تابلوی کوچک پشت شیشهی اتاقش را هرگز فراموش نخواهم کرد: مَن علّمَنی حرفاً فقَد صیّرَنی عبداً؛
تواضعش همیشه برایم درس بود و هست. با همهی عظمت علمیاش آنچنان ذرّهپروری میکرد که گاه به خیال خام خود میپنداشتم که از او هم بیشتر فهمیدهام.
زهد مثال زدنیاش و بیتوجهیاش به زخارف دنیا سرمشق زندگی سادهی طلبگیام بود و هست.
آزاداندیشی و روشنفکریاش روح جسارت علمی را در شاگردانش میدمید و نوآوریهای فقهی و حقوقیاش گرههای ناگشوده بسیاری را از نظام قضایی ما باز میکرد.
تکلیفگراییاش او را نامزد انتخابات خبرگان رهبری کرد و بدون کمترین پشتوانهی تبلیغاتی و یا عضویت در لیستها و گروهها، فقط با رأی مردم به مجلس خبرگان راه یافت. یادم هست در همان بحبوحهی فعالیت نامزدهای انتخابات کلاس را تعطیل نکرد و هروقت با او دربارهی شانس پیروزی در انتخابات سخن میگفتیم، میفرمود من به وظیفهام که لبیکگویی به درخواست رهبر انقلاب برای حضور اساتید و فقهاء در انتخابات است عمل کردهام و دیگر نتیجه برایم مهم نیست.
توصیههای دائمی اخلاقیاش منشور فضائل معنوی را برایمان ترسیم میکرد و کلاسش، درسگاه ایمان و تقوی و فضیلت بود و تأکیدش بر مقدّم داشتن درس و مباحثه بر هر کار دیگر، میدان جهاد مقدّس علمی را پیش رویمان تبیین مینمود.
عشق و ارادتش به اهل بیت(ع) شاگردانش را از چشمهی فیّاض ولایت سیراب میساخت و درس معرفت و محبّت بود؛ همین ترم آخر بود که وقتی در وسط درس نام خانم فاطمهی زهراء(س) به میان آمد عنان اختیار از کف داد و درس را نیمهتمام رها کرد و دربرابر دیدگان بهتزدهی ما اشک از چشمان نازنینش بر محاسن سفیدش جاری شد.
قلم و بیانم از توصیفش عاجز و قاصر است؛ ولی هرچه باشد نمیتوانم تأسف و تألّم روحیام را از فراقش پنهان کنم که چرا بیشتر قدرش را ندانستم و چرا بیشتر از محضر نورانیاش بهره نگرفتم...
تابلوی کوچک پشت شیشهی اتاقش را هرگز فراموش نخواهم کرد: مَن علّمَنی حرفاً فقَد صیّرَنی عبداً؛ خداحافظ استاد... دیدار به قیامت...
پیام تسلیت مقام معظم رهبری به مناسبت درگذشت استاد مرعشی
بسم الله الرحمن الرحیم
درگذشت عالم پرهیزگار مرحوم آیت الله آقای حاج سید محمد حسن مرعشی را به عموم اهالی مومن شوشتر و ارادتمندان و شاگردان ایشان در حوزهی علمیه ی تهران و بخصوص به خانواده و فرزندان محترم و دیگر بازماندگان ایشان تسلیت عرض می کنم. این عالم محقق سالها به تدریس و تعلیم و پژوهش در زمینه ی فقه و حقوق اسلامی اشتغال داشته، خدمات ارزشمندی به قوه ی قضائیه و محیط علمی در تهران ارائه کردند.
خداوند متعال رحمت و مغفرت خود را شامل حال این خدمتگزار دین و دانش بفرماید.
سیدعلی خامنه ای
30/مرداد/1387
نوشته شده توسط : سید کمیل
چند شب پیش توفیق، رفیقمان شد و به همراه پدر و چند نفر از دوستان به منزل مادر بزرگوار شهید کشوری در کیاکلای قائمشهر رفتیم. دیداری بسیار شیرین و صمیمانه بود؛ استقبال گرم این بانوی مقاوم و عطر حضور معنوی روح آن شهید بزرگوار خاطرهی آن شب را در ذهنم جاویدان میکند.
اما آن شب درس بزرگی از این مادر مجاهد گرفتم؛ پدرم از ایشان سوال کردند که چرا با وجود اینکه شما در قائمشهر سکونت داشتید، پیکر شهید کشوری را در تهران به خاک سپردید؟ ایشان فرمودند وقتی احمد به شهادت رسید فرماندهان ارتش از من خواستند اجازه دهم پیکر او در تهران دفن شود تا مزار او الهامبخش افسران و رزمندگان ارتش در حال و آینده باشد و رزمندگان هر هفته به زیارت او آمده و از او مدد بگیرند. من هم با اینکه دوست داشتم پیکر فرزندم در کنار خودم باشد با این درخواست موافقت کردم...
وقتی این جملات را از مادر شهید کشوری شنیدم از درون احساس حقارت و کوچکی کردم... الحقّ که از دامان چنین شیرزنی باید هم چنان شیرمردی به معراج پرگشاید... مادری که حتی از جنازهی پسرش هم در راه خدا و برای اسلام چشمپوشی میکند...
بیاختیار به یاد ظهر عاشورا افتادم... آنجا که مادر وهب سر بریده شدهی فرزندش را به سوی دشمن پرتاب میکند و فریاد میزند که ما آنچه در راه خدا دادیم را پس نخواهیم گرفت...
خدایا ما را عاشورایی بگردان!
نوشته شده توسط : سید کمیل
هر کاری کردم نتونستم به امام عرض ادب نکنم...
هیچ وقت 14 خرداد 68 را فراموش نمیکنم... کلاس اول دبستان بودم و بیخبر از همهجا برای امتحان ثلث سوم به مدرسه رفتم؛ بچهها زودتر از من باخبر شده بودند و گریه میکردند؛ دوستانم که اکثراً فرزندان شهدا بودند امام را پدر خودشان میدانستند و رابطهی عجیبی با امام داشتند و احساس یتیمی دوباره میکردند... وقتی اون بچهها رو با بچه دبستانیهای این دوره و زمونه مقایسه میکنم حیرتم افزون میشه که چقدر بامعرفت بودند اون بچهها... توی همون عالم بچهگی خودم گوشهی حیاط مدرسه کِز کردهبودم و به زمین زُل زدهبودم. یه دفعه توجهم به مورچههایی که روی زمین راه میرفتند جلب شد. آنچه میدیدم برام باورنکردنی بود... با دقت بیشتری به زمین نگاه کردم... درست میدیدم... مورچهها ردّ خیسی از خود بر روی زمین بهجا میگذاشتند. مورچهها هم گریه میکردند... یعنی من اینجور میفهمیدم.
بهتون حق میدم که باور نکنید! چون خودم هم الآن که بهش فکر میکنم میبینم باورنکردنیه. ولی من توی اون عالم پاکی و معصومیت کودکی این صحنه رو دیدم و نمیتونم فراموشش کنم.
بگذریم... فقط اینو میتونم بگم که : من امام را دوست دارم
نوشته شده توسط : سید کمیل
پیشنوشت: متن زیر را دقیقاً یک سال قبل نوشته بودم ولی قسمت اینطور بود که با یک سال تاخیر بیاد روی وبلاگ؛ انشاءالله امسال یه کاری بکنیم که آخر سال شرمنده نباشیم!
همیشه یکی از دغدغههای فکریام که متاسفانه هنوز هم هیچ گام عملی برای آن برنداشتهام، این بودهاست که به نوبهی خودم و در حدّ توانم در جهت تحقق خواستههای آقا تلاش کنم. خوب؛ خواستههای آقا فراوان است و از سخنان و پیامهایشان میتوان آن را استخراج کرد. البته بعضی از خواستههای آقا مخاطب خاص دارد و خیلی به ما مربوط نمیشه. اما بسیاری از آنها مخاطب عام دارد که همهی ما مسوؤل اجابت آن هستیم. اما چند نکته :
اولاً یک مشکل و مانع بر سر راه تحقق خواستههای آقا اینه که مخاطبان پیام آقا خیلی وقتها متوجه نیستند که اوامر ایشان مولوی و لازم الإطاعة است. گاهی مردم (حتی کسانی که خودشان را خیلی هم ولایتی و عاشق و شیفتهی آقا میدانند) فکر میکنند حالا آقا یه چیزی فرمودهاند دیگه! یا بعضی توجیهشان این است که منظور آقا به ما نبود! یعنی همیشه احساس میکنند اشخاص دیگری مخاطب آقا هستند. در حالی که آقا به عنوان ولیامر و رهبر جامعه سخن میگویند و اگر نهی یا امری میکنند در وهلهی اول این امر و نهی بر گردن همهی آحاد جامعه تعلق میگیرید؛ مگر اینکه با قرینهی دیگری ثابت شود که آن امر یا نهی ، مخاطب خاص داشته است.
ثانیاً در بین خواستههای آقا، بعضی محوریتر و اساسیتر هستند. یعنی سایر خواستهها و اوامر را هم شامل میشوند یا مبنای دیگر خواستهها هستند. لذا باید دقت و حساسیت بیشتری هم به آنها داشت. از جملهی این خواستههای محوری باید به پیامهای نوروزی ایشان اشاره کنیم. به هر حال پیامی که آقا در ابتدای هر سال به ملت و جامعهی اسلامی میدهند بیان کنندهی خط مشی و جهتگیری اساسی و محوری جامعه در طول آن سال است و بسیاری از اوامر و نواهی دیگر حول محور آن شکل میگیرد.
چیزی که خیلی زجرآور است این است که با یک چنین پیام محوری و راهبرد اساسی که باید مبنای تمام حرکات جامعه (مردم و مسوؤلان) در طول سال باشد صرفاً به عنوان یک شعار برخورد میشود و کمتر به مرحلهی شعور میرسد. نهایت کاری که انجام میشود این است که آن پیام و خواستهی مهم آقا را در بنرها و پوسترهای رنگارنگ و بزرگ و کوچک در خیابانها و تابلوها میبینیم و یا در روزهای پایانی سال به جهت خالی نبودن عریضه یک همایش پر خرج هم با همان عنوان برگزار میکنیم؛ و آنچه این وسط ضایع میشود و مغفول میماند اصل خواستهی ولیامرمان است.
در پست اول گفتم مدتی است به این نتیجه رسیدهام که حرف زدن بس است و شعار دادن کافی است. اگر آقا برای سال عنوانی انتخاب میکنند برای این نیست که من و تو تا آخر سال شعارش را بدهیم. برای این نیست که برایش همایش بگیریم یا آن را در طرح زیباسازی فضای شهری بگنجانیم. بلکه برای این است که به آن عمل کنیم؛ برای این است که آن شعار را به عنوان مهمترین تکلیف اجتماعی خود در طول سال بدانیم و برای تحقق آن تلاش (بخوانید جهاد) کنیم.
پ.ن: این روزها مشغول نوشتن پایاننامهی کارشناسی ارشد هستم؛ تمام تلاشم اینه که در تدوینش نوآوری به خرج بدم و بتونم نظریهی جدیدی مطرح کنم. نوشتن پایاننامه برام شده یک جهاد علمی؛ برام دعا کنید که از این جهاد موفق بیرون بیام.
نوشته شده توسط : سید کمیل
یک سال پیش همچین روزی بود که اولین پست این وبلاگ رو نوشتم. همون اول گفته بودم که قرار نیست اینجا زیاد بنویسم! اما به هر حال خدا توفیق داد و هر از گاهی یه چیزایی نوشتم و از نظرات دوستان هم بهرهمند شدم. اما از اول امسال هرچی خواستم بنویسم نشد؛ نمی دونم! شاید به خاطر عنوانیه که آقا برای امسال مشخص کردند: «نوآوری و شکوفایی»
اصلاً دوست نداشتم به سبک و سیاق سال قبل بنویسم. دلم میخواد امسال نوآورانه بنویسم!... اما چه جوری!؟
فردا سالگرد شهادت شهید مطهری است. راستی شما میدونید رمز جاودانگی آثار شهید مطهری چیه؟ میدونید چرا بعد از گذشت 30 سال از شهادتش هنوز هم هر کتابیش رو که بر میداری و میخونی احساس میکنی همین امروز نوشته شده؟...
شهید مطهری رو خیلی دوست دارم... خودش میدونه! ازش میخوام کمک کنه بتونیم امسال یه ذرّه نوآوری کنیم و تواناییهای بالقوهمون رو شکوفا کنیم. شما هم اگه نقدی، نظری، حرفی دارید بسمالله!
پ.ن: برای نوآوری فعلاً از عکس خودم شروع کردم؛ خوبه!؟
نوشته شده توسط : سید کمیل
مقام معظم رهبری در پیام اخیرشان در مورد جنایات صهیونیست ها در غزّه فرمودند: «امت اسلامی باید به خروش آید.»
آنچه در پی میآید گوشهای از خروش وبلاگی دوستان غیرتمندمان است. شما هم اگر مطلبی نوشتید یا به مطلب دیگری برخوردید من را خبر کنید تا برای استفادهی بیشتر دوستان لینک کنم.
اعتراض جهان اسلام
خروش وبلاگی غزه
تعیین جایزه برای “قصاص” سران رژیم صهیونیستی
ما اینقدر بیغیرت نبودیم
بأیّ ذنب قتلت
آقای سازمان ملل!!!
عاشورای غزّه
خروشی برای غزّه
کودک زیتون سلام!
اکنون فلسطین
صهیونیسم، سلطان جنگلی که شغال شدهاست
مگه خودت خواهر مادر نداری!؟
تروریست
غزّه در خون
نامه ای به...
غزّه در خاک و خون
وعده پیروزی فلسطین در قرآن
اصلاً به ما چه؟
اولین جواب فلسطینیان به کشتار غزّه
هولوکاست، زمستون داغ، دنیای اسلام و نوار غزه
فلسطین، محور وحدت مبارزان
عملیات استشهادی قدس
تعطیلی شکست
قطعنامههای وتو شده برای اسرائیل توسط آمریکا
و کمی آن طرف تر ... فلسطین
هولوکاست جدید در راه است!
السلام علی الرضیع الصغیر
کوچکترین عضو القاعده؟!
فانتقنها من الذین اجرموا و کان حقا علینا نصر المومنین
خشمت را آزاد کن ای امت!
مسئله فلسطین و انتظار از دولت احمدی نژاد
هالوکاست در غزّه
سلام بر غزه؛ کربلای ????
تمام مشکلات فلسطین حل خواهد شد !
مردانگی نیست ولی بمان و بمیر در غزه
مسجد الاقصی آماده باش
تصاویری از فاجعه
حق توحش!
حکومتهای غیرمسئول بار سنگینی بر دوش ملتهای مسئول
غزه و ادامه هولوکاست و ...
صلیبی از خون سرخ
بشارت باد عیدی این چنین خونین
غزه در محاصره
می بینم اون شب هاتو که پرنور باشه (خیلی قشنگه؛ ببینید حتماً)
براستی چرا؟
سازمان دول متحد
اینجا دنیای واقعیاست
آسوده بخواب، دنیا امن و امان است!
غزه بر روی صلیب صهیونیزم
آزمون مسلمانی
مدعیان دفاع از حقوق بشر کجایند؟!
اعتراض شورای حقوق بشر سازمان ملل به بنیاد پالمه
قبله در خون
هولوکاست غزه !
علمای بزگوار جهان اسلام !!!
نوار غزه زندانی به وسعت یک سرزمین
نزن جلّاد
امروز غزه کربلاست
از کربلا تا غزه
شقایقهای آتش گرفته
***
بازتاب «خروش وبلاگی» در خبرگزاری ایکنا
نوشته شده توسط : سید کمیل
بعد از فجایع ددمنشانهی رژیم اشغالگر فلسطین در غزه قصد کرده بودم مطلبی بنویسم که به خاطرم آمد چند سال قبل همزمان با آغاز انتفاضهی دوم فلسطین در ایامی که در مدرسه عالی حجرهای داشتیم و مشغول درس و بحث بودیم و روزگار خوشی را در جوّ آرام طلبگی میگذراندیم مطلبی نوشتم و بر در و دیوار مدرسه زدم تا حساسیت دوستان طلبه را نسبت به آنچه بر سر جهان اسلام میآید برانگیزانم. این پست را به همان متن اختصاص میدهم... آقا در پیامشان فرموده بودند امت اسلام باید در قبال این جنایات به خروش آید؛ نمیدانم؛ آیا به وظیفهام عمل کردهام؟ آیا کار دیگری از دستم بر نمیآید؟... اللهمّ وفّقنا لما تحبّ و ترضی
چه بر سر ما آمده است؟ ما را چه شدهاست؟ هنوز خوابیم یا خودمان را به خواب زدهایم؟ کبکصفتانه سرها را در برف کردهایم یا گرگخویانه این همه جنایت را به نظاره نشستهایم؟ ما اینقدر بیغیرت نبودیم.
گناه با ما چه کرده است؟ گوشمان از فریاد «یا للمسلمین» پر شده ولی چشمانمان را به سادگی بر خرمن اجساد کودکان مظلوم بسته ایم. لقمهی حرام چه بر سر ما آورده است؟ قوهی عاقلهمان دیگر کار نمیکند. واقعیتهایی که از مقابلمان میگذرد را نمیتوانیم تجزیه و تحلیل کنیم. دیگر حرمت مال و عرض و نفس مسلم برایمان مفهومی ندارد. «من سمع منادیاً ینادی یا للمسلمین ولمیجبه فلیس بمسلم» برایمان بیمعنی شده است. گویا الفاظی مانند عزت، ظلم ستیزی و غیرت هیچ مفهومی را به ذهنمان متبادر نمیکند. ما اینقدر بیغیرت نبودیم.
چرب و شیرین دنیا چگونه ما را به خود مشغول کرده است؟ دو دستی به زندگی خود چسبیدهایم و دست از وظایف اصلیمان کشیدهایم. به این روزمرّهگی ها عادت کردهایم. تماشای روزانهی صحنهی قتل و غارت مسلمانان برایمان به سادگی پیگیری مجموعههای طنز نود قسمتی شده است. تعلقات پست دنیوی چگونه امانمان را بریده است؟ چرا فقط در کثافات خود میلولیم؟ چرا بر نمیخیزیم؟ چرا قیام نمیکنیم؟ دستانمان اگر بسته است _که نیست_ دهانمان را که نبستهاند. فریاد که میتوانیم بزنیم. چرا نعره نمیزنیم؟ چرا خاموشیم؟ چرا گریبان چاک نمیزنیم؟ چرا از غصّه دق نمیکنیم؟ آیا این همه وحشیگری از کندن خلخال از پای دختر یهودی کمتر است؟ آیا نباید در ادعای مسلمانی خود شک کنیم؟ پس چرا نمیخروشیم؟ چطور میتوانیم سر راحت بر بالین بگذاریم در حالی که به چشم خود دیدهایم که دشمنان چگونه بر پیکر نیمهجان مجروحان فلسطینی تیر خلاص میزنند؟ ما اینقدر بیغیرت نبودیم.
ای دانشجو! ای طلبه! برخیز؛ چه جای درنگ است؟ چه وقت استراحت است؟ خودت را به چه سرگرم کردهای؟ به درست؟ به نمازت؟ به مدرک لیسانست؟ به مباحثهات؟ به چه امید به کلاس میروی و میآیی؟ به چه آرزو در حجره نشستهای؟ با چه هدفی مباحثه میکنی؟ با چه نیّتی نماز میگذاری؟... اگر این همه را به خیال خودت برای خدمت به اسلام انجام میدهی، چشمانت را باز و گوشهایت را تیز کن؛ ببین که چه بر سر اسلام میآورند و تو در خلوت عارفانهی حجرهات نماز شب میگذاری! ببین که چگونه بشر و حقوق او را لگدمال می کنند و تو سادهلوحانه در قیل و قال مباحثهات در پی اثبات مبانی حقوق بینالمللی!
عزیزم! برادرم! دشمن مثل من و تو بیکار ننشسته است. دیگر فقط کافی است سرت را از لاک خودساختهات بیرون آوری تا او را ببینی. به راستی تو چه کردهای؟ ای طلبه! اگر مولایت که ادّعای سربازی او را داری از تو سوال کند که در برابر این همه ظلم و جنایت چه کردهای چه پاسخی داری؟ آیا خواهی توانست پیش روی او سربلند و با افتخار بایستی و بگویی به وظیفهات عمل کردهای؟ سکوت امروز من و تو مایهی ننگ ابدی و شرم همیشگیمان نزد او خواهد شد.
نمیگویم درس و بحثت را تعطیل کن؛ که میگویم خوب درس بخوان و خوب مباحثه کن. اهل تهجّد و مستحبّات هم باش؛ اما واجباتت را هم فراموش نکن. امروز دست به قلم بردن و با سلاح قلم به جهاد برخاستن بر من و تو واجب است. «کونوا للظالم خصماً و للمظلوم عوناً» امروز باید اثبات کنیم که دشمن ظالم و یاور مظلومانیم. امروز روز فریاد است؛ روز قلم است؛ روز امتحان و آزمایش من و توست.
شاید فردا فرصتی برای جبران کم کاری هایمان به دست نیاوریم...
پینوشت: (پاسخ سخنان سخیف ترسوهایی که بدون آدرس کامنت میگذارند)
توی این پست یک جمله بیشتر نگفتم؛ گفتم ما اینقدر بی غیرت نبودیم.
اگه بعضی قبول ندارند و فکر می کنند بی غیرتی و سکوت و خفقان مرگ گرفتن دربرابر جنایات رژیم سفاک صهیونیستی برازندهشونه خوب ما با اونا کاری نداریم. بی غیرت باشید و بی غیرت بمانید. (لکم دینکم و لی دین)
اینها علاوه بر بیغیرتی دچار رذایل اخلاقی دیگری نظیر ترس و رعب شدید از این خروش وبلاگی جوانان مسلمان هستند و حتی همین حرکت جهادی در دنیای مجازی هم آنها را به لرزه و رعشه درآورده است؛ ترسی همانند ترس صهیونیستها از مرگ.
پاسخ ما به این خودفروختهگان مرعوب و مزدوران صهیونیسم جنایتکار یک جمله بیشتر نیست: از دست ما عصبانی باشید و در این عصبانیت بمیرید. همین ترس و دستپاچگی شما از این حرکت خودجوش وبلاگی، ما را به این نتیجه میرساند که این خروش مقدس، اقدامی اصولی و برجسته و مؤثر است که انشاءالله مظلومان فلسطینی را خرسند و قلب نازنین امام عصر(ع) را از ما خشنود خواهد ساخت.
مشکل این آدمها یک چیز بیشتر نیست: عدم بصیرت و عدم شناخت درست از حقایق که این هم برمی گرده به همون عواملی که توی این پست اشاره کردم: گناه، لقمهی حرام، مشغول شدن به چرب و شیرین دنیا، روزمرهگی، گرفتار تعلقات پست دنیوی شدن و لولیدن در کثافات...
خدایا شاهد باش ما فریاد زدیم و سکوت نکردیم و آرام نگرفتیم و با تمام توانمان از آرمان حمایت از مظلومان فلسطین دفاع کردیم و می کنیم و خواهیم کرد و دست از مبارزه نخواهیم کشید و بزرگترین آرزویمان این است که در این راه و در این جهاد مقدس با شهادت به ملاقات تو نائل شویم.
خدایا ما غیر از تو کسی را نداریم و جز تو کسی را نمی خواهیم. وعده هایت را در نصرت حق و نابودی باطل بر ما محقق فرما و با فرج آخرین حجتت انتقام خون های به ناحق ریختهی همهی مظلومان عالم را بستان.
والسلام علی من اتبع الهدی
نوشته شده توسط : سید کمیل
پنج شنبه، 9 اسفند 1380، خیابان جمهوری، انتهای کوچه شهید کشور دوست
ساعت 8:30 صبح
مراحل بازرسی را طی میکنیم و به داخل راهنمایی میشویم. عاقلمردی مؤدب به استقبالمان میآید و سراغ «آقا داماد» را میگیرد. خود را معرفی میکنم و سند عقدنامه را تحویل میدهم...
ساعت 9 صبح
همه نشستهایم و منتظریم. ردیف جلو سمت چپ، آقا دامادها و سمت راست، عروس خانمها؛ پشت سرمان هم پدر و مادرها و بعضی فامیلهای دیگر...
ساعت 9:30 صبح
دل تو دلم نیست! احساس میکنم همه وجودم قلب شده است و میتپد! حجتالاسلام محمدیگلپایگانی تذکراتی میدهند؛ خصوصاً به عروس خانمها: همون بار اول که آقا میفرمایند «آیا وکیلم؟» زود جواب «بله» رو بدید! عروس رفته گل بچینه و گل بزنه و گل بخوره و... نداریم اینجا!
ساعت 9:45 صبح
در باز میشود و آقا وارد میشوند. از خود بیخود شدهام. مات و مبهوت نورانیت و جمال آقا شدهام. اصلاً یادم رفته برای چی اینجا هستم!... آقا از عروس خانم ها وکالت میگیرند و آقای محمدی گلپایگانی هم وکیل آقا دامادها میشوند.
قبل از عقد، آقا چند جمله نصایح پدرانهای به فرزندانشان برای آغاز زندگی مشترک هدیه میکنند:
_ فرصت ازدواج و آرام گرفتن در خانواده برای مرد و زن فرصتی بزرگ و وسیله آسایش و آرامش و تسلّی و پیدا کردن یک غمخوار نزدیک در طول زندگی است و برای همین است که اسلام بر آن تاکید کردهاست.
_ اسلام اصرار دارد که ازدواج در همان اوان خود و در ابتدای احساس نیاز صورت بگیرد تا هم برکات و خیرات آن زودتر حاصل شود و هم جلوی طغیانها و محرومیتهای جنسی را بگیرد؛ پس هر چه زودتر، بهتر!
_ رسول خدا فرمود «من تزوّج فقد احرز نصف دینه» ؛ از همینجا معلوم میشود نصف تهدیدهایی که به دین انسان متوجه میشود از طرف طغیانهای جنسی است.
_ قدر خانواده را بدانید؛ قدر ازدواج را بدانید؛ بنای خانواده را محکم نگه دارید و نگذارید متزلزل شود.
_ اینکه در دنیای غرب بنیان خانواده متزلزل است به خاطر این است که در آنجا آزادی و بیبندوباری جنسی بیشتر است؛ زن به شوهرش نیازی ندارد و شوهر هم به زن خودش احتیاجی ندارد.
_ نتیجهی احکام و دستورات اسلام دربارهی حجاب و عفاف و رعایت حریم بین زن و مرد نامحرم، گرم شدن کانون خانوادههاست.
_ اکثر جداییها و طلاقها و افتراقها برمیگردد به گرفتاری یکی از طرفین (زن یا مرد) به یکی از امور حرام.
_ وقتی خانواده حفظ شد، بسیاری از بنیانهای اخلاقی در جامعه حفظ میشود.
_ مهمترین عامل در تحکیم بنیان خانواده وجود محبت و عشق خدادادی بین زن و شوهر است که خیلی با ارزش است و باید این را روز به روز پرورش دهید که آن هم با وفاداری و سازگاری حاصل میشود.
_ زن و شوهر باید قدر همدیگر را بدانند؛ احترام همدیگر را داشته باشند؛ حدّ یکدیگر را بشناسند؛ به هم اعتماد کنند و به هم وفاداری کنند؛ آن وقت محبت حفظ میشود. وقتی محبت بود، آن وقت از محبت خارها گل میشود!
_ شرایط را باید برای ازدواج، سهل و آسان کرد.
_ در امر عقد و عروسی و جشن و شادی، مراقب باشید هم اسراف نکنید و هم به دیگران فخرفروشی نکنید.
_ ازدواج یک معامله است؛ اما معاملهای انسانی است؛ معاملهی دلها و جانهاست.
_ اینکه ما مقیّد کردیم مهریه 14 سکه باشد برای این است که خواستیم به عنوان یک امر نمادین وسیلهای باشد تا زن و شوهر احساس کنند یک معامله تجاری و بازاری نمیکنند.
(همانطور که میدانید یکی از شروط برای اینکه آقا عقد ازدواج زوجی را بخوانند این است که مهریهشان حداکثر 14 سکه باشد)
ساعت 10:30 صبح
خواندن صیغههای عقد که شروع میشود، اشکهاست که جاری است... اشک شوق، اشک وصال، اشک محبت به ولایت و اشک شکر و سپاس از خالق عشق و پیوند دهندهی قلبها...
_ زَوَّجتُ موکّلتی بموکّلِکم علی المَهرِ و علی الشروط
_ قبلتُ التزویجَ لموکّلی هکذا...
_ ان شاء الله مبارکه!
ساعت 11
آقا که برمیخیزند، چون نگینی درخشان در حلقهی عاشقانهی عروس و دامادها محاصره میشوند. دستان نالایقم را به عبایشان متبرّک میکنم و بر چشمانم میکشم تا هم اشکم را پاک کرده باشم و هم چشمم را صفا بخشم.
ساعت 11:30
در عین شعف و نشاط قلبی، مسوولیت خطیری بر دوش خود احساس میکنم... خدایا ما را به خودمان وامگذار!
پینوشت:
* یادآوری خاطره شیرین آغاز زندگی مشترکمون رو تقدیم می کنم به همسر صبور و مهربانم که بسیار بر گردنم حق دارد.
* برای همهی جوانان مسلمان ایرانی، آرزوی خوشبختی و سعادت میکنم.
نوشته شده توسط : سید کمیل
عثمانی مذهب بود و بزرگ خاندان؛ به خیال خودش «از بد حادثه» با حسین(ع) هممسیر شده بود. مراقب بود با حسین(ع) روبهرو نشود؛ اگر کاروان حسین(ع) بار میگشود، او بار برمیداشت و حرکت میکرد... تا بالأخره ناچار در منزلگاهی نزدیک کاروان حسین(ع) اتراق کردند. حسین(ع) شخصی را از پیاش فرستاد؛ مشغول غذا بودند که فرستادهی امام چادر خیمه را بالا زد و گفت: «أجِب أباعبدالله». همه از تعجب در جای خود میخکوب شدند؛ همسرش نهیب زد: «فرزند رسول خدا تو را میخواند و او را اجابت نمیکنی!؟»
برخاست و رفت؛ وارد خیمهی امام شد... و شاید به «دقیقه» هم نرسید که از خیمه بیرون آمد... اما او همان مرد دقیقهی پیش نبود... برافروخته بود و دیگرگون؛ به خاندان و همراهانش گفت: همگی بروید... «عَزَمتُ علی صُحبةِ الحسین» می خواهم با حسین باشم.
هیچ کس نمیداند در آن ملاقات خصوصی کوتاه چه گذشت و حسین(ع) به او چه گفت... و آیا اصلاً چیزی به او گفت یا نه... ولی بعضی گفتهاند:
« زهیر مست نگاه حسین شد. »
*از بین همهی شهدای کربلاء زهیر را انتخاب کردم چون خود را به او نزدیک میبینم...
مهدی جان! من هم از تلاقی چشمان گناهکارم با نگاه دلربایت فراریام... از خود نا امیدم و حیرانم... و فقط امیدم این است که شبی مرا نیز بخوانی و با نگاهی مست کنی و با خود همراهم نمایی تا فریاد برآرم «عَزَمتُ علی صُحبَةِ المَهدی»...
تا که از جانب معشوق نباشد کششی کوشش عاشق بیچاره به جایی نرسد
*تذکر این نکته ضروری شد که منظورم از احساس نزدیکی با زهیر همونی بود که توضیح دادم. یعنی فراری بودن از امام زمانم؛ منظورم نزدیکی به مقام معنوی بالای زهیر نبود. هیچ وقت هم به خودم اجازه نخواهم داد چنین ادعای گزافی بکنم.
نوشته شده توسط : سید کمیل
شاید بهترین راه برای آشنایی با یک سازه این باشه که بریم سراغ سازندهاش و ویژگیهای اون بنا رو از زبان معمارش بشنویم؛ انقلاب اسلامی هم بنایی پرشکوه و با عظمت است که برای شناختش باید بریم پای صحبتهای معمارش یعنی امام عزیزمون. چند سال پیش با این نگاه یک مرور کلی بر روی سخنان امام راحل عظیمالشأنمان داشتم که این پست حاصل مختصر اون تحقیقه. برای هر کدوم از بندهای این پژوهش میتونید با مراجعه به سخنان و نوشتههای امام مستندات فراوانی پیدا کنید. به روح بلند امام عزیز درود میفرستیم و بر تداوم راه شهیدان انقلاب اسلامی تاکید مینماییم.
الف: زمینههای انقلاب اسلامی
1- ظلم و فساد حکومت طاغوت (استبداد)
2- افزونه خواهی و چپاولگری بیگانگان (استعمار)
3- بیداری اسلامی ملت ایران
4- پیوند عمیق میان مردم و روحانیت
5- اعتقاد به اندیشه ولایت فقیه و توجه به توانمندیهای سیاسی اسلام
ب: آرمان های انقلاب اسلامی
1- عدالت اجتماعی
2- استقلال
3- آزادی
4- جمهوری اسلامی
ج: رمز پیروزی انقلاب اسلامی
1- وحدت کلمه و کلمهی توحید
2- ایمان و توکل به خدا
3- اتکال به قرآن کریم
4- شهادت طلبی و روحیهی حماسی ملت
5- امدادهای غیبی الهی
6- استقامت در راه خدا
د: ویژگی های انقلاب اسلامی
1- اسلامی و الهی بودن
2- مردمی بودن
3- رهبری حکیمانه
4- قاطعیت و سازش ناپذیری
5- مستقل بودن از همهی قدرت ها
هـ: دستآوردهای انقلاب اسلامی
1- قطع وابستگی ها (استقلال)
2- نزدیکی دلها و اقشار مختلف مردم
3- احیاء تفکر اسلامی
4- آزادی
5- آگاهی بخشی
6- مردم سالاری
7- تحول عمیق محتوایی حاکمیت
8- تحول عمیق در مردم و خصوصاً جوانان
9- تشکیل اجتماعات سیاسی - اسلامی
و: صدور انقلاب اسلامی
1- مفهوم صدور انقلاب ؛ صدور مفاهیم و آرمانهای والای انقلاب
2- ضرورت صدور انقلاب
3- زمینه های صدور انقلاب
1/3- ماهیت ضد بیدادگری انقلاب
2/3- اسلامی بودن انقلاب
3/3- ناب بودن متاع انقلاب
4/3- توجه خالصانه انقلاب به انسان و حقوق بشر
5/3- تاکید انقلاب بر نقش مردم در سرنوشت خویش
4- نهضت (بسیج) جهانی اسلام
ز: آسیب شناسی انقلاب اسلامی
1- انحراف از ارزشهای اسلامی و اخلاقی
2- اختلاف و تفرقه
3- بی تفاوتی سیاسی
4- خودباختگی و ذلت پذیری
5- تحریف ارزش ها و آرمان ها
6- نفوذ و ضربهی جریان نفاق
7- تحجّر و مقدّس مآبی
8- جریان روشنفکری
9- رفاه طلبی و تجمل گرایی (خصوصاً در مسؤلان و روحانیت)
نوشته شده توسط : سید کمیل
لیست کل یادداشت ها