چند روزی بود که دلهره پیدا کرده بودم؛ اما بالاخره تصمیم خودم را گرفتم. دلهرهام بیشتر به این خاطر بود که نکند خدای ناکرده نتوانم از پس این مسؤولیت سنگین برآیم. البته کمی هم نگران این بودم که نتوانم با بعضی محدودیتهای جدید کنار بیایم. اما هرچه بود، دیگر تصمیم خودم را گرفته بودم؛ میخواستم ملبّس به لباس روحانیت شوم!
پوشیدن این لباس مقدس یکی از آرزوهای همیشگیام بود؛ از کودکی، از وقتی که خودم را شناخته بودم، از روزی که چهرهی ملکوتی امام(ره) را در قاب تلویزیون سیاه و سفید خانهمان دیده بودم و از همان وقتی که محبت مقتدایمان سیّدعلی بر دلم نشسته بود پوشیدن این لباس برایم یک آرزو شده بود.
هفتهی آخری که به ملبّس شدن منتهی شد هفتهی جالبی بود؛ ساعتها از وقت کلاس و مدرسه را صرف بحث و تلاش برای اقناع و همراهکردن تعداد بیشتری از دوستان با خود میکردیم؛ بعضی میگفتند هنوز زود است! بعضی معتقد بودند بدون لباس روحانیت بیشتر میتوانند به اسلام خدمت کنند! بعضی نیز میگفتند آمادگی پذیرش محدودیتهای لباس را ندارند؛ بالاخره 8 نفر شدیم! جمع خوبی بود. بخشی از وقتمان هم صرف یادگرفتن شیوهی عمامه بستن میشد! پیگیریهای مسؤولان مدرسه هم بالاخره نتیجه داد و قرار شد روز میلاد امام زمان(عج) به دست پربرکت مقام معظم رهبری معمّم شویم. شور و شوق عجیبی داشتم؛ هم زیارت آقا و هم ملبّس شدن... خیلی رؤیایی مینمود!
روز قبل از نیمهی شعبان چون به خیال خودم آخرین روزی بود که میتوانستم بدون لباس روحانیت به مدرسه بروم، قصد کردم لباس و شلواری را بپوشم که بعد از ملبّس شدن دیگر نمیتوانستم بپوشم! یک تیپ آنچنانی! پیراهن...! و شلوار...! و کفش دامادیام را پوشیدم! نعلین و عبا و قبای نو و اتوکشیدهام را هم به چوبرختی اتاق آویزان کردم با فولکس قورباغهایام راهی مدرسه شدم؛ فقط پارچهی عمامه را با خود بردم تا آخرین تمرینهای عمامهبندی را انجام دهم! وقتی وارد کلاس شدم، خندهی بچهها بلند شد! «با این تیپ و قیافه فردا میخوای ملبّس بشی!؟»
آخرین کلاس، ساعت 2 تا 3:30 بود؛ کلاس که تمام شد یکی از مسؤولان مدرسه پشت در منتظرمان بود. گفت: «سریع آماده بشید؛ برنامه افتاده امروز؛ باید ساعت 4:30 بیت باشید!» انگار دنیا روی سرم خراب شد؛ نزدیک بود سکته کنم! فقط یک ساعت فرصت داشتم؛ عبا و قبا و نعلین و پیراهن یقه آخوندیام خانه بود و فاصلهی مدرسه تا خانه هم در سریعترین زمان ممکن حداقل یک ساعت بود! من بودم و آن تیپ آنچنانی و یک عمامهی بستهنشده! گیج شده بودم؛ نمیدانستم چه کار باید بکنم؛ بقیهی بچهها یا خانههایشان نزدیک مدرسه بود و یا لباسهایشان را آورده بودند مدرسه و مشکلی نداشتند. سریع شماره موبایل پدرم را گرفتم. قرار بود ایشان هم در مراسم عمامهگذاری حضور داشته باشند. پدر تازه به خانه رسیده بود. ماجرا را تعریف کردم و خواهش کردم که لباسهایم را بردارند و سریع خودشان را برسانند بیت رهبری. از فرصت استفاده کردم و در شبستان مدرسه عمامه را بستم. چون عجلهای بود، خیلی قشنگ نشد! ولی چارهی دیگری هم نبود.
بچهها همگی لباس بر تن کرده و آمادهی حرکت بودند و من در بین آنها ساز ناهماهنگ شده بودم! دو تا آژانس خبر کرده بودند تا ما را به بیت ببرند. قبل از سوار شدن گفتم برای اطمینان خاطر تماسی با پدر بگیرم و ببینم کجا هستند:
_ الو، سلام بابا، کجایید؟
_ سلام، در اتوبان صدر تصادف کردم؛ ماشین داغون شده؛ باید صبر کنیم تا پلیس بیاد. من به مراسم نمیرسم...
قلبم از حرکت ایستاد. دنیا دور سرم میچرخید... خدایا! آخه چرا...!؟ به خودم که آمدم دیدم بچهها سوار ماشینها شدهاند و من را صدا میزنند. گفتم شما برید؛ من نمیآم! داد بچهها بلند شد. سیدجواد _دوست و همکلاسی قدیمیام_ پیاده شد؛ کمی آرامم کرد و بعد زنگ زد خانهشان و بعد گفت: «سریع برو خانهی ما؛ به مادرم گفتم لباس یقه آخوندی و قبای اضافهام را آماده کند تا تو بری بگیری.» ماشینها حرکت کردند و من و محسن به سمت فولکس رفتیم.
شب عید بود و خیابانها شلوغ و پر ترافیک؛ هنوز 300 متری تا خانهی سیدجواد فاصله داشتیم که به علت ترافیک سنگین ترجیح دادیم پیاده برویم. فولکس را پارک کردیم و دویدیم... برادر سیدجواد در را باز کرد و لباس و قبا را داد. خواهش کردم که موتور سیدجواد را هم بدهد... نفهمیدم فاصلهی میدان شهدا تا بیت رهبری را چطور رفتم؛ فقط میدانم تقریباً هیچ تخلف راهنمایی رانندگی را از قلم نینداختم: موتور سواری بدون گواهینامه، بدون کلاهکاسکت، ورود ممنوع، چراغ قرمز، خط ویژه، سرعت غیر مجاز و...! (خدا از سر تقصیراتم بگذره!)
عمامهام را از بچههایی که به عنوان همراه آمده بودند و بیرون بیت دم در مانده بودند تحویل گرفتم و مراحل بازرسی را سریع طی کردم؛ پیراهنم را عوض کردم و قبا را پوشیدم. بچهها همه رفته بودند داخل و هرکس من را میدید میگفت: «زود باش! فکر نکنم به برنامه برسی!» دواندوان به سمت محل برنامه (حیاط منزل آقا) حرکت کردم؛ استاد خاموشی را در انتهای خیابان دیدم که با دست اشاره میکرد: سریعتر، سریعتر!
بالاخره رسیدم و وارد حیاط شدم. بچهها در فضای مصفّای حیاط دور هم روی صندلیها نشسته بودند و با ورود من گل از گلشان شکفت! رفتم و در کنارشان نشستم. از شدت هیجان و دویدن، نفسنفس میزدم و به سختی آب دهانم را فرو میبردم. یکی از بچهها اشاره کرد که عبایت را برعکس انداختهای؛ بلند شدم عبا را درست کنم که در باز شد و آقا با چهرهای شاداب و پرنشاط وارد شدند. نفسم بالا نمیآمد؛ بدجوری دستپاچه شده بودم؛ ملغمهای از احساسات و هیجانات و عواطف بودم!
همه ایستادند و آقا با همه سلام و احوالپرسی گرمی کردند و بعد هم یکییکی شروع به گذاشتن عمامهها بر سر بچهها میکردند. به هرکس که میرسیدند سؤال میکردند: «چی میخوانید؟ کجا؟» و پاسخ میشنیدند: «فقه و حقوق؛ مدرسهی عالی شهید مطهری» من نفر آخر بودم و تا آقا به من برسند کمی خودم را جمعوجور کرده بودم؛ نوبت من که شد، استاد خاموشی به آقا گفتند ایشان پسر فلانی است. آقا فرمودند: «اِ، عجب! ماشاءالله! پدر چطورند!؟ خوبند!؟» یک لحظه به یاد ماجرای سخن گفتن موسی با پروردگار افتادم؛ آنجا که خدا از موسی میپرسد: «ای موسی، آن چیست که در دست توست؟» و موسی به جای اینکه یک کلمه پاسخ دهد: «عصا»، فرصت صحبت کردن با حبیب خویش را غنیمت میشمرد و شروع به بلبلزبانی میکند و میگوید: «این عصای من است که بر آن تکیه میزنم و گوسفندانم را با آن میرانم و فواید دیگری هم برای من دارد...» با خودم میگویم نباید فرصت همکلام شدن با آقا را به این راحتی از دست بدهم! من نفر آخرم و آقا بعد از عمامهگذاری باید به مراسم عقد که داخل دفتر است بروند و معلوم نیست که دیگر چنین فرصتی برای دیدار آقا فراهم شود...
عرض کردم: «پدر خوبند. سلام رساندند. قرار بود ایشان هم بیایند ولی در بین راه تصادف کردند و نرسیدند.» حواسم نبود که این حرف ممکن است آقا را نگران کند. آقا با حالتی نگران پرسیدند: «حالشون چطوره؟ خوبند؟ چیزیشون که نشده!؟» عرض کردم: «الحمدلله خودشون خوبند. فقط ماشین آسیب دیده...!» لبخند آرامش بر لبان آقا نقش میبندد و عمامه را با دست چپشان بر سرم میگذارند و من هم فرصت را مغتنم شمرده و بوسهای بر دست راستشان میزنم...
همگی دور آقا جمع میشویم و آقا چند جملهای کوتاه نصیحت میفرمایند؛ توصیهی به علم و تقوی؛ و اینگونه دعایمان میکنند: «إنشاءالله از علمای عاملین باشید.» و بعد هم با لبخندی ملیح این را اضافه میفرمایند: «إنشاءالله داماد بشید!» بچهها با لحن شیطنتآمیزی میگویند: «إنشاءالله!» این نوع جواب دادن بچهها انگار آقا را به یاد چیزی انداخته است! سریع سؤال میکنند: «هیچکدام از شما که داماد نشده است!؟» من به آقا عرض میکنم: «چرا آقا! عقد ما را خودتان خواندید!» خندهی بچهها بلند میشود و آقا هم لبخندی میزنند و خداحافظی میکنند. با رفتن آقا بچهها همدیگر را در آغوش میگیرند و به هم تبریک میگویند. من هم دستان سیدجواد را میفشارم و از او تشکر میکنم...
در راه برگشت به خانه به یک چیز میاندیشم و در شب میلاد امام عصر(ع) از حضرت یک چیز میخواهم: یا صاحبالزمان، من این لباس را لباس نوکری و لباس سربازی شما میدانم. خودم خوب میدانم که من لایق این لباس و این افتخار نیستم. اما شما خودتان کمک کنید تا سربازان شایستهای برای شما باشیم...
پینوشت:
1- دو سال پیش بعد از ماجرای دست دادن آقای خاتمی با دختران ایتالیایی این مطلب را نوشتم: لباس روحانیت ؛ نماد علم و تقوی
2- ماجرای عقدمان را هم قبلاً نوشته بودم. اینم لینکش: هرچه زودتر، بهتر!
3- این ایام سالگرد رحلت استاد عزیزم آیتالله مرعشی شوشتری است. این مطلب را هم به یاد ایشان نوشته بودم: برای استاد
نوشته شده توسط : سید کمیل
به این چهرهها نگاه کنید؛
متهمان پروژهی براندازی و کودتای مخملی در دادگاه؛ آیا در خواب هم میدیدید که این چهرهها را روزی در لباس زندان و در دادگاه ببینید؟ چه بر سر اینها آمده است؟ آیا همینها تا چند سال پیش حلقهی نخست اطرافیان دومین مقام رسمی کشور را تشکیل نمیدادند؟ آیا پیش از این، این چهرهها را در قامت مسؤولیتهایی چون معاون رئیسجمهور، معاون وزیر، مشاور رئیسجمهور، سخنگوی دولت و... نمیشناختیم؟ آیا اینها همگی مردان رئیسجمهور نبودند؟
با یک جستجوی ساده در اینترنت میتوانید عکسهای فراوانی از همین چهرهها در کنار رئیسجمهور سابق پیدا کنید؛ البته با این تفاوت که در آن عکسها این چهرهها بر خلاف اخم امروز، لبخندی ملیح بر لب دارند و برعکس لباس زندان، لباسهای فاخر پوشیدهاند. این چهرهها همگی به مثابهی فلشهایی هستند که متهم اصلی را نشان میدهند. باید پیش از آنکه دیر شود متهم اصلی را بازداشت کرد و در دادگاه صالح محاکمه نمود و به سزای خیانتهایش رساند. این انتظار به حقّ امت حزبالله از قوهی قضائیهی جمهوری اسلامی ایران است.
نوشته شده توسط : سید کمیل
احمدینژاد در آزمون ولایتپذیری
زندگی در پناه ولایت فقیه، تمرین زندگی در سایهی معصوم(ع) است.
یک بار دیگر این جمله را با دقت بخوانید: زندگی در پناه ولایت فقیه، تمرین زندگی در سایهی معصوم(ع) است. فکر میکنید این جمله از زبان چه کسی خارج شده است؟ لحن و آهنگ و وزن و سجع این جمله در کنار بار معنایی عمیق آن را یک بار دیگر مرور کنید تا در انتهای این یادداشت گویندهی این کلام حکیمانه را به شما معرفی نمایم.
یک هفته از اعلام موضع صریح رهبر انقلاب به آقای احمدینژاد مبنی بر لزوم برکناری آقای مشائی از سمت معاونت اولی قوهی مجریه میگذرد و هنوز شاهد تعلل و چارهاندیشی رئیسجمهور برای خلاصی از مخمصهای هستیم که ایشان با بیتدبیری خویش برپا کرده است. بیشک تنها چارهی رهایی از این گرفتاری، اطاعت بدون چون و چرای احمدینژاد از ولیّ فقیه و عزل بدون وفقهی مشائی از مسوولیتهای دولتی بوده و هست.
در جمهوری اسلامی بر اساس مبانی فقهی قانون اساسی مشروعیت تصدی همه اشخاص در پستهای حکومتی منوط به اذن و تنفیذ ولی فقیه جامع الشرائط است و بدون این اذن لحظهای باقی ماندن در این مناصب، به معنی حاکمیت طاغوت است. آنچه نظام مردمسالار اسلامی ما را از سایر نظامهای دموکراتیک متمایز می کند، همین اصل مترقی و معقول است که سبب اشراف فقیه عادل مبسوط الید بر تمام ارکان و شؤون حاکمیت میشود.
فقیه عادل مبسوط الید، یعنی نزدیک ترین فرد ممکن به امام معصوم(ع)؛ و بر همین اساس است که ولایت فقیه، ولایت امام معصوم(ع) است و تمام وظایف و اختیارات سیاسی و اجتماعی امام(ع) در عصر غیبت به چنین فردی واگذار شده است؛ و بر همین مبنا است که تخطی از ولایت فقیه به منزله سرپیچی از ولایت معصوم(ع) است؛ و به همین دلیل است که اطاعت از ولی فقیه به معنی اطاعت از امام معصوم(ع) است؛ و اینجاست که این جمله حکیمانه معنا مییابد که زندگی در پناه ولایت فقیه، تمرین زندگی در سایه معصوم(ع) است. یعنی آنان که در آزمون اطاعت از ولی فقیه مردود شوند، به طریق اولی نخواهند توانست اطاعت از اوامر امام معصوم(ع) را بربتابند.
آری؛ آنان که ورد کلامشان «اللهم عجّل لولیک الفرج» است و آرزویشان «واجعلنا من اعوانه و انصاره و شیعته و المستشهدین بین یدیه» است، بیش از دیگران باید زندگی در پناه ولایت فقیه را تمرین کنند و مشق اطاعت پذیری و ولایتمداری بنویسند؛ چون ولی عصر(عج) به سربازانی نیاز دارد که آن هنگام که آنان را فرمان میدهد، بدون چون و چرا و بدون حتی لحظهای درنگ و تردید، فرمان مبارک را بر چشم نهاده و اجرا نمایند؛ و البته بر اهل نظر پوشیده نیست که عمل بر وفق خواست ولیّ امر آنجا هنر است که امرِ ولی بر خلاف خواستهی تو باشد؛ وگرنه در جایی که امر او با خواستهی تو موافق و مطابق است، در حقیقت مطیع هوای خود هستی نه فرمانبردار ولیّ امرت؛
یک هفته از ابلاغ مکتوب ولیّ امر به دکتر احمدینژاد میگذرد و امت حزب الله همچنان به تماشا ایستاده و منتظرند که رئیسجمهوری که با شعار احیاء گفتمان امام و انقلاب بر سر کار آمده است با امرِ ولیّ امر چه میکند؛ و البته این صبر و خویشتنداری و انتظار و به تماشا ایستادن هم مسلماً حدی محدود خواهد داشت. چراکه امت حزب الله و عاشقان ولایت بارها در طول تاریخ سی سالهی انقلاب اسلامی ثابت کردهاند که با احدی عقد اخوت نبستهاند و عاشق چشم و ابروی احمدینژاد و امثال او هم نبوده و نیستند و اگر به این نتیجه برسند که تعلل در اجرای فرمان ولی فقیه از لجاجتهای بچهگانهی احمدینژاد یا خدای نخواسته مخالفت او با دستور رهبری سرچشمه میگیرد، در کور کردن چشم این فتنه لحظهای درنگ و تردید نخواهند کرد.
به آقای احمدینژاد یادآوری مینمایم که مقام معظم رهبری در تبیین امتحان نخبگان و خواص جامعه فرمودند که مردود شدن نخبگان در آزمونهای الهی به منزلهی «سقوط» است؛ آقای احمدی نژاد، مراقب باشید که سقوط نکنید؛ تا همینجا و با لجاجت یک هفتهایتان، از چشم بسیاری از مؤمنان و دلسوزان سقوط کردهاید... تا دیر نشده با عذرخواهی رسمی از ساحت مقام معظم رهبری و ملت هوشمند ایران، ولایتمداری خویش را در عمل به اثبات برسانید. در پایان یک بار دیگر جملهای که خودتان بر زبان راندهاید را جهت یادآوری برایتان تکرار میکنم و تأکید مینمایم که دو صد گفته چون نیم کردار نیست.
دکتر محمود احمدینژاد: زندگی در پناه ولایت فقیه، تمرین زندگی در سایهی معصوم است.
نوشته شده توسط : سید کمیل
حکومت اسلامی ما این روزها تجربهی بزرگی را پشت سر میگذارد. انقلاب اسلامی ملت ایران که به حق الگوی تمام آزادیخواهان و استقلالطلبان دنیا است در آغاز دههی چهارم خود، یعنی دههی پیشرفت و عدالت، گام بلند دیگری به سوی تعالی مادی و معنوی برداشت و با مشارکت 85 درصدی مردم در انتخابات ریاستجمهوری نصاب تمام مشارکتهای سیاسی در پر ادعاترین نظامهای دموکراتیک جهان را شکست.
آنچه در ایام پیش و پس از انتخابات اخیر رخ داد بیش از آنکه جای نگرانی و ناراحتی داشته باشد، جای خوشحالی و افتخار دارد؛ تحکیم پایههای نطام مردمسالار اسلامی با رأی بالای مردم بزرگترین عامل خرسندی و افتخار ملی است. از سوی دیگر مسائلی که در حاشیهی انتخابات به وقوع پیوست نیز با کمی بلند نگری به کولهبار تجربیات ذیقیمت ایران اسلامی افزوده شد؛ زیرا این فرصت بزرگ را فراهم آورد تا نظام مردمسالار اسلامی ما پس از گذشت 30 سال از انقلاب با نوسازی و پالایشی دیگر سبکبارتر به سوی اهداف نورانیاش حرکت کند.
گرچه دشمنان این مرز و بوم تمام تلاش خود را برای ایجاد یأس و بیاعتمادی عمومی به کار بستند اما باید گفت پایههای ساختار جمهوری اسلامی آنقدر مستحکم و عمیق است که با اقدامات مضحکانهی دشمنان لرزه و خدشهای بر این بنای عظیم وارد نمیشود. مهمترین علت این حقیقت را با دقت در جملهای که در تراکت تبلیغات ریاست جمهوری آیتالله خامنهای در سال 1360 آمدهاست میتوان متوجه شد: حکومت اسلامی آن حکومتی است که مردم را به فکر کردن دعوت میکند و هدایت ذهن مردم را به عهده میگیرد.
جمهوری اسلامی بیش از هر نظام دیگر به کرامت انسانها معتقد است و از آنجا که انسانیتِ انسان به آزاداندیشی و تفکر است، نظام اسلامی بیش از هر ساختار سیاسی دیگری انسانها را به اندیشه و تفکر دعوت نموده و خود نیز راه درست فکر کردن را به انسانها مینمایاند.
تمام مفاسد و جنایاتی که در طول تاریخ از بشر سر زده و بر بشر تحمیل شدهاست، ناشی از جهل و نادانی و خروج انسانها از مدار انسانیت و عدم درک حقایق هستی و فروافتادن در چاه حیوانیت و شهوات و دنیاپرستی و نادیدهانگاری قیامت و آخرت و زندگانی جاویدان پس از مرگ است. حکومت اسلامی، حکومتی است که بر بشر قرن 21 نهیب میزند و زنهار میدهد و بانگ برمیآورد که تسلیم هواها و هوسهای زودگذر خود و دیگران نشود و به او یاری میرساند تا پرده از چهرهی منافقانهی دشمن برکند و در مواقع انتخاب، به درستی دست به انتخاب بزند.
تشکیک در سلامت انتخابات ایران برای هر کسی که اندک تجربهای در امر برگزاری انتخابات یا اندک شناختی بر قوانین انتخاباتی ایران دارد، به یقین خندهآورترین سخنی است که میتوان بر زبان آورد؛ امروز دشمن و ایادی داخلیاش که به برکت درک عمیق و بصیرت و دشمنشناسی ملت ایران دست آنها برای مردم ما رو شدهاست نگران سلامت انتخابات و یا وضعیت حقوق بشر در ایران نیستند؛
آنچه دشمن را کلافه و سر در گم کردهاست همین شعور بالای سیاسی و اهل فکر و تحلیل و شناخت بودن ملت ایران است. دشمن به خوبی فهمیده است که با وجود تمام امکانات و رسانهها و سیاستهای تبلیغاتی و جنگ روانی و... نتوانسته است کنترل ذهن مردم ایران را در اختیار بگیرد و این جمهوری اسلامی است که روزبهروز در هدایت اذهان جامعهی اسلامی و حتی رهبری افکار عمومی جامعهی جهانی موفقتر از گذشته عمل میکند.
ملت ایران یکبار دیگر از آزمونی بزرگ سربلند بیرون آمد و دشمنان را ناکام گذاشت و با پالایش نظام از معدود عناصر ناصالحی که هدایت فکر خود را به آن سوی مرزهای عقیدتی و جغرافیایی ایران اسلامی سپرده بودند، خوابهای رنگین و مخملین منافقانِ دوستنما را باطل نمود و یک گام بلند دیگر به سوی تشکیل حکومت جهانی اسلام به رهبری ولیّعصر(ارواحنافداه) برداشت.
نوشته شده توسط : سید کمیل
حیثیت نظام را به زلف اشخاص گره نزنید
پس از روشنگریهای اخیر رئیس جمهور در مورد پشت پردهی بعضی مفاسداقتصادی و نیز افشای عوامل اصلی سنگاندازی در مسیر حرکت دولت خدمتگزار موجی از اعتراضها و انتقادات و ابراز نگرانیها و تردیدها در سطوحی از جامعه پدیدار گشت. البته قاطبهی ملت ایران ضمن ابراز خرسندی از این اقدام مبارک حمایت خود را از رئیس جمهور اعلام کردند که نمونه روشن آن در استقبال بینظیر مردم مؤمن اصفهان از ایشان متجلی شد.
اما در برخورد با منتقدان و معترضان باید میان مغرضان و دلسوزان تمایز قائل شده و به هریک به صورت جداگانه پاسخ دهیم و البته پاسخ ما به مغرضان روشن است؛ چراکه این افراد همان کسانی هستند که با این روشنگریها منافع شخصی یا باندیشان به خطر افتاده و نگران از دست رفتن سرمایههایی هستند که طی سالهای گذشته با تشکیل طبقهی مرفهان ویژهخوار برهم زدهاند و اینک با آگاهی عمومی جامعه و شفافسازی انجام گرفته به صورت غیر منتظرهای در معرض مطالبات جدی عمومی قرار گرفتهاند.
این همان حقیقتی است که رهبر معظم انقلاب آن را پیش بینی فرموده و به مسؤولان در خصوص آن چنین هشدار داده بودند: «با آغاز مبارزه جدی با فساد اقتصادی و مالی یقیناً زمزمهها و به تدریج فریادها و نعرههای مخالفت با آن بلند خواهد شد. این مخالفتها نباید در عزم راسخ شما تردید بیفکند.» بنابراین پاسخ ما به این افراد این است که مطمئن باشید که با عزم راسخ رئیس جمهور و همت و حمایت قاطع ملت، روزگار رانتخواری و غارتگری از بیت المال به پایان رسیده است و فریادها و نعرهها و توهینها و تهمتها و حتی مظلومنماییها و قیافهی حق به جانب گرفتنهایتان کوچکترین تردیدی در ارادهی عمومی ملت و دولت برای تصفیه و پالایش نظام از لوث مفاسد شما ایجاد نخواهد کرد.
اما عدهای از دلسوزان نظام نیز از سر شفقت و با زبان نصیحت نگران وضعیت پیش آمده هستند و در اظهار نظرهایشان افشاگریهای رئیس جمهور را موجب بدبینی و یأس مردم نسبت به اصل نظام و تضعیف نظام میدانند. در پاسخ به این عزیزان باید گفت:
اولاً باید حساب نظام را از حساب افراد و اشخاص جدا نموده و تفکیک نماییم. متأسفانه در طول سالهای اخیر چنین القاء شده است که وجود بعضی افراد و اشخاص مساوی با خود «نظام» است و هر نقدی به این استوانهها به منزلهی تضعیف و تزلزل اصل نظام تلقی شده است. حال آنکه چنین تفکری نه در نگاه اسلامی جایگاهی دارد و نه در سیرهی مدیریتی امام خمینی(ره) مورد تأیید است. روش مدیریتی امیرالمؤمنین علی(ع) به ما یاد میدهد که اشخاص و افراد - هرکه باشند و هر سابقه ای که داشته باشند- نمیتوانند ملاک و معیار حق و باطل باشند. ایشان به فردی که در جنگ جمل با مشاهدهی عایشه و طلحه و زبیر که هر سه از نزدیکان رسول اکرم(ص) بودند در یک سوی میدان و دیدن علی(ع) در سوی دیگر دچار تردید شده بود فرمودند: «إعرف الحقّ تعرف أهله.»
امام خمینی(ره) نیز به ما آموخت که باید حساب اصل نظام را از افراد و اشخاصی که در نظام هستند جدا بدانیم و با همین استدلال بود که آقای منتظری را از مسؤولیت مهم «قائم مقام رهبری» عزل نموده و در پاسخ به تردید نمایندگان مجلس و وزرای دولت چنین نوشتند: «شنیدم در جریان امر حضرت آقاى منتظرى نیستید و نمىدانید قضیه از چه قرار است. همین قدر بدانید که پدر پیرتان بیش از دو سال است در اعلامیهها و پیغامها تمام تلاش خود را نموده است تا قضیه بدین جا ختم نگردد، ولى متأسفانه موفق نشد. از طرف دیگر وظیفه شرعى اقتضا مىکرد تا تصمیم لازم را براى حفظ نظام و اسلام بگیرد. لذا با دلى پرخون حاصل عمرم را براى مصلحت نظام و اسلام کنار گذاشتم. ان شاء اللَّه خواهران و برادران در آینده تا اندازهاى روشن خواهند شد. سفارش این موضوع لازم نیست که دفاع از اسلام و نظام شوخى بردار نیست؛ و در صورت تخطى، هر کس در هر موقعیت بلافاصله به مردم معرفى خواهد شد.»
این جملات و اقدام امام راحل به خوبی نشان میدهد که چه بسا گاهی حفظ اصل نظام جز از طریق افشای مفاسد پشت پرده بعضی از مهم ترین حاکمان نظام امکانپذیر نباشد و لذا نباید حیثیت و آبروی نظام را به گونه ای به زلف اشخاص و افراد گره بزنیم که دیگر نتوانیم هیچ انتقادی به اشتباهات آنان بکنیم.
ثانیاً وقتی حساب نظام را از حساب اشخاص جدا کردیم روشنگریهایی نظیر آنچه توسط دکتر احمدینژاد صورت گرفت نه تنها موجب بدبینی و ناامیدی مردم نسبت به نظام نمی شود، بلکه کاملاً بالعکس باعث امیدواری و دلگرمی مردم به نظام اسلامی خواهد شد. زیرا مردم به وضوح در مییابند که مسؤولانی پاکدست و پاکدامن در نظام مشغول به خدمت هستند که مصالح مردم را قربانی هیچ مصلحت شخصی و گروهی و جناحی نمی کنند و با قاطعیت در برابر تخلفات و مفاسد از سوی هرکس و در هر پست و مقامی که باشد میایستند و در صورت لزوم مردم را نیز با خبر نموده و به یاری میطلبند.
ثالثاً چنین روشنگریهایی آنگاه که به موقع و با توجه به مصالح کلان نظام صورت گیرد آینده نظام را نیز بیمه میکند؛ زیرا باعث میشود از این پس دزدان و غارتگران بیتالمال جرأت چپاول و دستدرازی به اموال ملت را نداشته باشند. چراکه همواره نگران هستند که افرادی مانند دکتر احمدینژاد با شجاعت و صراحت گزارش مستند تخلفات آنان را در پیشگاه ملت گشوده و جلوی ویژهخواری آنان را بگیرند.
پس در مجموع باید روشنگریهای رئیس جمهور را به فال نیک گرفت و آن را برای نظام و تحکیم پایههای آن و دلگرمی و اعتماد هرچه بیشتر مردم به اسلام و انقلاب مسؤولان خدمتگزار مفید و مبارک دانست و مقطع کنونی که طلیعه دههی چهارم انقلاب یعنی دههی عدالت و پیشرفت است را سرآغاز فصل پالایش و تطهیر و تصفیه و تزکیه نظام از مفسدان اقتصادی و مدیریتی بدانیم و بنامیم.
عناوین انتخاباتی وبلاگ جهاد همچنان باقی است:
پوپولیسم تبلیغاتی اصلاحطلبان
بد اخلاقی انتخاباتی یا بیتقوایی سیاسی!؟
شرکت در انتخابات ، حقّ یا تکلیف !؟
دردسرهای رئیسجمهور شدن پس از احمدینژاد
نوشته شده توسط : سید کمیل
فراموش نکردهایم که وقتی دکتر احمدینژاد برخلاف میل بعضی افراد و جریانات سیاسی با شعار عدالت و مهرورزی و با ادبیات مردمی و صمیمی وارد صحنه رقابتهای انتخاباتی نهمین دوره ریاستجمهوری شد، اصلاحطلبان که اتفاقاً آن روزها بر کرسی قدرت تکیه زدهبودند ایشان را به اتخاذ مواضع پوپولیستی متهم کردند. جریان اصلاحات در حالی دکتر احمدینژاد را پوپولیست میخواند که مردم مسلمان ایران روزهای سختی را با آرزوی بازگشت دولت به گفتمان امام و انقلاب سپری کرده بودند و تودههای عمومی ملت سالها بود که از سیاستهای سکولار و ضد دینی دولت اصلاحات به ستوه آمده بودند. بر همین اساس وقتی دکتر احمدینژاد با صراحت و صداقت سخن از بازگشت به اصول و آرمانهای انقلاب اسلامی به میان آورد توانست اعتماد عمومی را به خود جلب نموده و با رأی مردم سکان هدایت قوهی مجریه را به دست بگیرد.
امروز چهار سال از آن زمان میگذرد و رئیسجمهور محبوب ملت ایران در عمل اثبات کردهاست که به شعارهای اصولی و ارزشهای اسلام ناب و آرمانهای انقلاب اسلامی سخت وفادار است و اگر از عدالت، مهرورزی، مبارزه با فساد و... سخن میگوید برای جلب نظر و جذب رأی مردم نبوده و نیست، بلکه این شعارها از عمق اعتقاد راسخ او به این اصول و مبانی ریشه گرفتهاست و با تلاش خستگیناپذیر و تحسینبرانگیز او در راه تحقق این آرمانها اعتماد مجدد مردم به این خط مشی دور از ذهن نخواهد بود.
اما نکتهی جالب این است که این روزها شاهد اِعمال سیاستهای پوپولیستی و عوامفریبانه از سوی همان کسانی هستیم که چهار سال پیش دکتر احمدینژاد را به همین عناوین متهم میکردند: نقد کوچهبازاری عملکرد دولت در نطقهای تلویزیونی و انتخاباتی، شعرها و شعارهای هجوآمیز، سوءاستفاده از اعتقادات عمومی و علاقه مردم به سادات و رنگ سبز، دادن وعدههای غیرممکن یا غیرقانونی نظیر جمعآوری گشت ارشاد، ژستهای فمینیستی و سوءاستفادهی ابزاری از زنان مانند به همراه داشتن همسر در تمام برنامههای انتخاباتی یا وعدهی انتخاب یک وزیر زن در کابینه یا تشکیل ستاد دختران فیروزهای، سوءاستفاده از احساسات و عواطف قومیتها و اقلیتهای مذهبی نظیر تلاش برای سخن گفتن به زبان آذری یا دادن وعدههای سر خرمن به برادران اهل سنّت، موجسواری بر شایعات و شبهات ضد انقلاب مانند شبههی کمک به لبنان و فلسطین و... تنها چند نمونه از تاکتیکهای پوپولیستی اصلاحطلبان برای فریب افکار عمومی و همراهسازی بدنهی اجتماعی با جریان سکولار اصلاحطلب است.
البته ملت ایران هوشیارتر و بصیرتر از آن است که فریب تبلیغات پر رنگ و لعاب مدعیان اصلاحطلبی را بخورد و سرنوشت کشور را به کسانی بسپارد که در دوران تاریک حاکمیت خود موجب ننگ و بیآبرویی ایران اسلامی شدند. اما سؤالی که باید در این مجال به آن پاسخ گفت این است که به راستی پوپولیست کیست؟؟؟ پوپولیست کسی است که دست به هر کاری میزند تا رنگ و بویی مردمی به خود بگیرد؛ نه آن کسی که به حقیقت فرزند ملّت و مردی از جنس مردم است.
نوشته شده توسط : سید کمیل
بد اخلاقی انتخاباتی یا بیتقوایی سیاسی!؟
همیشه با نزدیک شدن به ایام انتخابات و خصوصاً در روزهای تبلیغات نامزدها سخن از اخلاق سیاسی و انتخاباتی بسیار به میان میآید و هواداران کاندیداها و رسانهها یکدیگر را به دوری از «بد اخلاقی سیاسی» دعوت میکنند. چندی پیش نیز همایش ملّی دهمین دورهی انتخابات ریاست جمهوری با حضور نخبگان و صاحبنظران سیاسی جناحهای مختلف برگزار شد و یکی از محورهای عمدهی آن همایش نیز «رقابت اخلاقی» نام داشت و اتفاقاً از منشور اخلاقی انتخابات در نظام جمهوری اسلامی نیز رونمایی شد. در این خصوص توجه به چند نکته حائز اهمیت است:
1- اخلاق اسلامی که مجموعهای از بایدها و نبایدهای الاهی و انسانی برای رشد فضایل و مبارزه با رذایل در نفس انسان و جامعهی بشری است یخشی از مهمترین معارف دینی و آیات رحمانی و روایات نورانی اهلبیت(ع) را تشکیل میدهد. تا جایی که رسول مکرم اسلام(ص) هدف از بعثت خویش را اتمام مکارم اخلاق میخوانند و قرآن کریم نیز ایشان را بر قلهی رفیع اخلاق معرفی مینماید.
2- جمهوری اسلامی نظامی مردمسالار و با محتوای اسلامی است که بر طبق قانون اساسی، خود را ملزم به رعایت همهی احکام و باید و نبایدهای اسلامی میداند و بیتردید باید و نبایدهای اخلاقی اسلام عزیز نیز نباید از نظر دور نگه داشته شود. لذا همانطور که سازوکارهای لازم جهت صیانت از فقه و احکام اسلامی در این نظام پیشبینی شدهاست باید مکانیزم مورد نیاز برای اجرای اخلاق الاهی در جامعهی اسلامی را نیز مشخص نماییم. از جمله، در روند برگزاری انتخابات نیز باید رعایت اخلاق اسلامی به عنوان شاخصهی انتخابات در این نظام و نقطهی افتراق مردمسالاری دینی با نظامهای تابع لیبرال دموکراسی غربی پر رنگ و برجسته باشد.
3- همانگونه که خط قرمز احکام فقهی را واجبات و محرمات تشکیل میدهد، باید و نبایدهای اخلاقی نیز دارای خط قرمزهایی است که عبور از آنها صرفاً به معنی انجام یک سری کارهای ناپسند و مکروه تلقّی نمیشود؛ بلکه به منزلهی خروج از مرزهای تقوا و ایمان شناخته میشود؛ از جمله در روایات ما دروغ به عنوان یکی از پلیدترین رذایل اخلاقی و گناهان کبیره معرفی شدهاست که ریشه و کلید همهی زشتیها و بدیهاست. یعنی ملکهی رذیلهی دروغ در نقش مادر سایر گناهان عمل میکند و انسان را به ورطهی هر گناه و فجور دیگری میکشاند.
4- بر این اساس بسیاری از اموری که متأسفانه این روزها از سوی طرفداران بعضی نامزدها مشاهده میشود آنگونه که در رسانهها تبلیغ میشود، صرفاً به اندازهی انجام کارهایی مکروه و ناخوشآیند نیست؛ بلکه ارتکاب گناهانی بس بزرگ و نابخشودنی است. غیبت، عیبجویی، تهمت، بهتان، سوءظنّ، دروغپراکنی، تمسخر و استهزاء، توهین و افتراء و... همگی از أکبر کبائری هستند که خدای متعال در فبال آنها وعدهی عذاب دردناک و خذلان و خواری در دنیا و آخرت را دادهاست.
5- همهی فعالان عرصهی سیاست لازم است تعارف را کنار گذاشته و از بازی با الفاظ بپرهیزند و «بیتقواییهای سیاسی» خویش و اطرافیان را تحت عنوان فرمالیتهی «بد اخلاقی سیاسی» پنهان نساخته و از این طریق سعی نکنند که قبح و زشتی گناهان کبیرهای را که برای به چنگ آوردن جیفهی گندیدهی دنیا مرتکب میشوند، در اذهان عمومی کمرنگ و بیاهمیت جلوه دهند. لذا شایسته است که نامزدهای محترم ریاستجمهوری و خصوصاً هواداران ایشان از ارتکاب هر عملی که شائبهی عبور از حدود الاهی و تجاوز به حقوق دیگران را دارد به شدت برحذر باشند و دین و آخرت خویش را به بهای دنیا و ریاست دیگران نفروشند که اگر چنین کنند، معاملهای بسیار خسارتبار انجام دادهاند.
6- یکی از رایجترین بیتقواییهای سیاسی که این روزها شاهد آن هستیم این است که بعضی نامزدها و حامیان ایشان، آنچنان به تخریب و توهین و تهمت نسبت به یکی از کاندیداها روی آوردهاند که گویی در وجود خودشان هیچ نقطهی مثبتی یافت نمیشود که با تبلیغ آن رأی و نظر مردم را به سوی خویش جلب نمایند. ایشان که در سالهای اخیر به برکت هوشیاری و بصیرت سیاسی مردم عزیز سیلیهای پیدرپی و کوبندهای از ملت دریافت داشتهاند، این روزها به تخریب همآهنگ و گستردهای روی آوردهاند تا در حقیقت نه از یک شخص خاص، بلکه از مردم انتقام بگیرند. سیره ی عملی ناشایست ایشان در سالهای اخیر این نکته را در نزد افکار عمومی ثابت کردهاست که این افراد اصولاً در پی به دست آوردن قدرت هستند و برای رسیدن به این هدف استفاده از هر وسیلهای را مباح میدانند و لذا اخلاق سیاسی در نزد ایشان کمترین ارزشی ندارد.
7- تأسفبارتر آنکه عدهای در این وانفسای سیاست با صراحت و وقاحت اعلام میدارند که از ریشه و اساس به چیزی به نام «اخلاق انتخاباتی» اعتقاد ندارند و یا کاندیدایی که لباس تبلیغ دین را نیز پوشیدهاست و وظیفهی ذاتیاش ترویج اخلاق حسنهی اسلامی در کلام و مرام است میگوید زمان موعظه و پند و درس اخلاق گذشتهاست. این قبیل سخنان و اظهار نظرها بیتردید زنگ خطری است که باید دلسوزان انقلاب و اسلام را بیدار کند و به فکر بیندازد تا کشور را از سقوط در پرتگاه انحطاط اخلاقی نجات دهند.
8- این روزها ملت ایران داغ از دست دادن یکی از اسوههای اخلاق و پارسایی را بر دل دارد. تشییع پرشکوه پیکر مرجع عالیقدر تقلید، حضرت آیتالله بهجت را باید میثاقی دوباره بر پیمان وفاداری ملت قهرمان ایران نسبت به همهی فضایل و زیباییهای دینی و معنوی و اخلاقی و نماد بیزاری مردم از انساننماهایی دانست که در میدان رقابت بر سر تصاحب دنیا، گوی سبقت را از یکدیگر میربایند و بویی از اخلاق و تقوا به مشامشان نرسیدهاست.
أللهمّ اجعل عواقب امورنا خیراً
* همین مطلب در دولت مهر
نوشته شده توسط : سید کمیل
شرکت در انتخابات ، حقّ یا تکلیف !؟
همیشه در آستانهی انتخابات یکی از مباحثی که در لسان مردم و رسانهها فراگیر میشود این است که شرکت در انتخابات حقّ مردم است و ملت برای استیفای حقّ تعیین سرنوشت در انتخابات شرکت میکنند. اما از منظر اسلامی مسأله به همین سادگی که در نظامهای دموکراتیک دنیا مطرح است نمیباشد؛
پیش از توضیح این نکته لازم است با سه اصطلاح مهم در ادبیات فقهی-اصولی آشنا شویم: حقّ، حکم، تکلیف؛ حقّ اصطلاحی است که گاه در مقابل حکم میآید و گاه در قبال تکلیف و بر این اساس دو معنی متفاوت را ادا میسازد. آنگاه که حقّ در برابر حکم میآید به معنی «توان و امتیاز» است و هرگاه در مقابل تکلیف میآید به معنی «امتیاز بر کسی یا چیزی» است. البته این تفاوت در ماهیت حقّ نیست؛ بلکه تفاوت در نوع لحاظ حقّ است. یعنی هرگاه حقّ را در مقابل تکلیف لحاظ میکنیم نوعی تلازم به ذهن متبادر میشود که در اثر آن در مقابل هر حقی تکلیفی وجود دارد و به عبارت دیگر حقّ و تکلیف را دو روی یک سکّه میدانیم. حکم نیز عبارت است از پیوند و ارتباطی که از سوی شارع یا قانونگذار بین موضوع و محمولی در یک قضیه برقرار میشود. احکام انواع مختلفی دارند که یک قسم از آن را احکام تکلیفی یا همان تکالیف تشکیل میدهد. به عبارت دیگر تکلیف عبارت است از الزاماتی که در نظام تشریع و تقنین برای مکلفان مشخص شدهاست که البته این الزامات میتواند در قبال حق الهی و یا حقوق دیگران وضع شدهباشد.
تفاوت مهم و معیار اساسی بازشناسی حقوق از احکام و تکالیف در این است که حقوق به طور کلی قابل چشمپوشی هستند و شخص ذیحق میتواند با صرفنظر کردن از حقّ خود آن را اسقاط نماید؛ بر خلاف احکام و تکالیف که از چنین قابلیتی برخوردار نیستند و نمیتوان از آنها صرفنظر کرد. بلکه شخص مکلف، ملزم به اتیان آن احکام و پایبندی به آن تکالیف است. این مسألهای است که در علم حقوق نیز به نوعی مطرح گشته و تحت عنوان تفاوت قوانین آمره و مقررات تکمیلی از آن بحث میشود.
اما گاه به جهت بعضی مغالطات، میان حقوق و تکالیف آنچنان خلط مبحث میشود که بسیاری از تکالیف را در دایرهی حقوق میشناسیم و حقّ اسقاط آن را نیز برای خویش محفوظ قلمداد مینماییم. البته این مسأله در نظامهای حقوقی انسانمحور و غیر الهی بیشتر به چشم میخورد و غالباً توسط عدهای از خودباختگان فرهنگ و تمدن غرب به خورد سایر ملتها نیز دادهمیشود. از جمله مغالطات رایج در این زمینه میتوان به مسائلی نظیر آزادی در تمام جنبههای فردی و اجتماعی و همهی عرصهها از جمله آزادی عقیده و بیان و قلم و.. و مسألهی حیات اشاره کرد.
در نظامهای حقوقی اومانیستی بر اساس تفسیر غلط و شناخت ناصحیح انسان و جهان و عدم اعتقاد به مبدأ و معاد از جمله حقوقی که برای بشر نام میبرند حقّ آزادی و حقّ حیات است؛ حال آنکه بر اساس تفسیر صحیح و جهانبینی الهی آزادی و حیات از جمله احکام الهی برای بشر هستند که انسان مکلف به پاسداشت آنها است و هیچ بشری حقّ اسقاط و چشمپوشی از این احکام را ندارد. بر همین مبناست که خودکشی در فقه اسلامی از بزرگترین گناهان کبیره محسوب میشود و نیز هیچ کس اجازه ندارد که حرّیت و آزادی خدادادی خود را به رقّیت و بندگی غیر خدا تبدیل نماید.
بله؛ مسألهی اختیار در انجام تکلیف و اجرای احکام نیز مورد تأیید ماست؛ ولی این مسأله با تعریفی که از حقّ بیان کردیم متفاوت است. یعنی شارع حکیم به انسان مکلف اختیاراتی میدهد که در سایهی آن اختیارات بتواند وظایف و تکالیف خود را انجام دهد و از سوی دیگر، دیگران را نیز مکلف میسازد که در مسیر انجام تکالیف سایرین مزاحمت و اختلالی به وجود نیاورند؛ مثلاً انسانها را مکلف میکند که مانع آزادی مشروع دیگران نشوند و یا حیات دیگران را سلب نکنند. اما اینها هیچکدام سبب نمیشود که ما آزادی و حیات را حقّ بدانیم و بنامیم.
با توجه به این مقدمه باید نگاهی مجدد بر مبحث انتخابات بیندازیم تا روشن شود که آیا شرکت در انتخابات و حضور در عرصههای سیاسی نظیر راهپیماییها و... در یک نظام مشروع اسلامی از جمله حقوق افراد جامعه به حساب میآید و یا تکلیف آحاد مردم است؟ اگر بگوییم شرکت در انتخابات حقّ مردم است، لاجرم باید بپذیریم که ایشان حقّ اسقاط این حق را نیز دارند و لذا میتوانند در انتخابات شرکت نکنند. زیرا قابلیت اسقاط را نمیتوان از ماهیت حق جدا ساخت. بنابراین اگر کسی بگوید که شرکت در انتخابات هم حقّ مردم است و هم ایشان «باید» در انتخابات شرکت کنند، دچار تناقض در گفتار شدهاست. مانند اینکه بگوید: شرکت در انتخابات هم حق است و هم تکلیف!
اما بر اساس نگاه صحیح در باب نظریهی سیاسی اسلام و بر مبنای سیرهی سیاسی رسول مکرّم اسلام و اهل بیت(ع) باید گفت که حضور در هر عرصهای که موجودیّت و یا تقویت نظام اسلامی وابسته به آن است حکم الهی و تکلیف مردم است و لذا امروز که تحکیم پایههای نظام مردمسالار دینی ما به میزان حضور و مشارکت مردم وابسته است باید گفت که شرکت در انتخابات وظیفهای دینی و ملی است و کسی حقّ ندارد از زیر بار این مسؤولیت الهی شانه خالی نموده و چنین بپندارد که میتواند از حقّ خویش گذشت کند.
بر همین مبنا است که رهبر کبیر انقلاب اسلامی حضرت امام خمینی(ره) و مقام معظم رهبری و همهی مراجع عظام تقلید همواره بر «وجوب» شرکت مردم در انتخابات تأکید میورزند. به عنوان مثال به جملات زیر که همگی از کلام مقام معظم رهبری اسخراج شدهاند دقت بفرماید:
- حضور در صحنههای سیاسی یکی از «باید»های انقلاب است.
- برای مردم وظیفهی شرعی و عقلی و اجتماعی و سیاسی است که در صحنهی انتخابات حضور پیدا کنند.
- مردم باید با همهی وجود در انتخابات شرکت کنند و به هیچ وجه سستی و کوتاهی روا ندارند.
- مردم تحقیق و مطالعه کنند و از روی احساس وظیفه به پای صندوقهای رأی بروند.
- درجهی اول این است که همه احساس مسؤولیت کنند و پای صندوقهای رأی بیایند و رأی خودشان را در صندوق بیندازند.
این جملات و استفاده از تعابیری نظیر واجب، باید، وظیفه، مسؤولیت و... مؤیّد همین مطلب است که حضور در صحنههای دفاع از انقلاب اسلامی و جمهوری اسلامی یک تکلیف است نه یک حقّ؛ البته همانطور که اشاره کردیم انسان در انجام تکالیف خود از اختیار نیز برخوردار است که این به معنی حقّ اسقاط تکالیف نیست. همچنین از سوی دیگر کسی حقّ ندارد مانع انجام تکالیف الهی انسان شود و مثلاً هیچکس نباید در روز انتخابات از رأی دادن شخص دیگری جلوگیری نموده و یا اختیار او را در انتخاب نامزد مورد علاقهی خویش خدشهدار سازد که البته باز هم این باید ها و نبایدها موجب نمیشود که شرکت در انتخابات تبدیل به «حقّ» شود.
بنابراین رسانهها و صاحبنظران و نخبگان به جای آنکه با تبلیغ مدل منسوخ و از کار افتادهی دموکراسی غربی دائماً سخن از حقّ شرکت در انتخابات بگویند باید تکلیف عقلی و شرعی آحاد جامعه را برای شرکت در عرصههای اجتماعی و سیاسی و از جمله انتخابات تبیین نمایند. و البته بیتردید مردم ایران اسلامی ما بیش از هر چیز در تصمیمگیریهای فردی و اجتماعی خویش به دنبال جلب رضایت خدای متعال و انجام تکالیف شرعی خود هستند نه شعارهای فریبنده و توخالی وادادگان جهانبینی فاسد و منحطّ اومانیستی غربی.
نوشته شده توسط : سید کمیل
پس از آنکه به بیان مختصر نقشآفرینی و اهمیت علم اصول در فقه پرداختیم، حال نوبت آن است که از نقش فقه در حقوق نیز سخن به میان آوریم تا از رهگذر این دو بحث، اهمیت و تأثیرگذاری مبانی اصولفقهی در حقوق ما روشنترشود.
بیتردید آنگاه که در نظام حقوقی ایران سخن از «منابع حقوق» به میان میآید، «فقه» به عنوان مهمترین و برجستهترین منبع خودنمایی میکند؛ توجه به این منبع غنی و ارزشمند خصوصاً با تشکیل حکومت اسلامی در ایران از اهمیت بیشتری برخوردار شدهاست.
هر چند که تا پیش از تشکیل نظام جمهوری اسلامی نیز فقه به عنوان یکی از منابع حقوق و قوانین کشور مورد استناد حقوقدانان بود و بسیاری از قوانین نیز بر همین مبنا استوار گشته و ازهمین منبع استخراج شده بود، اما باید پذیرفت که انقلاب اسلامی آغازگر گفتمانی جدید در عرصهی حیات فردی و اجتماعی انسانها بود و پس از چند قرن حاکمیت گفتمان سکولاریسم و دینگریزی بر فرهنگ، سیاست و اقتصاد جهان موضوع ادارهی جامعه و حکومت بر اساس تعالیم دینی و فقهی و آموزههای وحیانی را مطرح ساخت.
حضرت امام خمینی(ره) به عنوان معمار بزرگ انقلاب اسلامی و نظریهپرداز حکومت اسلامی از سالها پیش از پیروزی انقلاب با تأکید بر توانمندی دین و آموزههای فقهی برای ادارهی حکومت و پاسخگویی فقه به شؤون مختلف حیات بشر، خواهان تشکیل حکومت اسلامی و تدوین قوانین بر اساس احکام اسلامی شد و همواره بر این آرمان پافشاری کرد تا سرانجام موفق به تشکیل نخستین حکومت دینی در عصر حاضر گردید.[1]
بر همین مبنا قانون اساسی جمهوری اسلامی به منزلهی میثاق ملّی آحاد جامعه، با تأکید بر اسلامی بودن نظام قانونگذاری در کشور بر اصل ضرورت عدم مخالفت قوانین و مقررات کشور با مبانی فقهی و موازین شرعی و احکام اسلامی پایفشاری میکند و از جمله اصل چهارم قانون اساسی جمهوری اسلامی، صراحتاً مقرّر میدارد:
«کلیهی قوانین و مقررات مدنی، جزائی، مالی، اقتصادی، اداری، فرهنگی، نظامی، سیاسی و غیر اینها باید بر اساس موازین اسلامی باشد. این اصل بر اطلاق یا عموم همهی اصول قانون اساسی و قوانین و مقررات دیگر حاکم است و تشخیص این امر بر عهدهی فقهای شورای نگهبان است.»
اصول دیگر قانون اساسی و قوانین عادی دیگری سازوکار قانونگذاری و تقنین در نظام جمهوری اسلامی را مشخص نمودهاست که در اینجا به جهت رعایت اختصار از ذکر آن سازوکارها صرفنظرنموده و صرفاً به این نکتهی مهم و مرتبط با بحث خود اشاره مینماییم که در اصل چهارم قانون اساسی ضرورت انطباق همهی قوانین و مقررات کشور با موازین اسلامی مطرح شدهاست، اما آنچه موجب تأمل است اختلاف نظرهای فقهی فقهاء است که تا حدّ زیادی ریشه در اختلاف مبانی اصولفقهی ایشان دارد. بنا بر این دو نکته حائز اهمیت است:
نکتهی نخست: ضرورت امعان نظر و مداقههای اصولی بیشترجهت انجام مراحل قانونگذاری، تفسیرقانون، اِعمال و اجرای قانون و قضاوت بر اساس قانون در نظام جمهوری اسلامی ایران.
نکتهی دوم: ضرورت اتخاذ مبنای واحد اصولفقهی در نظام قانونگذاری جمهوری اسلامی و پرهیز از تشتّت مبانی در امر تقنین و قضاء.
در ادامه این مطلب را کمی شفاف خواهیم ساخت و با نگاهی انتقادی و آسیبشناسانه مورد مطالعه قرار میدهیم.
متأسفانه یکی از اشکالات نظام قانوننویسی و قانونگذاری در کشور این است که با گذشت 30 سال از برپایی سازوکار جدید و با وجود زیرساختهای لازم جهت اسلامی شدن نظام حقوقی، هنوز میان جنبهی حوزوی قانونگذاری و قضاوت با جنبهی دانشگاهی آن انفکاک وجود دارد و یکی از آثار سوء و پیآمدهای این جدایی، عدم توجه شایسته به مبانی اصولی در حقوق ایران است.
اگرچه صاحبنظران علم حقوق، خود معترفند که اصول تأثیرات گستردهای در نظام حقوقی ایران دارد و از آن جمله یکی از اساتید علم حقوق میفرمایند:
«در خصوص حقوق ایران، علم اصول تأثیر بیشتری دارد. زیرا میدانیم که قسمت مهم حقوق خصوصی ایران مقتبس یا متأثر از فقه اسلامی است. مثلاً قانون مدنی ایران بیشترآن ازکتب فقهی امامیه گرفته شدهاست و حتی اصطلاحات عقود و ایقاعات و شروط و غیره که در آن به کار رفته همان اصطلاحات فقهی است و چون استفاده از فقه امامیه بدون اصولفقه غیر ممکن است از این رو باید پذیرفت که علم اصولفقه تأثیر بهسزایی در فهم و درک حقوق موضوعه ایران دارد و برای حقوق ایران ناچار باید اصول دانست.»[2]
اما با این حال بیتوجهی به علم اصول در دانشکدههای حقوق و مسلح نبودن بسیاری از حقوقدانان به سلاح ممتاز اصول فقه، تأثیرات نامطلوبی در مراحل تقنین، تفسیر قانون و حتی قضاء بر جای گذاشته و میگذارد. بدین روی به نظرمیرسد که اصلاح نظام آموزشی دانشکدههای حقوق ضرورتی انکارناپذیر است که باید زودتر به آن توجه کرد. از جمله یکی از کارشناسان در همین زمینه میگوید:
«متأسفانه در سرفصلهای آموزشی دانشکدههای حقوق کشورمان اصول، قواعد و فنون قانونگذاری چنانکه باید و شاید مورد توجه قرار نمیگیرد و چه بسا اتفاق میافتد که دانشجویی تا آخرین مراتب علمی رشتههای حقوق را طی میکند بی آنکه آشنایی چندانی با موضوع یاد شده پیدا کند ... شیوهی آموزش به گونهای است که کمکم دانشجو فکر میکند که بحثهای مبنایی، مربوط به قانونگذار است و به دانشگاه ارتباط ندارد. در حالی که کلیهی مشکلاتی که در عالم حقوق وجود دارد از مبنا ناشی میشود نه از مصداق.»[3]
بر همین اساس و به دلیل همین احساس نیاز بعضی از اساتید و بزرگان علم حقوق در فلسفهی حقوق توجهات ویژهای به مباحث علم اصول به عنوان «منطق حقوق» داشتهاند که اگرچه در نوع خود جالب و البته لازم است، اما ناکافی و نیازمند تعمیق بیشتر است.[4]
به هر روی آنچه تا اینجا گفته شد لزوم عطف توجه بیشتر به آگاهی از اصولفقه و ضرورت تجزیه و تحلیل مبانی اصولی در آموزش علم حقوق و فرایند قانونگذاری بود. اما صرفنظر از فرایند تقنین، توجه به مبانی اصولی در امر تفسیر قوانین و نیز قضاوت، لازم و ضروری است. خصوصاً آنکه با توجه به اصل یکصدوشصتوهفتم قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران قاضی موظف است کوشش کند حکم هر دعوا را در قوانین مدوّنه بیابد و اگر نیابد با استناد به منابع معتبر اسلامی یا فتاوای معتبر حکم قضیه را صادر نماید و نمیتواند به بهانهی سکوت یا نقص یا اجمال یا تعارض قوانین مدوّنه از رسیدگی به دعوا و صدور حکم امتناع ورزد.
بر این اساس حال که قانون اساسی، مراجعه قاضی به منابع معتبر اسلامی را امری جایز و بلکه لازم شمردهاست، باید اعتراف کرد که این امر خطیر جز از طریق تجهیز قاضی به ابزارآلات ضروری جهت استفاده و بهرهبرداری از این منابع امکانپذیر نخواهد بود و کیست که نداند که «علم اصولفقه» به عنوان منطق فقه یکی از مهمترین این ابزارها است؟[5]
پس در جمعبندی این نوشتار باید پذیرفت که همانگونه که علم اصول در فقه دارای تأثیرات بنیادین است، به دلیل درهمتنیدگی فقه با نظام حقوقی جمهوری اسلامی برای توانمندسازی مجموعهی نظام حقوقی کشور و بهرهبرداری بیشتر از ذخایر بیانتهای فقه اسلامی در امر قانون و قضاوت، توجه بیش از پیش به علم اصولفقه ضروری مینماید.
[1] ابراهیم شفیعیسروستانی، قانونگذاری در نظام جمهوری اسلامی (قم: پژوهشگاه علوم و فرهنگ اسلامی، 1385، چاپ اول) ص18
[2] ابوالحسن محمدی، مبانی استنباط حقوق اسلامی (تهران: انتشارات دانشگاه تهران،1370، چاپ هفتم) ص22
[3] ابراهیم شفیعیسروستانی، پیشین، ص179
[4] ناصر کاتوزیان، فلسفه حقوق (تهران: شرکت سهامی انتشار، 1377، چاپ اول) ج1و2و3؛ ابوالحسن محمدی، پیشین
[5] جلالالدین قیاسی، روش تفسیر قوانین کیفری (قم: مرکز انتشارات دفتر تبلیغات اسلامی، 1379، چاپ اول) ص257
نوشته شده توسط : سید کمیل
دردسرهای رئیسجمهور شدن پس از احمدینژاد
دو ماه تا انتخابات دهمین دورهی ریاست جمهوری اسلامی ایران باقی مانده است و ملت ایران به پیشواز حماسهای دیگر میرود. صرفنظر از اینکه چه کسی و یا چه جریانی پیروز انتخابات آتی باشد، توجه به این نکته ضروری است که دوران ریاست جمهوری دکتر احمدینژاد تأثیرات گستردهای بر همهی انتخابهای آیندهی ملت ایران بر جای خواهد گذاشت.
در حقیقت فرهنگی که دکتر احمدینژاد در طول سالهای اخیر نهادینه ساخت، الزامات غیرقابلانکاری را برای تمام کسانی که تا سالهای سال بر مسند ریاستجمهوری و حتی سایر پستها و مسؤولیتهای کشور تکیه خواهند زد پدید آوردهاست. بعضی از این الزامات رفتاری و اعتقادی که باید از آن تحت عنوان «دردسرهای رئیسجمهور شدن بعد از احمدینژاد» یاد کنیم به اختصار چنین است:
_ سادهزیستی حقیقی و افتخار به آن
_ عشق و علاقهی حقیقی به مردم
_ خدمت صادقانه و عاشقانه به مردم
_ شب و روز نشناختن در خدمت به مردم
_ سفرهای منظم استانی و بررسی میدانی مشکلات مردم از نزدیک
_ پیگیری پیدرپی مسائل مردم تا رسیدن به نتیجه
_ ارتباطات وسیعِ مستقیم و چهرهبهچهره با مردم
_ پرهیز جدّی از تشریفات غیر ضروری
_ تواضع در برابر مردم و پرهیز از رفتارهای متکبرانه
_ ادبیات مردمی، همهفهم، شفاف و صریح
_ پرهیز از موضعگیریهای دوپهلو و قابل تفسیر مطابق مذاق سلیقههای متضاد
_ برخورد بیتعارف و رودربایستی با وزرا و مسؤولان متخلّف یا کمکار
_ پرهیز از هرگونه باجدهی به احزاب خودخوانده
_ نرفتن زیر بار منّت گروههای سیاسی و مافیای قدرت و ثروت
_ مبارزهی واقعی با طبقهی ویژهخواران مرفّه بیدرد
_ مبارزهی واقعی با پارتیبازی و توصیهپذیریهای نابهجا
_ مبارزه با آقازادهپروری و دخالت بستگان مسؤولان در امور کشور
_ توجه ویژه به حلّ مشکلات اقشار مستضعف و محروم
_ افتخار به ارزشهای اسلام، انقلاب و دفاع مقدس
_ تأکید حقیقی بر گفتمان امام(ره) و شهداء
_ سازشناپذیری در برابر جریانات سکولار و ضدّ دینی
_ مواضع مقتدرانه و عزّتمندانه در مقابل زیادهخواهی دولتهای مستکبر
_ تبعیّت و اطاعتپذیری واقعی از ولایت فقیه و ...
خلاصه باید گفت که دکتر احمدینژاد کلاس و پرستیژ خیالی و دیسیپلین خودساختهی بعضی مسؤولان سابق را بر هم ریخت و با حضور چهار سالهی خود به عنوان خادم ملت، فرهنگی را احیاء و نهادینه ساخت که قطعاً پس از او نیز استمرار خواهد یافت و رئیسجمهور شدن را برای هرکسی که همچون خود او به این فرهنگ پایبند نباشد بسیار سخت و پردردسر خواهد نمود. زیرا دکتر احمدینژاد در زاویهی نگاه ملت ایران نسبت به مسؤولیت در جمهوری اسلامی تغییر اساسی ایجاد کرد و از این پس مردم به شخصی کمتر از او رضایت نخواهند داد.
این فرهنگ مسؤولیتپذیری در نظام اسلامی، همان فرهنگی است که ریشه در کلمات نورانی ائمهی هدی(ع) دارد و از جمله رهبر معظم انقلاب با استناد به کلامی از علی(ع) این فرهنگ را چنین تبیین میفرمایند:
حضرت در جایى دیگر از نهجالبلاغه مىفرماید: «اناللَّه تعالى فرض على ائمّة الحق ان یقدّروا انفسهم بضعفة النّاس»؛ یعنى صاحبان مناصب در نظام حق، حق ندارند خودشان را با اعیان و اشراف مقایسه کنند و بگویند چون اشراف و اعیان اینگونه خانه و زندگى دارند و اینطور گذران مىکنند، پس ما هم که صاحب این منصب و این مسؤولیت در جمهورى اسلامى یا در نظام اسلامى و حاکمیت اسلامى هستیم، سعى کنیم مثل آنها زندگى کنیم؛ یا اینکه چون رؤسا و مسؤولان و وزراى کشورهاى دیگر در نظامهاى غیر الهى و غیر حق اینطور زندگى مىکنند، اینطور خوشگذرانى مىکنند و اینگونه از امکانات مادى استفاده مىکنند، ما هم بایستى همانطور زندگى کنیم؛ نه. حق ندارند زندگیشان را با اعیان و اشراف و متمکّنان و یا با منحرفان اندازهگیرى کنند. پس با چه کسانى باید زندگىِ خودشان را اندازه بگیرند؟ «ان یقدّروا انفسهم بضعفة النّاس»؛ با مردم معمولى، آن هم ضعیفها و پایینترهایشان. این فرهنگ غلطى است که هرکس در مسؤولیتهاى دولتى به مقام و مسؤولیتى رسید، باید فلان طور خانه، یا فلان طور وسیله رفت و آمد، یا فلان طور امکانات زندگى داشته باشد؛ نه، دستور امیرالمؤمنین این نیست؛ آن حضرت در نامه دیگرى به اشعثبنقیس مىفرماید: «و انّ عملک لیس لک بطعمة ولکنّه فى عنقک امانة»؛ یعنى این مسؤولیت و منصبى که در نظام اسلامى دارى، طعمه و سرمایه و کاسبى نیست - اشتباه نشود - مسؤولیت در نظام اسلامى بارى بر دوش انسان است که باید آن را به خاطر هدف و نیّتى تحمّل کند. برداشت صحیح از دولت اسلامى و مسؤولیت اسلامى این است.
نوشته شده توسط : سید کمیل
لیست کل یادداشت ها