نوشتار، چکنویس یک حاشیه نگاری طلبگیِ «جمع بندی نشده» است. با حاشیه های خود (اعم از نقد، ردّ و طرح سؤالات جدید) به جمع بندی نهایی آن کمک کنید. ممنونم.--------------
مقام معظم رهبری در سخنرانی ابتدای سال خود در حرم مطهر رضوی فرمودند: «نمیگوییم خرید جنس خارجی حرام است، امّا عرض میکنیم خرید جنس داخلی یک ضرورت برای مقاومسازی اقتصاد است و بر روی همه چیز این کشور تأثیر میگذارد. باید به این توجّه کرد؛ این نقش همهی مردم است.»
دوگانه «حرمت» و «ضرورت» در این جمله باعث میشود تلاش کنیم آن را به کمک ادبیات فقهی تحلیل کنیم. لذا توجه به این نکات ضروری است:
1. احکام تکلیفی به پنج قسم «وجوب»، «استحباب»، «اباحه»، «کراهت» و «حرمت» تقسیم میشود. هریک از افعال اختیاری انسان، متعلّق یکی از این پنج حکم شرعی واقع میشود.
2. «اباحه» دو معنای عام و خاص دارد. اباحه به معنای خاص، در مقابل آن چهار حکم دیگر است، ولی اباحه به معنای عام، صرفاً در مقابل «حرمت» قرار میگیرد و شامل آن چهار حکم دیگر میشود. یعنی کارهای واجب و مستحب و مباح(به معنای خاص) و مکروه، همگی بالمعنی الاعم «مباح» هستند.
3. فعلی که «حرام» نیست، یعنی مباح (بالمعنی الاعم) است. وقتی میگوییم فلان کار حرام نیست، ممکن است «واجب» باشد، یا «مستحب»، یا «مکروه» و یا «مباح بالمعنی الاخص». تعیین یکی از این چهار حکم، نیازمند دلیل است.
4. اصطلاح «ضرورت» اگر در مورد انجام دادنِ یک فعل به کار رفت، میتواند به معنای «وجوب» یا «استحباب مؤکّد» باشد. پس وقتی گفته میشود «خرید جنس داخلی ضرورت است»، یعنی یا «واجب» است و یا «مستحبّ مؤکد».
5. ضرورت خرید جنس داخلی چه موقع معنا پیدا میکند؟ بر اساس اصول علم اقتصاد، وقتی انسان نیازی دارد (چه نیازهای اولیه و چه ثانویه) و برای رفع آن نیاز میخواهد کالایی را بخرد، چند حالت ممکن است در بازار آن کالا وجود داشته باشد:
الف: کالای داخلی و خارجی موجود است.
ب: صرفاً کالای داخلی موجود است.
ج: صرفاً کالای خارجی موجود است.
در حالت «ج»، چنانچه نیاز انسان یک نیاز ضروری و اولیه باشد، خرید جنس خارجی چه بسا واجب شود. (مثلا بیماری نیاز به دارویی دارد که نمونه داخلی آن موجود نیست.) اما اگر اصل آن نیاز جزو نیازهای اولیه و ضروری انسان به شمار نرود، خرید جنس خارجی گرچه «مباح بالمعنی الاعم» است، ولی ممکن است «مکروه» باشد. (البته اگر دلیل خاصی بر حُرمت آن نباشد: مثل خرید اجناسی که کمک به رژیم صهیونیستی محسوب میشود)
اما در حالت «ب»، چنانچه نیاز انسان یک نیاز غیرضروری باشد، از آن جهت که خرید جنس داخلی کمک به مقاوم سازی اقتصاد است، میتوان گفت «مستحب» است. (البته چنانچه دلیل خاصی بر کراهت یا حرمت خرید آن وجود نداشته باشد: مثل موارد اسراف و...)
اما در حالت «الف»، چنانچه انسان بخواهد حتماً کالا را برای رفع نیاز (چه اولیه و چه ثانویه) خریداری کند، در اینجا اصطلاح «ضرورت» معنا پیدا میکند. یعنی از بین دو گزینه داخلی و خارجی، انتخاب کالای داخلی «مستحبّ مؤکّد» است. (در این حالت، جز به دلیل خاص نمیتوانیم خرید کالای داخلی را واجب بدانیم؛ چون واجب دانستن خرید کالای داخلی با عدم حرمت خرید کالای خارجی منافات دارد، حال آنکه مقام معظم رهبری خرید جنس خارجی را حرام ندانستند.)
اما سؤال این است که خرید کالای خارجی، چه حکمی دارد؟ به نظر میرسد در این فرض گرچه خرید کالای خارجی حرام نیست و به تعبیری که گفته شد «مباح بالمعنی الاعم» است، اما از بین چهار حکم باقی مانده، حکم به «کراهت» نزدیکتر است، و چه بسا به خاطر ضربه ای که این کار به اقتصاد داخلی میزند، از موارد «کراهت شدیده» باشد.
حالا وقتی کالای داخلی خریداری شد، دو حالت متصوّر است:
یک: با استفاده از کالای داخلی، نیاز انسان برطرف شده است.
دو: استفاده از کالای داخلی نیاز انسان را برطرف نکرده است.
در حالت نخست، دیگر جایی برای خرید کالای خارجی باقی نمانده است. (سالبه بإنتفاء موضوع)
در حالت دوم، خرید کالای خارجی «حرام» نیست. یعنی شخص میتواند برای رفع نیازش کالای خارجی را هم بخرد.
نکته اینجاست که در مواقع انتخاب و دوراهی داخلی-خارجی، حق اولویت (برمبنای ضرورت) با جنس داخلی است، و خریداری کالای خارجی مخالفت با «ضرورت» به معنایی است که ذکر شد.
باقی میماند یک سؤال مهم و پرکاربرد: وقتی بر سر دوراهی خرید داخلی-خارجی هستیم و میدانیم که جنس داخلی، یا کیفیت و ماندگاری جنس خارجی را ندارد، و یا از کارآیی جنس خارجی برخوردار نیست، (چه قیمتها نزدیک به هم باشد و چه قیمتها باهم اختلاف داشته باشد) تکلیف چیست؟
رهبر انقلاب در همان سخنرانی به این سؤال اینگونه پاسخ دادند: «شما وقتی که یک جنس داخلی را خرید میکنید بهجای جنس تولید خارجی، هم به همین اندازه کار و اشتغال ایجاد کردهاید، هم کارگر ایرانی را وادار کردهاید به اینکه ابتکار خودش را بیاورد میدان؛ جنس داخلی که مصرف شد، آن کنندهی کار، ابتکاراتی دارد، این ابتکارات را روزبهروز افزایش خواهد داد.» یعنی همین مصرف تولید داخلی، خودش یکی از راهکارهای اصلیِ افزایش کیفیت و ماندگاری و ارتقای کارآیی جنس داخلی است.
پس مثلاً اگر موبایل داخلی نه کیفیت جنس خارجی را دارد و نه کارآییهای آن را، این موجب چشم بستن بر «ضرورت» خرید جنس داخلی نمیشود. اتفاقاً برای کمک به بالا رفتن کیفیت و کارآیی موبایل داخلی، باید مصرف آن را بر مصرف جنس خارجی مقدّم کرد...
نوشته شده توسط : سید کمیل
عاشق اگه شباهتى به معشوق نداشته باشه، اگه نشونى از معشوق نداشته باشه، اصلاً چه جورى میخواد ادعاى عاشقى کنه؟؟ میگى عاشق حسینى؟! بگو ببینم کجات شبیه حسینه؟ کجاست نشونه ى عاشقیت؟؟
على خلیلى اما، عاشقى بود که عشقش رو نه در حرف، که در عمل اثبات کرد و نشون داد که پاى عشقش به حسین وایساده.. و حنجرِ بریده ى على، شد نشونه ى صدقِ عاشقیش. مگه حنجر حسین رو به جرم نهى از منکرش نبریدند؟
اصلاً انگار وقتى خنجر به حنجر ناهى از منکر میخوره تازه اثبات میشه که چقدر عاشق حسین بوده.. حنجر بریده ى على، نه فقط نشونِ عاشقیش، که مدال افتخارى بود که معشوق بهش داد.. هنیئاً له.. نوش جونش شهادت! لابد لحظه ى آخر هم مثل همهی شهداء سرش روى دامن سیدالشهداء بوده.. بازم نوش جونش..
این وسط فقط منْ روسیاهم که ادعاى عاشقیم میشه و نشونى و شباهتى به معشوق ندارم.. حسین جان! منم بخر.. منم ببَر..
نوشته شده توسط : سید کمیل
لیست کل یادداشت ها