خاطره من از روز شهادت صیاد دل ها..
کلاس سوم دبیرستان بودیم؛ دبیرستان علوم و معارف اسلامی شهید مطهری. زنگ تفریح اوّل که خورد، هنوز از کلاس بیرون نرفته بودیم که مشاورمون وارد کلاس شد و گفت همه بشینن سر جاشون. بعد با چهره ای غمناک و صدایی بغض آلود شروع کرد به صحبت: «إنّا لله و إنّا إلیه راجعون..» همه مون کُپ کرده بودیم که چی شده مگه؟
مشاورمون ادامه داد: امروز صبح دست منافقین مزدور به خون یکی از بزرگترین سرداران ولایت آلوده شد؛ امروز کسی به شهادت رسید که وجب به وجب جبهه های دفاع مقدس، قدم به قدم او را به خاطر دارند؛ امروز یکی از بهترین فرماندهان لشکر اسلام به یاران شهیدش پیوست.. مشاورمون همینجور با ضمیر غایب می گفت و اشک می ریخت و ما مونده بودیم که یعنی کی شهید شده؟!
یک لحظه به خودم اومدم و دیدم امروز هم حمزه (فرزند سردار سرلشکر رحیم صفوی) غایبه و هم مهدی (فرزند امیر سپبهد شهید صیاد شیرازی)! حالا دیگه استرس و دلشوره م چند برابر شده بود! یقین پیدا کرده بودیم که یکی از این دو سردار اسلام به شهادت رسیدن، اما نمی دونستیم کدوم! تا اینکه خطابه غرّاء مشاور عزیزمون با این جمله تموم شد که « امروز، امیر سرتیپ صیاد شیرازی به شهادت رسید..»
کلاس پر شده بود از هق هق گریه بچه ها.. وقتی فهمیدیم که مهدی، همکلاسی مون، شاهد لحظه شهادت پدرش بوده نزدیک بود از غصه دق کنیم.. اون روز کلاس و مدرسه رو تعطیل کردیم و همه بچه ها رفتن در خونه شهید صیاد؛ هنوز خون پاک شهید جلوی در خونه بر روی زمین ریخته بود.. خاطره تلخ اون روز هیچ وقت از ذهن و دلمون پاک نمیشه.
شادی روح مطهرش صلوات
نوشته شده توسط : سید کمیل
لیست کل یادداشت ها