میزگرد تحلیلی درباره جریان انحرافی
چرا جریان انحرافی از مردم میترسد؟
1- نظام حقوق و تکالیف متقابل حاکمان و مردم در منشور سیاست علوی یکی از وظایف اصلی مردم در قبال حاکمان جامعه را «النصیحة لأئمّة المسلمین» میداند. یعنی مردم نباید مسؤولان را به حال خود رها کنند تا خدای ناکرده در اثر انحرافات فکری و اجرایی، خود و جامعه را به تباهی بکشانند.
بر این اساس بر مردم عقلاً و شرعاً «واجب» است که خیرخواه و دلسوز حاکمان باشند و در بزنگاههای حساس، با اتخاذ تدابیر مناسب پیامهای هشدارگونهی خود را به گوش مسؤولان رسانده و کژیها را راست کرده و حاکمان را در صراط مستقیم خدمت و عدالت حفظ کنند. این همان امر به معروف و نهی از منکری است که به فرمودهی رسول خدا(ص) اگر ترک شود، خوبان امّت هم در آتش قهر الهی و غلبهی منکرات خواهند سوخت.
2- شاید از همان اوایل آغاز به کار دولت نهم، رگههایی از جهتگیریهای انحرافی و تفکرات التقاطی در سخن و رفتار بعضی حامیان و اطرافیان رئیسجمهور به چشم میخورد و بعضی دیدههای تیزبین، از همان زمان هم تذکراتی را مطرح میکردند؛ امّا از یک طرف به دلیل ضرورت حمایت از دولت خدمتگزار و از طرف دیگر به جهت عظمت تلاش و خدمات صادقانهی رئیسجمهور، رگههای انحرافی بهقدری ناچیز جلوه میکرد که بسیاری آن را کماهمیّت تلقّی کرده و بعضی نیز اصلِ مطرح کردن آن را باعث پر و بال گرفتن آن میدانستند.
لذا آنچه در عمل اتفاق افتاد این بود که جریان نفوذی انحرافی با سوء استفاده از سکوت و مدارای کریمانه نظام و خواصّ روشنضمیر، در حرکتی خزنده در درون دولت لانه کرد و هر روز به رئیسجمهور نزدیکتر شد و هرچه بیشتر قدرت پیدا کرد، یاران انقلابی و متعهّد رئیسجمهور را با بهانههای مختلف از اطراف او حذف کرد و کمکم یکّهتاز میدان قدرت شد.
این روند تا آنجا ادامه یافت که در میانهی دولت دهم، بسیاری از خواصّ اهل حق که روزی با تحلیلها و برداشتهای مختلف، پرداختن به مقولهی جریان انحرافی را در دستور کار نمیدانستند، دیگر سکوت را جایز ندانسته و بر خود لازم دیدند که در مقابل آن موضعگیری کرده و جامعه را از خطری قریبالوقوع آگاه ساخته و هشدار دهند.
3- آنچه این روزها در صحنهی سیاسی کشور در جریان است، چند بازیگر اصلی دارد که باید نقش و کارکرد ویژهی هر یک را بررسی کرد:
الف- «جریان انحرافی» که سرمست از قدرت و بهخیال خود، خرسند از تسخیر عقل و قلب رئیسجمهور مشغول عربدهکشی است.
ب- «دشمنان بیرونی» که از طرفی مشغول دمیدن در شیپور حاکمیت دوگانهاند و از طرف دیگر، برای جریان انحرافی سوت و کف میزنند و هورا میکشند.
ج- «خواص اهل حق» که اندکاندک وارد میدان مبارزه با جریان انحرافی شده و در مصاحبهها و سخنرانیها و تحلیلهای خود دست به افشاگری میزنند و البته طیف وسیعی را شامل میشوند.
د- «خواص اهل باطل» یا مردودان و مطرودان فتنهی 88 که آب گلآلود موجود را فرصت مناسبی برای ماهیگیری یافته و به دنبال کسب وجههای برای خود هستند و بعضاً میداندار مبارزه با جریان انحرافی شدهاند!
هـ- «رئیسجمهور» که ظاهراً گوش شنوایی برای شنیدن انتقادات بهحقّی که نسبت به عملکرد جریان انحرافی و خطرات آن وارد میشود ندارد و یا بنا به دلایلی که خواهم گفت، اینگونه وانمود میکند.
و- «مقام معظّم رهبری» که با درایت و هوشمندی خاصّ خود، صحنه را به دقّت رصد فرموده و ضمن تأکید بر حفظ آرامش، هشدار دادهاند که اجازهی انحراف درمسیر انقلاب را نخواهند داد.
ز- «مردم» که غالباً تا کنون فقط نظارهگر صحنه بودهاند و هنوز نقش فعّالی را بر عهده نگرفتهاند.
4- با یک تحلیل میتوان از بین هفت نقش مطرحشده، «مردم» را بازیگر نقش اصلی آخرین پردهی این نمایش دانست که آخرین کلید را در دست دارند و سرنوشت ماجرا به تصمیم و اقدام آنها وابسته است. چرا که:
دشمن که دشمن است و جز دشمنی نباید از او انتظاری داشت؛ جریان انحرافی هم که به این سادگیها دست از سر رئیسجمهور برنخواهد داشت؛ خواصّ اهل باطل هم که به چیزی جز منافع خود نمیاندیشند؛ خواصّ اهل حق هم که کم و بیش به وظیفهی روشنگری خود عمل کردهاند، ولی هنوز نتیجهی دلچسبی نگرفتهاند؛ و تحقق عملی تدابیر مقام معظم رهبری هم که وابسته به بصیرت انقلابی و حضور فعّال «مردم» در صحنه است.
بر این اساس، این مردم هستند که میتوانند رئیسجمهورشان را از خواب غفلت بیدار کنند؛ این مردم هستند که باید به وظیفهی «النصیحة لأئمّة المسلمین» عمل کنند و دلسوزانه دست احمدینژاد را بگیرند و نگذارند او خود را به پرتگاه هلاکت بیفکند؛ این مردم هستند که باید عملاً (و در عین دلسوزی و خیرخواهی) به رئیسجمهور بفهمانند که اگر به او رأی دادهاند، اگر برای رأیآوری او نذر و نیازها کردهاند، اگر در سفرهای استانی با آن همه شور و شعور از او استقبال کردهاند، اگر تا بهحال از او حمایت بیدریغ کردهاند و بسیاری اگرهای دیگر که ممکن است عامل غفلت و توهّم و خودباوری مفرط رئیسجمهور شده باشد، همهی این اگرها برای آن بوده است که مردم رئیسجمهور را در خطّ ولایتفقیه و سربازی شایسته برای مقام معظم رهبری میدانستهاند؛ وگرنه هیچکس عاشق سینهچاک و بیقید و شرط رئیسجمهور نبود و نیست.
5- امروز مردم رسالت سنگینی بر عهده دارند. مثل بسیاری از گردنههای حساس تاریخ اسلام، امروز هم مردم تعیینکنندهی نهاییاند و حرف آخر را میزنند. مسلّماً اگر مردم بتوانند به درستی و بهگونهای که باعث سوء استفادهی دشمن هم نشود، صدای خود را به گوش رئیسجمهورشان برسانند و این هشدار دلسوزانه را به ایشان بدهند، پردهی پایانی ماجرا به خوبی رقم خواهد خورد و فتنهای دیگر در نطفه خفه خواهد شد.
اهمیّت و کارکرد استثنایی نقش مردم آنجا روشنتر میشود که میبینیم هرچه خواصّ روشنضمیرمان تذکر میدهند و در رسانهها و روزنامههایشان مینویسند، از رئیسجمهور قریب به این مضمون میشنوند که «من اصلاً روزنامه نمیخوانم و فرصت مراجعه به رسانهها را هم ندارم»! البته شاید واقعبینانهتر آن باشد که بگوییم رئیسجمهور صدای خواصّ را میشنود، امّا چون از طرفی خود را مستظهر به آراء مردم میداند و از طرفی در اخلاص و دلسوزی بعضی خواص تردید دارد، ترجیح میدهد گفتههای آنها را ناشنیده بگیرد.
اینجاست که «مردم» باید بار این مسؤولیت الهی را رأساً بر دوش بکشند و صدای خود را مستقیم و بلاواسطهی رسانهها به گوش رئیسجمهور برسانند و احمدینژاد را نجات دهند. مطمئناً اگر رئیسجمهور فریاد هشدارگونهی مردم را از خودِ مردم بشنود، بر خود خواهد لرزید و به خود خواهد آمد و معادلات ماجرا تغییر خواهد کرد. پس خروج از «نظارهگری و انفعال» و پیگیری «راهبرد بصیرت فعّال» وظیفهای است که امروز بر عهدهی مردم است.
6- البته این روزها شواهدی به چشم میخورد که نشان میدهد جریان انحرافی هم به خوبی فهمیده است که مردم به این راحتیها از رئیسجمهور محبوب خود دست نمیکشند و اجازهی مصادرهی او را نمیدهند. جریان انحرافی میداند که در اوّلین فرصتی که توده و بدنهی مردم (یعنی همانهایی که احمدینژاد از جنس آنان است) با رئیسجمهور مواجه شوند، حرف دل خود را با او در میان خواهند گذاشت و با تلنگری دلسوزانه او را متوجه اشتباه خود خواهند کرد. لذا این جریان سعی میکند حتّیالمقدور بهگونهای برنامهریزی کند که تا زمانی که آبها از آسیاب نیفتاده، رئیسجمهور با تودهی ملّت و متن امّت مواجه نشود.
بر همین مبناست که سفر استانی رئیسجمهور به قم را به تعویق میاندازند و در نهایت هم به سفری یکروزه برای افتتاح چند طرح عمرانی آنهم بدون حضور متن مردم تقلیل میدهند و باز زمزمههایی را مبنی بر لغو سخنرانی رئیسجمهور در مراسم ملّی و دینی 14 خرداد مطرح میکنند. چون آنها میدانند که 14 خرداد یعنی حضور عصارهی ملّت در صحنهی سیاستورزی دینمدارانه.
امّا به کوری چشم دشمن، ملّت بیدار است و مردم به خوبی با وظایف خود آشنایند. همان مردمی که 14 خرداد سال گذشته از روی دلسوزی و خیرخواهی به جناب آقاسیدحسن خمینی تذکر دادند که «وصیّت حاج احمد/پیروی از ولایت»، اینبار آمادهاند تا در اوّلین مواجههی حضوری با رئیسجمهور (چه در 14 خرداد و چه هر زمان دیگر) به پارهی تنشان و رئیسجمهور محبوبشان دلسوزانه تذکر دهند که مبادا با توطئهی دشمنان، دستانت را از دست مجروح علمدار نهضتِ بهسوی ظهور جدا کنی؛ که این دست در دستِ ولیّ خداست و دست او نیز در دست خداست و «ید الله فوق أیدیهم».
البته هوشمندی ملّت اقتضا میکند که این تذکر، توأم با اخلاق اسلامی و رعایت ادب و احترام نسبت به مقام ریاستجمهور باشد تا ناخواسته زمینهی سوء استفادهی جریان انحرافی و گرگهای کمینکردهی خارجی را فراهم نکند و در عین حال، برای رئیسجمهور غفلتشکن و الهامبخش باشد. و صد البته، این هنر انقلاب و اسلام و هنر ولایتفقیه است که نسلهایی را تربیت میکند که چنین بیدار و حماسهآفرینند.
این یادداشت در سایر رسانه ها: مشرق / جهان / ندا / رجا
یادداشت های مرتبط: علّت انتحار جریان انحرافی چه بود؟ / کودتای رسانهای و آفت جابهجایی اصل و فرع / احمدینژاد در آزمون ولایتپذیری / نقش عوامل خاکستری فتنه در تخریب سید حسن خمینی
نوشته شده توسط : سید کمیل
علّت انتحار جریان انحرافی چه بود؟
بدون شک، خروج زودهنگام جریان انحرافی نفوذی در دولت را باید یک انتحار سیاسی محسوب کرد. این جریان نفوذی که با سوءاستفاده از اعتماد مردم به شعارهای اصولگرایانه و انقلابی دولتهای نهم و دهم توانست چند سالی پشت سر رئیسجمهور مخفی شود، مسلّماً برای سالهای سال برنامه داشت و قرار نبود به این زودیها دست خود را برای عموم جامعه رو کند؛ گرچه خواص و نخبگان با بصیرت، از مدّتها قبل با رصد رگههای انحراف عقیدتی و عملی این جریان، در گوشه و کنایه هشدارهایی را مطرح میکردند.
به هر ترتیب، آنچه بهطور خاص ظرف مدّت یکماه گذشته در صحنهی سیاسی داخل کشور گذشت، خروج زودتر از موعد این جریان انحرافی از پوستهی ادعاهای انقلابی و ولایتمداری و عدالتگستری بود. باید دانست که این جریان با این انتحار سیاسی، شانس تداوم بقای در قدرت را از دست داد؛ زیرا با روشنگریها و بصیرتافزاییهایی که ظرف مدّت باقیمانده تا انتخابات مجلس نهم و ریاستجمهوری یازدهم صورت خواهد گرفت، بدنهی اجتماعی حامی دولت خدمتگزار متوجه خواهند شد که روی خوش نشاندادن به گزینههای مورد حمایت این جریان به معنی ایجاد انحراف در مسیر انقلاب اسلامی است و لذا پیشبینی میشود که این جریان جایی در مجلس و دولت آینده نداشته باشد.
امّا سؤال اساسی این است که علّت این انتحار زودهنگام چه بود؟ چه ضرورتی ایجاب میکرد که جریان انحرافی قید بقای در حاکمیّت را بزند و با ایستادگی و لجاجت در برابر حکم ولیّفقیه، زمینهی تداوم حضور خود در قدرت را از دست بدهد؟ این سؤال از آن حیث قابل توجه است که تجربهی حیات سیاسی نظام جمهوری اسلامی ثابت کرده است که بهواسطهی پشتوانهی مردمی نظام، همواره «خروج بر حاکمیّت» منجر به «اخراج از حاکمیّت» شده است!
برای یافتن پاسخ این سؤال اساسی، باید دو عرصهی داخلی و بینالمللی را مدّ نظر قرار دهیم؛ مسلّماً با توجه به عمق اعتقادات مردم ایران اسلامی به انقلاب و ولایتفقیه، حرکت ناشیانهی جریان انحرافی از «منظر داخلی» نمیتواند هیچ آورده و سودی برای این جریان داشته باشد و تعبیر دقیق در مورد آن، همان «انتحار سیاسی» است. امّا باید دید از «منظر بینالمللی» این انتحار سیاسی حامل چه پیامی برای مخاطبان خارجی است؟
به تعبیر دیگر، ضرورتی که این خودکُشی زودهنگام سیاسی را ایجاب میکند، نیاز داخلی این جریان نیست؛ بلکه نیاز اربابان خارجی این جریان منحرف به ذبح سریعتر از زمان پیشبینی شدهی آن است. در طول تاریخ، قدرتهای استکباری ثابت کردهاند که به چیزی جز منافع خود نمیاندیشند و حاضرند همه چیز و همه کس و حتی نزدیکترین نوکران خویش را پیش پای منافع استکباری خود قربانی کنند و جریان نفوذی دشمن در دولت خدمتگزار هم مصداقی دیگر از این مفهوم کلّی است.
در شرایطی که «جنبش بیداری اسلامی» با سرعت خیرهکننده و حیرتآور خود کشورهای منطقه را یکی پس از دیگری درمینوردد و به تعبیر مقام معظم رهبری، قلب اروپا را نشانه رفته است، غرب که مستأصل و دستپاچهتر از همیشه نظارهگر تحولات خاورمیانه و شمال آفریقاست، چارهای جز قربانی کردن بعضی از مهرههای نفوذی و دستنشاندهی خود در منطقه ندارد.
استکبار به خوبی میداند که انقلاب اسلامی ایران، عقبهی استراتژیک قیامهای مردمی منطقه است. انقلابی که ثمرهاش تشکیل «نظامِ» جمهوری اسلامی است؛ نظامی که محور اساسی آن، حاکمیت فقیه عادل جامعالشرایط یا همان «ولایتفقیه» است. بیتردید، در شرایطی که خواست عمومی مردم منطقه «اسقاط نظامهای دیکتاتوری» است، مدل حکومت «جمهوری اسلامی» میتواند بهعنوان بهترین و محتملترین «نظام جایگزین» در این کشورها مطرح شود.
وحشت غرب از تحقّق این کابوس خطرناک باعث شد که دستگاه استکباری، راهبرد «مخدوشسازیِ» چهرهی رسانهای نظام جمهوری اسلامی را در دستور کار قرار دهد تا این پیام را به خارج از مرزهای ایران مخابره کند که نظام «جمهوری اسلامی» نمیتواند به عنوان گزینهای کارآمد و مطلوب جایگزین نظامهای دیکتاتوری ساقطشده باشد؛ بلکه راه، منحصر در «لیبرال دموکراسی» و نظامهای سرمایهسالار غربی است؛ و به این ترتیب، بقای حیات انگلی خود را در منطقه تضمین کنند!
لذا دشمن در راستای پیشبرد این سناریو در مرحلهی اوّل، ماجرای 25 بهمن را کلید زد و موجب انزوا و مرگ کامل سیاسی دو مهرهی نیمسوختهی خود، یعنی میرحسین موسوی و مهدی کروبی شد؛ امّا پس از شکست سناریوی 25 بهمن، چارهای جز خرج کردنِ جریان نفوذی دشمن در دولت باقی نماند.
خروج زودهنگام جریان انحرافی علیه ولایتفقیه گرچه به برکت بصیرت مردم، در بُعد داخلی سودی به حال غرب و دولتهای استکباری ندارد و تنها موجب تقویت نظام جمهوری اسلامی میشود، امّا در بُعد خارجی و خصوصاً رسانهای حاوی آدرسی غلط به مخاطبان خارجی، بهویژه مردم مظلوم کشورهای منطقه است. این رسانهها تنش پیشآمده در فضای سیاسی داخلی ما را به دروغ بهعنوان نمودی از «دیکتاتوری دینی» و تقابل ولایتفقیه با مردمسالاری ترجمه کرده و مخاطب منطقهای را از عواقب تشکیل جمهوری اسلامی میترسانند!
با این تحلیل، درک علّت انتحار سیاسی جریان انحرافی دولت روشن میشود. در واقع همانطور که غرب برای حفظ منافع خود از هزینهکردنِ امثال موسوی و کروبی دریغ نکرد، قربانی کردنِ جریان نفوذی دولت نیز در راستای حفظ منافع حدّاقلی غرب در منطقه ارزیابی میشود.
به عبارت دیگر، اگرچه غرب بر روی جریان انحرافی سرمایهگذاری زیادی کرده بود و برای اهداف بلند مدّت خود امیدهای بسیاری به آن بسته بود، امّا آغاز ناگهانی سونامی بیداری اسلامی در منطقه، تمام برنامههای دشمن را بر هم زد و استکبار را مجبور کرد که دستور خروج اضطراری عناصر نفوذی خود علیه حاکمیت را صادر کند تا به خیال خود، بهجای دهها جمهوری اسلامی با همان یک جمهوری اسلامی طرف باشد.
البته در پرتو هدایتهای پیامبرگونهی مقام معظم رهبری و بصیرت و حضور آگاهانهی مردم در صحنه و آرامش و متانت خواص و پرهیز رسانهها از بهانهدادن به دست دشمنان، این بار هم تیر دشمن به سنگ خواهد خورد و چیزی جز خسران مضاعف عاید نوکران نفوذی دشمن نخواهد شد و به کوری چشم دشمنان، ملّتهای بیدار منطقه با چشمانی باز، از «نظام مردمسالار دینی ایران» در جایگزینی «نظامهای دیکتاتوری اسقاطشده» الگوبرداری خواهند کرد.
نوشته شده توسط : سید کمیل
کودتای رسانهای و آفت جابهجایی اصل و فرع
یکی از بیماریهای اجتماعی ما که گویا تبدیل به یک اپیدمی خطرناک هم شده است، علاقه افراطی به مسائل حاشیهای و فرعی است. گویا حاشیهها جذابیّتی دارند که در متون یافت نمیشود! یادش بخیر، در اوایل طلبگی اساتیدمان با این بیت کنایهآمیز به ما هشدار میدادند که «ألا یا أیّها الطّلاب ناشی، علیکم بالمتون لا بالحواشی»! امّا این روزها گویا باید خطاب این جملهی نغز را از طلاب به عموم جامعه و خصوصاً رسانهها بازگرداند تا شاید کمی به متون و مسائل اصلی بیشتر توجه کنند!
این روزها گویا اصلاً نان بعضی رسانهها و رسانهایها در حاشیهسازی و حاشیهپردازی تأمین میشود؛ اگر یک روز بیحاشیه طی شود، گویا گمشدهای دارند! در ورزش، در سیاست، در فرهنگ، در اقتصاد و حتی در معنویترین مسائل حیات انسان، گویا باید حتماً حاشیهای پیدا کنند و چند روزی خود و مخاطبان رسانهها را به آن مشغول سازند و اصول و متون را به باد غفلت و فراموشی سپرند.
خیانت بزرگی که حاشیهسازها و حاشیهپردازها به جامعه میکنند همین است که مخاطب را از اصل ماجرا، از آنچه که به آن نیاز حیاتی دارد و از چیزی که توجه به آن میتواند ضامن سعادت دنیوی و اخروی مخاطب شود، دور میکنند و بهجای آن، حاشیه را پررنگ میکنند و بهعنوان متن بهخورد مخاطب بیچاره میدهند. لازم نیست برای اثبات این ادّعا خود را زیاد به زحمت بیندازیم؛ کافی است همین الآن به پر بازدیدترین صفحات سایتهای خبری مراجعه کنید! کدام خبرها (یا به تعبیر بهتر، شبهخبرها) بیشتر مورد اقبال مخاطب قرار گرفتهاند؟! متنها یا حاشیهها؟!
خیانت بزرگتر ایندست رسانهها «تغییر ذائقهی مخاطب» است. انسان، فطرتاً جویای حقیقت و طالب اصل است، نه فرع و حاشیه؛ امّا بازیهای رسانهای، روزبهروز مخاطب خود را از این فطرت الاهی دور و دورتر میکند، تا جایی که حتی در ذهن مخاطب هم جای متن و حاشیه عوض میشود. این یک «کودتای رسانهای» است! کودتایی خزنده که فرع را بهجای اصل مینشاند و اصل را از صدر به ذیل میکشاند تا در محاق فرو رود. تأسّفآورتر این است که رسانه، تقصیر را به گردن خودِ مخاطب میاندازد و چنین توجیه میکند که چون مخاطب چنین میپسندد، من هم چنان میکنم!
حالا به این دو مثال توجه کنید تا به عمق خیانتِ (عمدی یا سهوی) رسانهها پی ببرید.
1- پیکر بیسرِ سرداری رشید پس از 27 سال دوری از وطن، به میهن اسلامی بازمیگردد. در شرایطی که جامعه بیش از هر زمان دیگر نیازمند نوشیدن جرعهای زلال از شراب طهور شهادت و ایثار است، رسانهها بازی حاشیهای خود را آغاز میکنند و بحثها درباره تشکیک در صحّت انتساب پیکر یافتشده به سردارِ بیسر دفاع مقدّس بالا میگیرد. اصل داستان فراموش میشود و خبری که باید همچون پُتکی سنگین بر سر خوابآلود جامعه وارد میآمد و مخاطب غرق غفلت و مادّیت را بهخود میآورد و تذکّر میداد و تلنگر میزد، در این بازی رسانهای گم میشود و این بحثها دستآویزی برای جدلهای بیهوده و تمسخر ارزشهای فراموششدهی جامعه میشود.
2- اختلاف نظری در محیط کاری بین رهبر انقلاب و رئیسجمهور پیش میآید؛ رهبری در چند سخنرانی پیدرپی به فرعی بودنِ مسأله اشاره فرموده و کماهمیّتی آن را گوشزد میفرمایند و حتی صراحتاً از رسانهها بهدلیل جابهجا کردن اصل و فرعِ ماجرا و دامنزدن به حاشیهها و نگرانیها گلایه میکنند؛ امّا «دیکتاتوری رسانهای» به این راحتیها دست از سیرهی سیّئهی خود بر نمیدارد. همهی این بازیها در شرایطی اتفاق میافتد که مسألهی اصلی کشور در حوزهی داخلی، «جهاد اقتصادی» است و در حوزهی بینالمللی، «جنبش بیداری اسلامی» است. صد افسوس که این «متون» به راحتی، در پیش پای «حواشی» قربانی میشوند و امپراطوری رسانهای فاتحانه و مغرورانه از گودی قتلگاه اصول بیرون میآید!
خروج از بحران جابهجایی متون و حواشی، جز با تمسّک به راهبرد حکیمانهای که رهبر فرزانهی انقلاب تحت عنوان «اصلیـفرعی کردنِ مسائل» مطرح فرمودند ممکن نخواهد بود. البته این راهبرد به معنای نادیدهانگاریِ حواشی و سکوت در مواجههی با فروع نیست. اصلیـفرعی کردن مسائل یعنی رعایت «عدالت رسانهای» در برخورد با حوادث و اتفاقات موجود در جامعه؛ عدالت هم یعنی «إعطاء کلّ ذیحقٍّ حقَّه»؛ یعنی «وضعُ کلِّ شیءٍ فی موضعِه»؛ یعنی به مسألهی اصلی در حدّ و اندازهی اصل پرداخت و روی مسألهی فرعی هم در قدّ و قوارهی فرع سرمایهگذاری کرد.
البته نباید این نکته را هم از ذهن دور داشت که گاه یک مسألهی فرعی، به صورت بالقوّه پتانسیل تبدیل به یک خطر و مسألهی اصلی در آینده را دارد. در این موارد البته حکم مسأله متفاوت است که باید راهبرد ظریفتری برای مواجههی با اینگونه مسائل در پیش گرفت. شاید در نوشتهای جداگانه این مسأله را بیشتر باز کردم.
این یادداشت در سایر رسانهها: فارسنیوز / رجانیوز
نوشته شده توسط : سید کمیل
حکم موسوی و کروبی به دلیل محاربه و افساد فیالارض "اعدام " است
بازتاب مصاحبه در سایر رسانه ها:
روزنامه کیهان / پایگاه خبری جوان / بی بی سی فارسی / جهان نیوز
نوشته شده توسط : سید کمیل
1. تربیت
«تربیت» به معنای روش رفتاری و گفتاری دادن به دیگران است. منشأ تربیت «غیرت» است و غیرت ملکهای نفسانی در روح انسان است که نشأتگرفته از «محبّت» است؛ حبّ به شیء موجب میشود که انسان برای حفظ آن شیء تلاش و کوشش کند. این تعریف علمای اخلاق از غیرت است. بنابر این اگر شما کسی را دوست داشته باشید، نسبت به او غیرت پیدا میکنید و چون میخواهید او را حفظ کنید، تربیت او را وظیفه خود میدانید و لذا آنگونه به او روش رفتاری و گفتاری میدهید که سعادتمندی دنیوی و اخروی او را تضمین کند. چرا که تربیت صحیح بر مبنای دیدگاه اسلامی، تربیت الهی و انسانی است.
2. تربیت انقلابی
«تربیت انقلابی» چیزی غیر از همان تربیت صحیح اسلامی نیست. انقلاب اسلامی به عنوان نماد بازگشت جمعی یک ملّت به سوی ارزشهای متعالی اسلامی، دربرگیرنده تمام خوبیهایی است که در مکتب اسلام بر آن تأکید شده است. انقلاب اسلامی زاییده اسلام است و اساساً تفاوت این انقلاب با همه انقلابها همین ریشهداری در اسلام و برآمدن آن از عمق ارزشهای اسلامی است. البته از منظر کسانی که سیاست را از دیانت جدا میانگارند، برتافتن این گزاره سنگین و دور از ذهن مینماید؛ امّا حقیقت آن است که تفکیک بین ارزشهای اسلام با آرمانهای انقلاب اسلامی همانند جداسازی شیرینی از عسل است که نشدنی است.
بر این اساس، تربیت انقلابی عبارت است از دادنِ روش خاصّ رفتاری و گفتاری به دیگران بر مبنای ارزشهای انقلاب اسلامی که در واقع همان ارزشهای اسلام ناب محمّدی است؛ خصوصاً با تأکید بر آن دسته از ارزشهایی که در اسلام آمریکایی به عنوان ضدّ ارزش تبلیغ میشود. ارزشهایی نظیر استکبارستیزی، عزّتمداری، ولایتپذیری، جهاد و شهادت، ایثار و ازخودگذشتگی، عدالتطلبی و مبارزه با ظلم، دفاع از مستضعفان عالم و احساس مسؤولیت برای بسط اسلام ناب در سرتاسر گیتی بعضی سرفصلهای مهم نظام تربیتی اسلام ناب است که در نظام تربیتی اسلام آمریکایی به عنوان ناهنجاری معرفی میشود. اینها اتفاقاً همان مؤلّفههای مغفول مانده تربیت اسلامی است که اساس تربیت انقلابی نسلها را تشکیل میدهد.
3. ضرورت تربیت انقلابی
این سرفصل را با استعانت از کلام مسیحای انقلاب که روح تربیت انقلابی را در ملّت ایران و همه ملّتهای آزاده دنیا دمید پی میگیریم. امام راحل عظیمالشأن ما از ابتدا این نگاه غلط که تربیت اسلامی فرآیندی تکبُعدی و صرفاً معطوف به حوزه شخصی افراد است را تختطئه و رد فرمده و بر همه جانبه بودن تربیت از دیدگاه اسلام تأکید داشتند. ایشان میفرمایند: «شما خیال نکنید که اسلام آمده حیوان تربیت کند، یا آمده است که خواب و خوراک براى حیوان درست کند. این یکىاش است؛ این را هم درست مىکند لکن این یک بُعد است، آن هم بُعد آخرش است. بُعدهاى دیگرى دارد که آنها هم همهاش از اسلام است و براى تربیت انسان است، و انسان را مىخواهد یک موجود رشیدى که همه این ابعاد را داشته باشد تربیت کند. و براى همه اینها هم دستور دارد اسلام؛ نسبت به یک جهتْ دونِ جهت دیگرى نیست؛ براى حکومت اسلامى دستور دارد، براى تشکیلاتش دستور دارد؛ براى مقاتله با دشمنان دستور دارد، براى تحرّک جامعه دستور دارد، براى رسیدن به ماوراى طبیعت دستور دارد، همه اینها را دارد. یک بُعدى نیست».
ایشان در جایی دیگر میفرمایند: «اسلام براى مستضعفین آمده است، اسلام براى ساختن انسان آمده است. کتاب آسمانى اسلام که آن قرآن مجید است، کتاب تربیت انسان است؛ انسان را به همه ابعادى که دارد، به بُعد روحانى و به بُعد جسمانى، بُعدهاى سیاسى، اجتماعى، فرهنگى- همه بُعدها- بُعد نظامى؛ این اسلام آمده است که به ما راه تربیت را نشان بدهد. ما هم باید به تبع اسلام تربیت کنیم جوانان خودمان را، تربیت کنیم بانوان خودمان را. بانوان ما تربیت کنند اطفال خودشان را در دامن خودشان؛ وقتى که بزرگ شدند، تربیت کنند آنها را تا برسند به آن وقتى که برومند شوند و براى اسلام و براى انسانیت خدمتگزار باشند». دقّت در این جملات نشان میدهد که اتفاقاً تأکید حضرت امام بر همان بخشهای فراموششده اسلام ناب و تربیت انقلابی است که یادآوری آن خشم و نفرت استکبار را برمیانگیزاند و رعب و وحشت را بر پیکره شیطان بزرگ میافکند.
4. محیطهای تربیتی و نقش رسانه
عُلمای اخلاق و تربیت اسلامی چهار محیط اصلی را در تربیت انسان دخیل میدانند: محیطهای خانوادگی، آموزشی، رفاقتی و شغلی؛ البته به فرموده این بزرگان محیط پنجمی هم وجود دارد که نقش تربیتی آن بر انسان و جامعه بیش از همه آن محیطهای چهارگانه است و آن «محیط حاکم بر جامعه» است. در واقع محیطهای چهارگانه تربیتی به شدّت تحت تأثیر محیط پنجم قرار دارند و جاذبه تربیتی محیط حاکم، افراد جامعه را از مدار جاذبه سایر محیطها به سوی خود میکشد. بنابر این اگر فرضاً کسی در همه محیطهای خانوادگی، آموزشی، رفاقتی و حتّی شغلی تحت تربیت انقلابی بوده باشد، در صورتی که محیط حاکم بر جامعه از نظام تربیتی انقلابی تبعیت نکند، هیچ بعید نیست که تحت تأثیر نظام تربیتی محیط پنجم قرار گرفته و دست از اصول صحیح تربیت اسلامی و انقلابی بردارد و تبدیل به فردی ضدّ انقلاب شود.
رسانه به عنوان ابزار انتقال پیام در یک تعریف و در تعریف دیگر به عنوان خودِ پیام، در حقیقت بازیگر اصلی تبلیغ مشی تربیتی محیط حاکم بر جامعه است. این رسانه است که محیط پنجم را میسازد و میآراید؛ این رسانه است که ارزشها و هنجارهای لازمالرعایه در جامعه را تبلیغ میکند؛ این رسانه است که به درونیترین لایههای محیط تربیتی خانوادگی نفوذ کرده و به محیطهای آموزشی و شغلی و رفاقتی هم خط میدهد؛ و این رسانه است که میتواند تربیت اسلام ناب انقلابی را تبلیغ کند و یا مدافع تربیت آمریکایی باشد.
5. نسبت بین رسانه ملّی و تربیت انقلابی
بازنگری خطوط کلّی حاکم بر عملکرد رسانه ملّی ما نشان میدهد که علیرغم تلاشهای قابل تقدیری که صدا و سیمای جمهوری اسلامی در طول سالهای پس از انقلاب برای تبیین اصول و آرمانها و ارزشها اسلام و انقلاب انجام داده، لکن تا رسیدن به وضعیت مطلوب، هنوز فاصله نجومی ناپیمودهای وجود دارد. شاید مناسب باشد در این بخش نگاهی به انتظارات و مطالبات رهبر معظّم انقلاب از مدیران صدا و سیما داشته باشیم تا این فاصله نجومی باورپذیر شود.
ایشان در یکی از دیدارهای خود با مدیران رسانه ملّی مأموریت محوری صدا و سیما را چنین ترسیم میفرمایند: «ما یک مأموریتِ محورى براى رسانه ملّى قائل هستیم، که الزاماتى دارد و این مأموریت ملّى اهداف کلانى را هم با خودش همراه دارد. بهنظر ما آن مأموریتِ محورى عبارت است از مدیریت و هدایت فکر، فرهنگ، روحیه، اخلاقِ رفتارى جامعه، جهتدهى به فکر و فرهنگ عمومى، آسیبزدایى از فکر و فرهنگ و اخلاق جامعه، تشویق به پیشرفت و زدودن احساس عقبماندگى». رهبر معظّم انقلاب سپس «ریشهدار کردن شناخت و باور به ارزشها و بنیانهاى فکرى انقلاب و نظام اسلامى» را یکی از اهداف کلان آن مأموریت محوری برشمرده و میفرمایند: «صِرف اینکه ما در زمینه انقلاب و نظام، چیزهایى را کلیشهیى و شعارى تکرار کنیم کافى نیست؛ باید نسبت به این شعارها در مردم باور حقیقى بهوجود بیاید؛ این، کار رسانه ملّى است».
از دیدگاه مقام معظّم رهبری حرکت در نقطه مقابل دستگاههای رسانهای دشمن باید به عنوان اصل اساسی در آرایش رسانهای جمهوری اسلامی همواره مدّ نظر مدیران و برنامهسازان صدا و سیما باشد و تبیین خودِ انقلاب به عنوان یک پیام مهم در دستور کار دائمی قرار گیرد. ایشان در این زمینه خطاب به مدیران رسانه ملّی میفرمایند: «یک پیام از پیامهاى مظلوم و فراموش شدهاى که بار دیگر بایستى به آن اهتمام ورزید و آن را به ذهنهاى مردم منتقل کرد، عظمت و شکوه و اهمیت انقلاب اسلامى ماست. این انقلاب چیز کوچکى نبود و تمام هم نشده است. این امرى است که بتدریج و در طول زمان با تلاش و مجاهدت دائمى انجام مىگیرد؛ مشروط بر اینکه روح و خواست و ضرورت انقلاب در مردم باقى بماند. شما این پیام را باید منتقل کنید که انقلاب چیست؛ این یکى از پیامهایى است که شما باید به همین نسل و نسلهاى آینده انتقال دهید. اثرگذارى در آنهاست. چرا نشود این جوان را ساخت و تربیت کرد و مثل یک اباذر، عمّار و سلمان او را به جبهههایى که نظایر آن در این جبههها وجود دارد، فرستاد؟! بنابر این یکى از پیامها، پیام انقلاب اسلامى است. خودِ انقلاب، یک پیام است که باید آن را منتقل و بیان کنید».
روشن است که منظور ایشان از تربیت انسانهایی نظیر سلمان و عمّار و اباذر، همان تربیت انقلابی است. آنچه این شخصیتهای برجسته تاریخ اسلام را در نظرها عظیم جلوه میهد و عامل تمایز ایشان از سایر مسلمانان همعصرشان محسوب میشود، همان عنصر تربیت ناب انقلابی در وجود این بزرگان است. حال سؤال این است که آیا برنامههای رسانه ملّی ما اباذر و سلمان و عمّار تربیت میکند یا...؟!
مقام معظّم رهبری در بخش دیگری از مطالباتشان از رسانه ملّی، «توجه به اهداف و ارزشهای انقلاب اسلامی» را از مهمترین راهبردهای صدا و سیما دانسته و «تحکیم ارتباط مردم با مبانی اصلی نظام و حفظ روحیه و شور انقلابى در مردم» را از اساسیترین اهداف آن برمیشمارند و میفرمایند: «ما در جمهورى اسلامى اهدافى داریم و ارزشهایى براى ما مطرح است. ما نباید اجازه بدهیم که این رسانه عظیمى که امروز در دنیا تنها هم هست، حتّى اندکى از جهتگیرى و سمتگیرى این اهداف تخطى کند». البته ایشان بلافاصله به بحث مهم «روشهای تبلیغ» اشاره داشته و میفرمایند: «البته این معنایش آن نیست که ما دائماً در رادیو و تلویزیونمان سخنرانى یا بیانیه اسلامى و دینى پخش کنیم که صریحاً مبانى و مفاهیم ما را ترویج کند؛ اینکه راه تبلیغ نیست. شیوههاى رایج تبلیغ - شیوههاى غیرمستقیم، استفاده بهینه از هنر و روشهاى هنری باید تماماً در خدمت اهداف انقلاب و اسلام باشد؛ یعنى اگر ما بازى فوتبال هم پخش مىکنیم، مواظب باشیم که این بازى فوتبال در جهت ضدّ آن اهداف بهکار نرود. آن اصل اساسى در باب اداره رادیو و تلویزیون این است».
ایشان در بیانی دیگر صراحتاً بر ضرورت تربیت انقلابی آحاد جامعه توسط رسانه ملّی تأکید داشته و میفرمایند: «صدا و سیما را دانشگاهى براى تدریس اصول اسلام انقلابى بدانید. برداشت ما از صدا و سیما این است. امام که فرمودند «دانشگاه»، در دانشگاه چیزى تدریس مىشود؛ در این دانشگاه چه چیزى مىخواهد تدریس بشود؟ آنچه که در این دانشگاه تدریس مىشود، عبارت از پیامها، پایهها، مفاهیم و درسهاى اسلام ناب و اسلام انقلابى و اسلام واقعى است. این، آن چیزى است که در صدا و سیما ایدهآل است. ما مىخواهیم به این نقطه برسیم؛ ولى فاصله داریم».
6. جمعبندی
این جملات، جانِ کلام و فلسفه و پایه همه انتقاداتی است که منتقدان دلسوز به رسانه ملّی متوجه میدانند. متأسفانه رسانه ملّی آنقدر که در ایجاد «شور انقلابی» آن هم در مناسبتهای مقطعی انقلاب نظیر دهه فجر و راهپیمایی 22 بهمن موفق عمل میکند، در ایجاد «شعور انقلابی» موفق نیست. هنر و شیوههای تبلیغ غیرمستقیم هنوز که هنوز است در خدمت انتقال مفاهیم اسلام انقلابی قرار نگرفته و تربیت انقلابی هنوز به عنوان یک وظیفه راهبردی جایی در سیاستگذاریهای صدا و سیما ندارد. در حالی که اگر مدیران صدا و سیما به مردم «محبّت» داشته باشند و اهل «غیرت دینی» باشند، باید برای «تربیت انقلابی» جامعه احساس تکلیف کنند. امّا متأسفانه بهنظر میرسد «گسستی خطرناک» میان تدابیر حکیمانه و مطالبات کارشناسانه مقام معظّم رهبری با عملکرد مدیران و برنامهسازان رسانه ملّی وجود دارد که در صورت تداوم، تبدیل به یک تهدید جدّی علیه امنیّت ملّی و تمامیّت انقلاب اسلامی خواهد شد. نمونهای از این شکاف را میتوان با مطالعه تطبیقی میان مفادّ حکم رهبر انقلاب برای تمدید مسؤولیت مهندس ضرغامی با محتوای برنامههای رسانه ملّی در طول یکسال گذشته مشاهده کرد.
مدیران و برنامهسازان رسانه ملّی باید بدانند که بار سنگین مسؤولیت «تربیت انقلابی نسلهای فعلی و آینده ایران اسلامی» بر دوش ایشان است و خدای ناکرده اگر در راه انجام این وظیفه خطیر کوتاهی کنند، در پیشگاه عدل الهی به سختی عقوبت خواهند شد.
» یادداشت های مرتبط: نقد بیرحمانه !!! / مخاطب نشناسی صدا و سیما / صدا و سیمای ...
نوشته شده توسط : سید کمیل
لیست کل یادداشت ها