سفارش تبلیغ
صبا ویژن

برای استاد

دوشنبه 87 مرداد 28 ساعت 8:35 عصر

تابلوی کوچک پشت شیشه‏ی اتاقش را هرگز فراموش نخواهم کرد: مَن علّمَنی حرفاً فقَد صیّرَنی عبداً؛
تواضعش همیشه برایم درس بود و هست. با همه‏ی عظمت علمی‏اش آنچنان ذرّه‏پروری می‏کرد که گاه به خیال خام خود می‏پنداشتم که از او هم بیش‏تر فهمیده‏ام.
زهد مثال‏ زدنی‏اش و بی‏توجهی‏اش به زخارف دنیا سرمشق زندگی ساده‏ی طلبگی‏ام بود و هست.
آزاداندیشی و روشنفکری‏اش روح جسارت علمی را در شاگردانش می‏دمید و نوآوری‏های فقهی و حقوقی‏اش گره‏های ناگشوده بسیاری را از نظام قضایی ما باز می‏کرد.
تکلیف‏گرایی‏اش او را نامزد انتخابات خبرگان رهبری کرد و بدون کم‏ترین پشتوانه‏ی تبلیغاتی و یا عضویت در لیست‏ها و گروه‏ها، فقط با رأی مردم به مجلس خبرگان راه یافت. یادم هست در همان بحبوحه‏ی فعالیت نامزدهای انتخابات کلاس را تعطیل نکرد و هروقت با او درباره‏ی شانس پیروزی در انتخابات سخن می‏گفتیم، می‏فرمود من به وظیفه‏ام که لبیک‏گویی به درخواست رهبر انقلاب برای حضور اساتید و فقهاء در انتخابات است عمل کرده‏ام و دیگر نتیجه برایم مهم نیست.
توصیه‏های دائمی اخلاقی‏اش منشور فضائل معنوی را برای‏مان ترسیم می‏کرد و کلاسش، درس‏گاه ایمان و تقوی و فضیلت بود و تأکیدش بر مقدّم داشتن درس و مباحثه بر هر کار دیگر، میدان جهاد مقدّس علمی را پیش روی‏مان تبیین می‏نمود.
عشق و ارادتش به اهل بیت(ع) شاگردانش را از چشمه‏ی فیّاض ولایت سیراب می‏ساخت و درس معرفت و محبّت بود؛ همین ترم آخر بود که وقتی در وسط درس نام خانم فاطمه‏ی زهراء(س) به میان آمد عنان اختیار از کف داد و درس را نیمه‏تمام رها کرد و دربرابر دیدگان بهت‏زده‏ی ما اشک از چشمان نازنینش بر محاسن سفیدش جاری شد.

شاگردان در محضر استاد

قلم و بیانم از توصیفش عاجز و قاصر است؛ ولی هرچه باشد نمی‏توانم تأسف و تألّم روحی‏ام را از فراقش پنهان کنم که چرا بیش‏تر قدرش را ندانستم و چرا بیش‏تر از محضر نورانی‏اش بهره‏ نگرفتم...
تابلوی کوچک پشت شیشه‏ی اتاقش را هرگز فراموش نخواهم کرد: مَن علّمَنی حرفاً فقَد صیّرَنی عبداً؛ خداحافظ استاد... دیدار به قیامت...

پیام تسلیت مقام معظم رهبری به مناسبت درگذشت استاد مرعشی

بسم الله الرحمن الرحیم
درگذشت عالم پرهیزگار مرحوم آیت الله آقای حاج سید محمد حسن مرعشی را به عموم اهالی مومن شوشتر و ارادتمندان و شاگردان ایشان در حوزه‏ی علمیه ی تهران و بخصوص به خانواده و فرزندان محترم و دیگر بازماندگان ایشان تسلیت عرض می کنم. این عالم محقق سالها به تدریس و تعلیم و پژوهش در زمینه ی فقه و حقوق اسلامی اشتغال داشته، خدمات ارزشمندی به قوه ی قضائیه و محیط علمی در تهران ارائه کردند.
خداوند متعال رحمت و مغفرت خود را شامل حال این خدمتگزار دین و دانش بفرماید.
سیدعلی خامنه ای
30/مرداد/1387


نوشته شده توسط : سید کمیل

بسم الله []


از دامن زن ...

جمعه 87 مرداد 11 ساعت 11:23 عصر

چند شب پیش توفیق، ‏رفیقمان شد و به همراه پدر و چند نفر از دوستان به منزل مادر بزرگوار شهید کشوری در کیاکلای قائم‏شهر رفتیم. دیداری بسیار شیرین و صمیمانه بود؛ استقبال گرم این بانوی مقاوم و عطر حضور معنوی روح آن شهید بزرگوار خاطره‏ی آن شب را در ذهنم جاویدان می‏کند.
اما آن شب درس بزرگی از این مادر مجاهد گرفتم؛ پدرم از ایشان سوال کردند که چرا با وجود اینکه شما در قائم‏شهر سکونت داشتید، ‏پیکر شهید کشوری را در تهران به خاک سپردید؟ ایشان فرمودند وقتی احمد به شهادت رسید فرماندهان ارتش از من خواستند اجازه دهم پیکر او در تهران دفن شود تا مزار او الهام‏بخش افسران و رزمندگان ارتش در حال و آینده باشد و رزمندگان هر هفته به زیارت او آمده و از او مدد بگیرند. من هم با اینکه دوست داشتم پیکر فرزندم در کنار خودم باشد با این درخواست موافقت کردم...

شهید سرلشکر خلبان احمد کشوری

وقتی این جملات را از مادر شهید کشوری شنیدم از درون احساس حقارت و کوچکی کردم... الحقّ که از دامان چنین شیرزنی باید هم چنان شیرمردی به معراج پرگشاید... مادری که حتی از جنازه‏ی پسرش هم در راه خدا و برای اسلام چشم‏پوشی می‏کند...
بی‏اختیار به یاد ظهر عاشورا افتادم... آنجا که مادر وهب سر بریده شده‏ی فرزندش را به سوی دشمن پرتاب می‏کند و فریاد می‏زند که ما آنچه در راه خدا دادیم را پس نخواهیم گرفت...
خدایا ما را عاشورایی بگردان!


نوشته شده توسط : سید کمیل

بسم الله []


من امام را دوست دارم

سه شنبه 87 خرداد 14 ساعت 12:8 صبح

هر کاری کردم نتونستم به امام عرض ادب نکنم...
هیچ وقت 14 خرداد 68 را فراموش نمی‏کنم... کلاس اول دبستان بودم و بی‏خبر از همه‏جا برای امتحان ثلث سوم به مدرسه رفتم؛ بچه‏ها زودتر از من باخبر شده بودند و گریه می‏کردند؛ دوستانم که اکثراً فرزندان شهدا بودند امام را پدر خودشان می‏دانستند و رابطه‏ی عجیبی با امام داشتند و احساس یتیمی دوباره می‏کردند... وقتی اون بچه‏ها رو با بچه ‏دبستانی‏های این دوره و زمونه مقایسه می‏کنم حیرتم افزون میشه که چقدر با‏معرفت بودند اون بچه‏ها... توی همون عالم بچه‏گی خودم گوشه‏ی حیاط مدرسه کِز کرده‏بودم و به زمین زُل زده‏بودم. یه دفعه توجهم به مورچه‏هایی که روی زمین راه می‏رفتند جلب شد. آنچه می‏دیدم برام باورنکردنی بود... با دقت بیشتری به زمین نگاه کردم... درست می‏دیدم... مورچه‏ها ردّ خیسی از خود بر روی زمین به‏جا می‏گذاشتند. مورچه‏ها هم گریه می‏کردند... یعنی من این‏جور می‏فهمیدم.
به‏تون حق می‏دم که باور نکنید! چون خودم هم الآن که به‏ش فکر می‏کنم می‏بینم باورنکردنیه. ولی من توی اون عالم پاکی و معصومیت کودکی این صحنه رو دیدم و نمی‏تونم فراموشش کنم.
بگذریم... فقط اینو می‏تونم بگم که : من امام را دوست دارم

امام مهربان ما


نوشته شده توسط : سید کمیل

بسم الله []


از شعار تا شعور

یکشنبه 87 اردیبهشت 15 ساعت 12:3 صبح

پیش‏نوشت: متن زیر را دقیقاً یک سال قبل نوشته بودم ولی قسمت این‏طور بود که با یک سال تاخیر بیاد روی وبلاگ؛ ان‏شاءالله امسال یه کاری بکنیم که آخر سال شرمنده نباشیم!
همیشه یکی از دغدغه‏های فکری‏ام که متاسفانه هنوز هم هیچ گام عملی برای آن برنداشته‏ام، این بوده‏است که به نوبه‏ی خودم و در حدّ توانم در جهت تحقق خواسته‏های آقا تلاش کنم. خوب؛ خواسته‏های آقا فراوان است و از سخنان و پیام‏هایشان می‏توان آن را استخراج کرد. البته بعضی از خواسته‏های آقا مخاطب خاص دارد و خیلی به ما مربوط نمیشه. اما بسیاری از آن‏ها مخاطب عام دارد که همه‏ی ما مسوؤل اجابت آن هستیم. اما چند نکته :
اولاً یک مشکل و مانع بر سر راه تحقق خواسته‏های آقا اینه که مخاطبان پیام آقا خیلی وقت‏ها متوجه نیستند که اوامر ایشان مولوی و لازم الإطاعة است. گاهی مردم (حتی کسانی که خودشان را خیلی هم ولایتی و عاشق و شیفته‏ی آقا می‏دانند) فکر می‏کنند حالا آقا یه چیزی فرموده‏اند دیگه! یا بعضی توجیهشان این است که منظور آقا به ما نبود! یعنی همیشه احساس می‏کنند اشخاص دیگری مخاطب آقا هستند. در حالی که آقا به عنوان ولی‏امر و رهبر جامعه سخن می‏گویند و اگر نهی یا امری می‏کنند در وهله‏ی اول این امر و نهی بر گردن همه‏ی آحاد جامعه تعلق می‏گیرید؛ مگر اینکه با قرینه‏ی دیگری ثابت شود که آن امر یا نهی ، مخاطب خاص داشته است.

نوآوری و شکوفایی

ثانیاً در بین خواسته‏های آقا، بعضی محوری‏تر و اساسی‏تر هستند. یعنی سایر خواسته‏ها و اوامر را هم شامل می‏شوند یا مبنای دیگر خواسته‏ها هستند. لذا باید دقت و حساسیت بیشتری هم به آن‏ها داشت. از جمله‏ی این خواسته‏های محوری باید به پیام‏های نوروزی ایشان اشاره کنیم. به هر حال پیامی که آقا در ابتدای هر سال به ملت و جامعه‏ی اسلامی می‏دهند بیان کننده‏ی خط مشی و جهت‏گیری اساسی و محوری جامعه در طول آن سال است و بسیاری از اوامر و نواهی دیگر حول محور آن شکل می‏گیرد.
چیزی که خیلی زجرآور است این است که با یک چنین پیام محوری و راهبرد اساسی که باید مبنای تمام حرکات جامعه (مردم و مسوؤلان) در طول سال باشد صرفاً به عنوان یک شعار برخورد می‏شود و کم‏تر به مرحله‏ی شعور می‏رسد. نهایت کاری که انجام می‏شود این است که آن پیام و خواسته‏ی مهم آقا را در بنرها و پوسترهای رنگارنگ و بزرگ و کوچک در خیابان‏ها و تابلوها می‏بینیم و یا در روزهای پایانی سال به جهت خالی نبودن عریضه یک همایش پر خرج هم با همان عنوان برگزار می‏کنیم؛ و آنچه این وسط ضایع می‏شود و مغفول می‏ماند اصل خواسته‏ی ولی‏امرمان است.

گنجاندن نام سال در طرح‌های زیباسازی شهرداری

در پست اول گفتم مدتی است به این نتیجه رسیده‏ام که حرف زدن بس است و شعار دادن کافی است. اگر آقا برای سال عنوانی انتخاب می‏کنند برای این نیست که من و تو تا آخر سال شعارش را بدهیم. برای این نیست که برایش همایش بگیریم یا آن را در طرح زیباسازی فضای شهری بگنجانیم. بلکه برای این است که به آن عمل کنیم؛ برای این است که آن شعار را به عنوان مهم‏ترین تکلیف اجتماعی خود در طول سال بدانیم و برای تحقق آن تلاش (بخوانید جهاد) کنیم.
   پ.ن: این روزها مشغول نوشتن پایان‏نامه‏ی کارشناسی ارشد هستم؛ تمام تلاشم اینه که در تدوینش نوآوری به خرج بدم و بتونم نظریه‏ی جدیدی مطرح کنم. نوشتن پایان‏نامه برام شده یک جهاد علمی؛ برام دعا کنید که از این جهاد موفق بیرون بیام.


نوشته شده توسط : سید کمیل

بسم الله []


...اما چه جوری!؟

چهارشنبه 87 اردیبهشت 11 ساعت 11:29 عصر

یک سال پیش همچین روزی بود که اولین پست این وبلاگ رو نوشتم. همون اول گفته بودم که قرار نیست اینجا زیاد بنویسم! اما به هر حال خدا توفیق داد و هر از گاهی یه چیزایی نوشتم و از نظرات دوستان هم بهره‏مند شدم. اما از اول امسال هرچی خواستم بنویسم نشد؛ نمی دونم! شاید به خاطر عنوانیه که آقا برای امسال مشخص کردند: «نوآوری و شکوفایی»
اصلاً دوست نداشتم به سبک و سیاق سال قبل بنویسم. دلم می‏خواد امسال نوآورانه بنویسم!... اما چه جوری!؟
فردا سالگرد شهادت شهید مطهری است. راستی شما می‏دونید رمز جاودانگی آثار شهید مطهری چیه؟ می‏دونید چرا بعد از گذشت 30 سال از شهادتش هنوز هم هر کتابی‏ش رو که بر می‏داری و می‏خونی احساس می‏کنی همین امروز نوشته شده؟...

شهید مطهری 

شهید مطهری رو خیلی دوست دارم... خودش می‏دونه! ازش می‏خوام کمک کنه بتونیم امسال یه ذرّه نوآوری کنیم و توانایی‏های بالقوه‏مون رو شکوفا کنیم. شما هم اگه نقدی، نظری، حرفی دارید بسم‏الله!
     پ.ن: برای نوآوری فعلاً از عکس خودم شروع کردم؛ خوبه!؟


نوشته شده توسط : سید کمیل

بسم الله []


خروش وبلاگی

جمعه 86 اسفند 17 ساعت 10:48 عصر

مقام معظم رهبری در پیام اخیرشان در مورد جنایات صهیونیست ها در غزّه فرمودند: «امت اسلامی باید به خروش آید.»
آنچه در پی می‏آید گوشه‏ای از خروش وبلاگی دوستان غیرتمندمان است. شما هم اگر مطلبی نوشتید یا به مطلب دیگری برخوردید من را خبر کنید تا برای استفاده‏ی بیشتر دوستان لینک کنم.

کلّنا غزّه 

اعتراض جهان اسلام
خروش وبلاگی غزه
تعیین جایزه برای “قصاص” سران رژیم صهیونیستی
ما اینقدر بی‏غیرت نبودیم
بأیّ ذنب قتلت
آقای سازمان ملل!!!
عاشورای غزّه
خروشی برای غزّه
کودک زیتون سلام!
اکنون فلسطین
صهیونیسم، سلطان جنگلی که شغال شده‏است
مگه خودت خواهر مادر نداری!؟
تروریست
غزّه در خون
نامه ای به...
غزّه در خاک و خون
وعده پیروزی فلسطین در قرآن
اصلاً به ما چه؟
اولین جواب فلسطینیان به کشتار غزّه
هولوکاست‌، زمستون داغ‌‌، دنیای اسلام و نوار غزه
فلسطین، محور وحدت مبارزان
عملیات استشهادی قدس
تعطیلی شکست
قطعنامه‌های وتو شده برای اسرائیل توسط آمریکا
و کمی آن طرف تر ... فلسطین
هولوکاست جدید در راه است!
السلام علی الرضیع الصغیر
کوچکترین عضو القاعده؟!
فانتقنها من الذین اجرموا و کان حقا علینا نصر المومنین
خشمت را آزاد کن ای امت!
مسئله فلسطین و انتظار از دولت احمدی نژاد
هالوکاست در غزّه
سلام بر غزه؛ کربلای ????
تمام مشکلات فلسطین حل خواهد شد !
مردانگی نیست ولی بمان و بمیر در غزه
مسجد الاقصی آماده باش
تصاویری از فاجعه
حق توحش!
حکومتهای غیرمسئول بار سنگینی بر دوش ملتهای مسئول
غزه و ادامه هولوکاست و ...
صلیبی از خون سرخ
بشارت باد عیدی این چنین خونین
غزه در محاصره
می بینم اون شب هاتو که پرنور باشه (خیلی قشنگه؛ ببینید حتماً)
براستی چرا؟
سازمان دول متحد
اینجا دنیای واقعی‌است
آسوده بخواب، دنیا امن و امان است!
غزه بر روی صلیب صهیونیزم
آزمون مسلمانی
مدعیان دفاع از حقوق بشر کجایند؟!
اعتراض شورای حقوق بشر سازمان ملل به بنیاد پالمه
قبله در خون
هولوکاست غزه !
علمای بزگوار جهان اسلام !!!
نوار غزه زندانی به وسعت یک سرزمین
نزن جلّاد
امروز غزه کربلاست
از کربلا تا غزه
شقایق‌های آتش گرفته
***
بازتاب «خروش وبلاگی» در خبرگزاری ایکنا


نوشته شده توسط : سید کمیل

بسم الله []


ما این قدر بی‏غیرت نبودیم

دوشنبه 86 اسفند 13 ساعت 11:52 عصر

بعد از فجایع ددمنشانه‏ی رژیم اشغالگر فلسطین در غزه قصد کرده بودم مطلبی بنویسم که به خاطرم آمد چند سال قبل همزمان با آغاز انتفاضه‏ی دوم فلسطین در ایامی که در مدرسه عالی حجره‏ای داشتیم و مشغول درس و بحث بودیم و روزگار خوشی را در جوّ آرام طلبگی می‏گذراندیم مطلبی نوشتم و بر در و دیوار مدرسه زدم تا حساسیت دوستان طلبه‏ را نسبت به آنچه بر سر جهان اسلام می‏آید برانگیزانم. این پست را به همان متن اختصاص می‏دهم... آقا در پیامشان فرموده بودند امت اسلام باید در قبال این جنایات به خروش آید؛ نمی‏دانم؛ آیا به وظیفه‏ام عمل کرده‏ام؟ آیا کار دیگری از دستم بر نمی‏آید؟... اللهمّ وفّقنا لما تحبّ و ترضی

کودک معصوم فلسطینی که در آشوب سکوت ما در بستر شهادت آرمیده است 

چه بر سر ما آمده است؟ ما را چه شده‏است؟ هنوز خوابیم یا خودمان را به خواب زده‏ایم؟ کبک‏صفتانه سرها را در برف کرده‏ایم یا گرگ‏خویانه این همه جنایت را به نظاره نشسته‏ایم؟ ما این‏قدر بی‏غیرت نبودیم.
گناه با ما چه کرده‏ است؟ گوشمان از فریاد «یا للمسلمین» پر شده ولی چشمانمان را به سادگی بر خرمن اجساد کودکان مظلوم بسته ایم. لقمه‏ی حرام چه بر سر ما آورده است؟ قوه‏ی عاقله‏مان دیگر کار نمی‏کند. واقعیت‏هایی که از مقابلمان می‏گذرد را نمی‏توانیم تجزیه و تحلیل کنیم. دیگر حرمت مال و عرض و نفس مسلم برایمان مفهومی ندارد. «من سمع منادیاً ینادی یا للمسلمین ولم‏یجبه فلیس بمسلم» برایمان بی‏معنی شده است. گویا الفاظی مانند عزت، ظلم ستیزی و غیرت هیچ مفهومی را به ذهنمان متبادر نمی‏کند. ما این‏قدر بی‏غیرت نبودیم.
 چرب و شیرین دنیا چگونه ما را به خود مشغول کرده است؟ دو دستی به زندگی خود چسبیده‏ایم و دست از وظایف اصلی‏مان کشیده‏ایم. به این روزمرّه‏گی ها عادت کرده‏ایم. تماشای روزانه‏ی صحنه‏ی قتل و غارت مسلمانان برایمان به سادگی پی‏گیری مجموعه‏های طنز نود قسمتی شده است. تعلقات پست دنیوی چگونه امانمان را بریده‏ است؟ چرا فقط در کثافات خود می‏لولیم؟ چرا بر نمی‏خیزیم؟ چرا قیام نمی‏کنیم؟ دستانمان اگر بسته است _که نیست_ دهانمان را که نبسته‏اند. فریاد که می‏توانیم بزنیم. چرا نعره نمی‏زنیم؟ چرا خاموشیم؟ چرا گریبان چاک نمی‏زنیم؟ چرا از غصّه دق نمی‏کنیم؟ آیا این همه وحشی‏گری از کندن خلخال از پای دختر یهودی کمتر است؟ آیا نباید در ادعای مسلمانی خود شک کنیم؟ پس چرا نمی‏خروشیم؟ چطور می‏توانیم سر راحت بر بالین بگذاریم در حالی که به چشم خود دیده‏ایم که دشمنان چگونه بر پیکر نیمه‏جان مجروحان فلسطینی تیر خلاص می‏زنند؟ ما این‏قدر بی‏غیرت نبودیم.

 گوش کن؛ فریاد یا للمسلمینش را نمی شنوی؟ گوش دلت کر شده است یا...

ای دانشجو! ای طلبه! برخیز؛ چه جای درنگ است؟ چه وقت استراحت است؟ خودت را به چه سرگرم کرده‏ای؟ به درست؟ به نمازت؟ به مدرک لیسانست؟ به مباحثه‏ات؟ به چه امید به کلاس می‏روی و می‏آیی؟ به چه آرزو در حجره نشسته‏ای؟ با چه هدفی مباحثه می‏کنی؟ با چه نیّتی نماز می‏گذاری؟... اگر این همه را به خیال خودت برای خدمت به اسلام انجام می‏دهی، چشمانت را باز و گوش‏هایت را تیز کن؛ ببین که چه بر سر اسلام می‏آورند و تو در خلوت عارفانه‏ی حجره‏ات نماز شب می‏گذاری! ببین که چگونه بشر و حقوق او را لگدمال می کنند و تو ساده‏لوحانه در قیل و قال مباحثه‏ات در پی اثبات مبانی حقوق بین‏المللی!
عزیزم! برادرم! دشمن مثل من و تو بی‏کار ننشسته است. دیگر فقط کافی است سرت را از لاک خودساخته‏ات بیرون آوری تا او را ببینی. به راستی تو چه کرده‏ای؟ ای طلبه! اگر مولایت که ادّعای سربازی او را داری از تو سوال کند که در برابر این همه ظلم و جنایت چه کرده‏ای چه پاسخی داری؟ آیا خواهی توانست پیش روی او سربلند و با افتخار بایستی و بگویی به وظیفه‏ات عمل کرده‏ای؟ سکوت امروز من و تو مایه‏ی ننگ ابدی و شرم همیشگی‏مان نزد او خواهد شد.
نمی‏گویم درس و بحثت را تعطیل کن؛‏ که می‏گویم خوب درس بخوان و خوب مباحثه کن. اهل تهجّد و مستحبّات هم باش؛ اما واجباتت را هم فراموش نکن. امروز دست به قلم بردن و با سلاح قلم به جهاد برخاستن بر من و تو واجب است. «کونوا للظالم خصماً و للمظلوم عوناً» امروز باید اثبات کنیم که دشمن ظالم و یاور مظلومانیم. امروز روز فریاد است؛ روز قلم است؛ روز امتحان و آزمایش من و توست.
شاید فردا فرصتی برای جبران کم کاری هایمان به دست نیاوریم...

پی‏نوشت: (پاسخ سخنان سخیف ترسوهایی که بدون آدرس کامنت می‏گذارند)
توی این پست یک جمله بیشتر نگفتم؛ گفتم ما اینقدر بی غیرت نبودیم.
اگه بعضی قبول ندارند و فکر می کنند بی غیرتی و سکوت و خفقان مرگ گرفتن دربرابر جنایات رژیم سفاک صهیونیستی برازنده‏شونه خوب ما با اونا کاری نداریم. بی غیرت باشید و بی غیرت بمانید. (لکم دینکم و لی دین)
این‏ها علاوه بر بی‏غیرتی دچار رذایل اخلاقی دیگری نظیر ترس و رعب شدید از این خروش وبلاگی جوانان مسلمان هستند و حتی همین حرکت جهادی در دنیای مجازی هم آن‏ها را به لرزه و رعشه درآورده است؛ ترسی همانند ترس صهیونیست‏ها از مرگ.
پاسخ ما به این خودفروخته‏گان مرعوب و مزدوران صهیونیسم جنایتکار یک جمله بیش‏تر نیست: از دست ما عصبانی باشید و در این عصبانیت بمیرید. همین ترس و دستپاچگی شما از این حرکت خودجوش وبلاگی، ما را به این نتیجه می‏رساند که این خروش مقدس، اقدامی اصولی و برجسته و مؤثر است که ان‏شاءالله مظلومان فلسطینی را خرسند و قلب نازنین امام عصر(ع) را از ما خشنود خواهد ساخت.
مشکل این آدمها یک چیز بیشتر نیست: عدم بصیرت و عدم  شناخت درست از حقایق که این هم برمی گرده به همون عواملی که توی این پست اشاره کردم: گناه، لقمه‏ی حرام، مشغول شدن به چرب و شیرین دنیا، روزمره‏گی، گرفتار تعلقات پست دنیوی شدن و لولیدن در کثافات...
خدایا شاهد باش ما فریاد زدیم و سکوت نکردیم و آرام نگرفتیم و با تمام توانمان از آرمان حمایت از مظلومان فلسطین دفاع کردیم و می کنیم و خواهیم کرد و دست از مبارزه نخواهیم کشید و بزرگترین آرزویمان این است که در این راه و در این جهاد مقدس با شهادت به ملاقات تو نائل شویم.
خدایا ما غیر از تو کسی را نداریم و جز تو کسی را نمی خواهیم. وعده هایت را در نصرت حق و نابودی باطل بر ما محقق فرما و با فرج آخرین حجتت انتقام خون های به ناحق ریخته‏ی همه‏ی مظلومان عالم را بستان.
 والسلام علی من اتبع الهدی


نوشته شده توسط : سید کمیل

بسم الله []


هرچه زودتر، بهتر!

یکشنبه 86 اسفند 5 ساعت 11:28 عصر

پنج شنبه، 9 اسفند 1380، خیابان جمهوری، انتهای کوچه شهید کشور دوست
ساعت 8:30 صبح
مراحل بازرسی را طی می‏کنیم و به داخل راهنمایی می‏شویم. عاقل‏مردی مؤدب به استقبالمان می‏آید و سراغ «آقا داماد» را می‏گیرد. خود را معرفی می‏کنم و سند عقدنامه را تحویل می‏دهم...
ساعت 9 صبح
همه نشسته‏ایم و منتظریم. ردیف جلو سمت چپ، آقا دامادها و سمت راست، عروس خانم‏ها؛ پشت سرمان هم پدر و مادرها و بعضی فامیل‏های دیگر...
ساعت 9:30 صبح
دل تو دلم نیست! احساس می‏کنم همه وجودم قلب شده‏ است و می‏تپد! حجت‏الاسلام محمدی‏گلپایگانی تذکراتی می‏دهند؛ خصوصاً به عروس خانم‏ها: همون بار اول که آقا می‏فرمایند «آیا وکیلم؟» زود جواب «بله» رو بدید! عروس رفته گل بچینه و گل بزنه و گل بخوره و... نداریم اینجا!
ساعت 9:45 صبح
در باز می‏شود و آقا وارد می‏شوند. از خود بیخود شده‏ام. مات و مبهوت نورانیت و جمال آقا شده‏ام. اصلاً یادم رفته برای چی اینجا هستم!... آقا از عروس خانم ها وکالت می‏گیرند و آقای محمدی گلپایگانی هم وکیل آقا دامادها می‏شوند.

 آقا

قبل از عقد، آقا چند جمله نصایح پدرانه‏ای به فرزندانشان برای آغاز زندگی مشترک هدیه می‏کنند:
  _ فرصت ازدواج و آرام گرفتن در خانواده برای مرد و زن فرصتی بزرگ و وسیله آسایش و آرامش و تسلّی و پیدا کردن یک غم‏خوار نزدیک در طول زندگی است و برای همین است که اسلام بر آن تاکید کرده‏است.
  _ اسلام اصرار دارد که ازدواج در همان اوان خود و در ابتدای احساس نیاز صورت بگیرد تا هم برکات و خیرات آن زودتر حاصل شود و هم جلوی طغیان‏ها و محرومیت‏های جنسی را بگیرد؛ پس هر چه زودتر، بهتر!
  _ رسول خدا فرمود «من تزوّج فقد احرز نصف دینه» ؛ از همین‏جا معلوم می‏شود نصف تهدیدهایی که به دین انسان متوجه می‏شود از طرف طغیان‏های جنسی است.
  _ قدر خانواده را بدانید؛ قدر ازدواج را بدانید؛ بنای خانواده را محکم نگه دارید و نگذارید متزلزل شود.
  _ اینکه در دنیای غرب بنیان خانواده متزلزل است به خاطر این است که در آنجا آزادی و بی‏بندوباری جنسی بیشتر است؛ زن به شوهرش نیازی ندارد و شوهر هم به زن خودش احتیاجی ندارد.
  _ نتیجه‏ی احکام و دستورات اسلام درباره‏ی حجاب و عفاف و رعایت حریم بین زن و مرد نامحرم، گرم شدن کانون خانواده‏هاست.
  _ اکثر جدایی‏ها و طلاق‏ها و افتراق‏ها برمی‏گردد به گرفتاری یکی از طرفین (زن یا مرد) به یکی از امور حرام.
  _ وقتی خانواده حفظ شد، بسیاری از بنیان‏های اخلاقی در جامعه حفظ می‏شود.
  _ مهم‏ترین عامل در تحکیم بنیان خانواده وجود محبت و عشق خدادادی بین زن و شوهر است که خیلی با ارزش است و باید این را روز به روز پرورش دهید که آن هم با وفاداری و سازگاری حاصل می‏شود.
  _ زن و شوهر باید قدر هم‏دیگر را بدانند؛ احترام هم‏دیگر را داشته باشند؛ حدّ یکدیگر را بشناسند؛ به هم اعتماد کنند و به هم وفاداری کنند؛ آن وقت محبت حفظ می‏شود. وقتی محبت بود، آن وقت
از محبت خارها گل می‏شود!
  _ شرایط را باید برای ازدواج، سهل و آسان کرد.
  _ در امر عقد و عروسی و جشن و شادی، مراقب باشید هم اسراف نکنید و هم به دیگران فخرفروشی نکنید.
  _ ازدواج یک معامله است؛ اما معامله‏ای انسانی است؛ معامله‏ی دل‏ها و جان‏هاست.
  _ اینکه ما مقیّد کردیم مهریه 14 سکه باشد برای این است که خواستیم به عنوان یک امر نمادین وسیله‏ای باشد تا زن و شوهر احساس کنند یک معامله تجاری و بازاری نمی‏کنند.
(همانطور که می‏دانید یکی از شروط برای اینکه آقا عقد ازدواج زوجی را بخوانند این است که مهریه‏شان حداکثر 14 سکه باشد)
ساعت 10:30 صبح
خواندن صیغه‏های عقد که شروع می‏شود، اشک‏هاست که جاری است... اشک شوق، اشک وصال، اشک محبت به ولایت و اشک شکر و سپاس از خالق عشق و پیوند دهنده‏ی قلب‏ها...
  _ زَوَّجتُ موکّلتی بموکّلِکم علی المَهرِ و علی الشروط
  _ قبلتُ التزویجَ لموکّلی هکذا...
  _ ان شاء الله مبارکه!

ساعت 11
آقا که برمی‏خیزند، چون نگینی درخشان در حلقه‏ی عاشقانه‏ی عروس و دامادها محاصره می‏شوند. دستان نالایقم را به عبایشان متبرّک می‏کنم و بر چشمانم می‏کشم تا هم اشکم را پاک کرده باشم و هم چشمم را صفا بخشم.
ساعت 11:30
در عین شعف و نشاط قلبی، مسوولیت خطیری بر دوش خود احساس می‏کنم... خدایا ما را به خودمان وامگذار!

   پی‏نوشت:
* یادآوری خاطره شیرین آغاز زندگی مشترکمون رو تقدیم می کنم به همسر صبور و مهربانم که بسیار بر گردنم حق دارد.
* برای همه‏ی جوانان مسلمان ایرانی، آرزوی خوشبختی و سعادت می‏کنم.


نوشته شده توسط : سید کمیل

بسم الله []


مردی که مست یک نگاه شد...

سه شنبه 86 بهمن 23 ساعت 10:27 عصر

عثمانی مذهب بود و بزرگ خاندان؛ به خیال خودش «از بد حادثه» با حسین(ع) هم‏مسیر شده بود. مراقب بود با حسین(ع) روبه‏رو نشود؛ اگر کاروان حسین(ع) بار می‏گشود، او بار بر‏می‏داشت و حرکت می‏کرد... تا بالأخره ناچار در منزل‏گاهی نزدیک کاروان حسین(ع) اتراق کردند. حسین(ع) شخصی را از پی‏اش فرستاد؛ مشغول غذا بودند که فرستاده‏ی امام چادر خیمه را بالا زد و گفت: «أجِب أباعبدالله». همه از تعجب در جای خود میخکوب شدند؛ همسرش نهیب زد: «فرزند رسول خدا تو را می‏خواند و او را اجابت نمی‏کنی!؟»
برخاست و رفت؛ وارد خیمه‏ی امام شد... و شاید به «دقیقه» هم نرسید که از خیمه بیرون آمد... اما او همان مرد دقیقه‏ی پیش نبود... برافروخته بود و دیگرگون؛ به خاندان و همراهانش گفت: همگی بروید... «عَزَمتُ علی صُحبةِ الحسین» می خواهم با حسین باشم.
هیچ کس نمی‏داند در آن ملاقات خصوصی کوتاه چه گذشت و حسین(ع) به او چه گفت... و آیا اصلاً چیزی به او گفت یا نه... ولی بعضی گفته‏اند:
« زهیر مست نگاه حسین شد. »

 یا حســــــــــــــــــین

*از بین همه‏ی شهدای کربلاء زهیر را انتخاب کردم چون خود را به او نزدیک می‏بینم...
مهدی جان! من هم از تلاقی چشمان گناه‏کارم با نگاه دلربایت فراری‏ام... از خود نا امیدم و حیرانم... و فقط امیدم این است که شبی مرا نیز بخوانی و با نگاهی مست کنی و با خود همراهم نمایی تا فریاد برآرم «عَزَمتُ علی صُحبَةِ المَهدی»...

تا که از جانب معشوق نباشد کششی    کوشش عاشق بیچاره به جایی نرسد

*تذکر این نکته ضروری شد که منظورم از احساس نزدیکی با زهیر همونی بود که توضیح دادم. یعنی فراری بودن از امام زمانم؛ منظورم نزدیکی به مقام معنوی بالای زهیر نبود. هیچ وقت هم به خودم اجازه نخواهم داد چنین ادعای گزافی بکنم.


نوشته شده توسط : سید کمیل

بسم الله []


انقلاب از منظر امام

جمعه 86 بهمن 19 ساعت 10:10 عصر

شاید به‏ترین راه برای آشنایی با یک سازه این باشه که بریم سراغ سازنده‏اش و ویژگی‏های اون بنا رو از زبان معمارش بشنویم؛ انقلاب اسلامی هم بنایی پرشکوه و با عظمت است که برای شناختش باید بریم پای صحبت‏های معمارش یعنی امام عزیزمون. چند سال پیش با این نگاه یک مرور کلی بر روی سخنان امام راحل عظیم‏الشأنمان داشتم که این پست حاصل مختصر اون تحقیقه. برای هر کدوم از بندهای این پژوهش می‏تونید با مراجعه به سخنان و نوشته‏های امام مستندات فراوانی پیدا کنید. به روح بلند امام عزیز درود می‏فرستیم و بر تداوم راه شهیدان انقلاب اسلامی تاکید می‏نماییم.

 امام راحل عظیم الشأن ما

الف: زمینه‏های انقلاب اسلامی
     1- ظلم و فساد حکومت طاغوت (استبداد)
     2- افزونه خواهی و چپاولگری بیگانگان (استعمار)
     3- بیداری اسلامی ملت ایران
     4- پیوند عمیق میان مردم و روحانیت
     5- اعتقاد به اندیشه ولایت فقیه و توجه به توانمندی‏های سیاسی اسلام
ب: آرمان های انقلاب اسلامی
     1- عدالت اجتماعی
     2- استقلال
     3- آزادی
     4- جمهوری اسلامی
ج: رمز پیروزی انقلاب اسلامی
     1- وحدت کلمه و کلمه‏ی توحید
     2- ایمان و توکل به خدا
     3- اتکال به قرآن کریم
     4- شهادت طلبی و روحیه‏ی حماسی ملت
     5- امدادهای غیبی الهی
     6- استقامت در راه خدا
د: ویژگی های انقلاب اسلامی
     1- اسلامی و الهی بودن
     2- مردمی بودن
     3- رهبری حکیمانه
     4- قاطعیت و سازش ناپذیری
     5- مستقل بودن از همه‏ی قدرت ها
هـ: دست‏آوردهای انقلاب اسلامی
     1- قطع وابستگی ها (استقلال)
     2- نزدیکی دل‏ها و اقشار مختلف مردم
     3- احیاء تفکر اسلامی
     4- آزادی
     5- آگاهی بخشی
     6- مردم سالاری
     7- تحول عمیق محتوایی حاکمیت
     8- تحول عمیق در مردم و خصوصاً جوانان
     9- تشکیل اجتماعات سیاسی - اسلامی
و: صدور انقلاب اسلامی
     1- مفهوم صدور انقلاب ؛ صدور مفاهیم و آرمان‏های والای انقلاب
     2- ضرورت صدور انقلاب
     3- زمینه های صدور انقلاب
                    1/3- ماهیت ضد بیدادگری انقلاب
                    2/3- اسلامی بودن انقلاب
                    3/3- ناب بودن متاع انقلاب
                    4/3- توجه خالصانه انقلاب به انسان و حقوق بشر
                    5/3- تاکید انقلاب بر نقش مردم در سرنوشت خویش
     4- نهضت (بسیج) جهانی اسلام
ز: آسیب شناسی انقلاب اسلامی
     1- انحراف از ارزش‏های اسلامی و اخلاقی
     2- اختلاف و تفرقه
     3- بی تفاوتی سیاسی
     4- خودباختگی و ذلت پذیری
     5- تحریف ارزش ها و آرمان ها
     6- نفوذ و ضربه‏ی جریان نفاق
     7- تحجّر و مقدّس مآبی
     8- جریان روشنفکری
     9- رفاه طلبی و تجمل گرایی (خصوصاً در مسؤلان و روحانیت)


نوشته شده توسط : سید کمیل

بسم الله []


<   <<   11   12   13   14   15   >>   >

لیست کل یادداشت ها

آیا رهبر انقلاب از خطوط قرمز مذاکرات هسته ای کوتاه آمدند؟
زنده باد خامنه ایِ رهبر!
روز قدسی که سیدحسن نصرالله را از نزدیک دیدم!
توصیه حاج آقا مجتبى? تهرانی به رزمندگان مقاومت اسلامی
غزه در انتظار راهپیمایی ما
پیام یک جوان فلسطینی به جوانان ایرانی
[عناوین آرشیوشده]