سفارش تبلیغ
صبا ویژن

هفت‏گانه‏ی محبت

پنج شنبه 86 بهمن 4 ساعت 11:25 عصر

چند گفتگو در محیط چت و چند کامنت خصوصی در پست قبل باعث شد این پست رو به چند تذکر اختصاص بدم. البته هرکدام از این تذکرها خودش موضوع چندین مقاله می تواند باشد؛ اما چون بنای اطناب ندارم مختصر می‏نویسم. پس به قول طلبه‏ها، هُنا مَسائلُ:

الأوّل: حقیقت محبت و عشق
گفتیم هر حبّی ریشه در شناخت کمالات محبوب دارد و چون انسان فطرتاً به زیبایی‏ها گرایش دارد کمال و جمال محبوب، او را به خود جذب می‏کند و «پیوندی قلبی»‏ را سبب می‏شود که آن را محبّت می‏نامیم. پس محبّت عبارت است از علقه‏ی قلبی انسان با موجودی که او را صاحب کمالی تشخیص داده‏ است. حال تفاوتی نمی‏کند که آن موجود کیست یا چیست و فرقی هم نمی‏کند که آن موجود واقعاً دارای آن کمال باشد یا اینکه انسان به‏دلیل بعضی عوامل گرفتار توهّم و اشتباه در تشخیص شده باشد؛ مهم، آن پیوند و علقه‏ی قلبی بین انسان و آن موجود است که از آن به «دل‏بستگی» نیز تعبیر می‏کنیم.
عشق هم همان محبّت است اما در مرتبه‏ی شدیدتر آن. توضیح اینکه هرچه شناخت محبّ از محبوب بیش‏تر می‏شود، میزان آن دل‏بستگی نیز بیش‏تر می‏شود و انسان به آن موجود تعلّقِ خاطر بیش‏تری پیدا می‏کند. به این محبّت شدید، عشق می‏گوییم. در تعابیر قرآنی و روایی واژه‏ی عشق کاربرد چندانی ندارد؛ اما کراراً برای رساندن مفهوم عشق از تعبیر «محبّت شدید» یاد شده‏ است.
الثّانی: قلب چیست؟
همان‏طور که ملاحظه فرمودید، «قلب» یکی از کلیدواژه‏‏های اصلی در تعریف محبّت است. مسلماً مراد از قلب این تکّه گوشت صنوبری که خون را به اعضا و جوارح بدن پمپاژ می‏کند نیست. بلکه منظور، همان حقیقتی است که در لسان معارف اسلامی‏مان از آن یاد شده‏است. با مراجعه به منابع اسلامی مثل قرآن کریم اینطور می‏فهمیم که قلب، همان حقیقتی است که انسانیّت انسان به آن است و آن را باید اشرف ابعاد وجودی انسان دانست. چنان‏که قرآن کریم بر قلب پیامبر اکرم(ص) نازل شد و نه بر جسم او و نه حتی بر عقل او؛ «نَزَلَ به الرّوحُ الأمین علی قلبک...». استاد ما می‏فرمودند اگر شریف‏تر از قلب در وجود انسان بُعد دیگری وجود می‏داشت، قرآن که کلام اشرف موجودات است باید بر آن بُعد نازل می‏شد.
البته هم از بعضی تعابیر روایی و هم از کلمات بزرگان اینطور استفاده می‏شود که بین آن مضغه‏ی صنوبریّة و این حقیقت باطنی ارتباط وجود دارد. شاهد مدعا هم اینکه وقتی نزد عاشق، نام معشوق را می‏بری قلبش (یعنی همین قلب صنوبری مادی‏اش) به تپش می‏افتد و ضرب‏آهنگش عوض می‏شود.
الثّالث: محبّت‏های طولی و عرضی
گفتیم قلب مانند ظرفی است که در آنِ واحد، دو محبّت متضاد در آن نمی‏گنجد. اما بعضی محبّت‏ها با هم تضادی ندارند و لذا قابل جمع هستند. به اصطلاح باید ببینیم محبّت‏ها در طول یکدیگرند یا در عرض هم. محبّت‏هایی که در طول و در راستای یکدیگرند قابل جمع هستند و در آنِ واحد در قلبِ واحد می‏گنجند؛ اما محبّت‏هایی که در عرض یکدیگرند چون متضادّ هستند با هم جمع نمی‏شوند. این یک قاعده‏ی منطقی است و در آن تردیدی نیست که اجتماع ضدّین محال عقلی است.
محبّت نسبت به انبیاءالهی و ائمّه‏ی هدی و اولیاءخدا (علیهم صلوات الله) بی‏گمان در طول محبّت به خداست. یعنی ما این عزیزان را چون منتسب به آن محبوب ازلی و ابدی هستند دوست می‏داریم. محبّت و دل‏بستگی نسبت به پدر و مادر و همسر و فرزند و دوستان و... نیز با محبّت الهی قابل جمع است؛ یعنی می‏تواند در طول آن باشد و البته گاهی نیز ممکن است چنین نباشد. تکلیف بعضی علاقه‏ها و دل‏بستگی‏ها هم که از همان ابتدا روشن است و تردیدی نداریم که هیچ‏گاه در طول محبّت خدا نخواهد بود اگرچه بعضی عالمانه می‏خواهند سر خود را کلاه بگذارند و آن را توجیه کنند! غافل از اینکه شاید بتوانند دیگران را ساکت و به نفهمی متهم کنند، اما نخواهند توانست وجدان انسانی خود را فریب دهند؛ (اگر چیزی به نام وجدان داشته باشند!) و البته خدای متعال به‏تر می‏داند که در قلب ایشان چه می‏گذرد. «و اللهُ یَعلَمُ ما فی قُلوبِکم» و یا «فی قُلوبِهِم مَرَضٌ فَزادَهمُ اللهُ مرضاً» قلب اینان مریض است و روز به روز هم بر مرض قلبی‏شان افزون می‏گردد...
الرّابع: حکایت عشق مجازی
با دقّت در سخنان دوستانی که از عشق مجازی دم می‏زنند دست‏کم به دو تعریف متفاوت می‏رسیم: یکی همان محبّت‏هایی که در طول محبّت الهی قرار می‏گیرد که گفتیم نه تنها هیچ مشکلی ندارد بلکه در تقویت محبّت الهی هم مؤثر است و بالاتر اینکه شرط صادقانه بودن محبّت به خداست؛ چون به قول معروف، دوستِ دوست، دوستِ انسان است. تعریف دیگر عشق مجازی همان دل‏بستگی‏ها و علایق غیر الهی است که گاه در دل انسان خطور می‏کند و قلب را دست‏خوش تحولاتی قرار می‏دهد؛ تکلیف این نوع از محبّت ها را هم در مسأله‏ی قبل روشن کردیم. حال با خود این دوستان است که موضع خود را شفافانه و بدون بازی با الفاظ روشن کنند.
الخامس: دَوَران امر بین الهی بودن و الهی نبودن
تذکر مجدد این نکته لازم است که ما‏ بین محبّت‏های الهی و غیر الهی، شقّ سومی وجود ندارد؛ همان‏طور که در پست قبل اشاره شد، دنیای مذموم در روایات که مؤکداً به انسان هشدار داده شده‏است که از دل‏بستگی به آن بپرهیزد و حبّ آن «رأسُ کلّ خطیئة» معرفی شده است، اعمّ از تمام علاقه‏ها و دل‏بستگی‏هایی است که با محبّت الهی در تضادّ است و تفاوتی نمی‏کند که آن محبوب چیست یا کیست؛ گاهی حتی تعلّق خاطر و محبّت انسان به اعمال و عباداتش هم دنیایی و غیر الهی می‏شود. (نستجیر بالله من سوء العاقبة)
السّادس: ملاک الهی بودن محبّت‏ها
صرف نظر از آن دل‏بستگی‏هایی که گفتیم مسلّم است که هیچ‏گاه الهی نیست، معیار و ملاک برای تشخیص الهی بودن یا نبودن محبّت این است که ببینیم در مقام تزاحم با محبّت و اوامر الهی کدام مقدّم می‏شود. اگر فرمان خدا مقدّم شد، معلوم می‏شود که آن محبّت الهی است و اگر خدای‏ناخواسته آن محبّت مانع از انجام دستور خدا شد معلوم می‏شود بویی از خدا در آن نیست. یک مثال ساده می‏زنم و تو خود حدیث مفصّل بخوان از این مجمل: یکی از محبوب‏ترین چیزها حبّ فرزند است؛ اگر فرضاً این محبّت باعث شود پدری به هنگام جهاد و دفاع از دین خدا مانع عزیمت فرزند به جبهه شود، این نشانه‏ی دنیایی بودن آن خواهد بود و اگر با وجود محبّت به فرزند، امر الهی را مقدّم بداند و بدارد، معلوم می‏شود این محبّت الهی و در طول محبّت حقیقی است.
تشخیص الهی بودن یا نبودن محبّت هم برعهده‏ی خود انسان است و هرکس خودش به‏تر از دیگران از حال و روز قلب خود باخبر است. (بَل الإنسانُ علی نَفسِه بصیرةٌ ولو ألقی معاذیرَه)
السّابع: اهمّیت مراقبت از قلب
سرنوشت انسان با مکنونات قلبی‏اش پیوندی ناگسستنی دارد. قرآن کریم در وصف قیامت می‏فرماید: «یومَ لایَنفَعُ مالٌ و لا بنونَ إلّا مَن أتَی اللهَ بِقَلبٍ سلیمٍ» یعنی آنچه در روز قیامت به‏کار انسان خواهد آمد، نه مال است و نه فرزند و نه هیچ چیز دیگر که در این دنیای مادی به‏کار می‏آید؛ بلکه هیچ چیز جز «قلب سلیم» به‏درد ما نخواهد خورد؛ خدا به قلب‏ها می‏نگرد و آنچه در قلب از محبّت ها و دوستی‏هاست. (ما درون را بنگریم و حال را...نی برون را بنگریم و قال را).
حضرت صادق(ع) در تفسیر قلب سلیم فرمودند:«هو القلبُ الّذی سلم من حبّ الدنیا» یعنی قلب سلیمی که کلید حلّ همه‏ی مشکلات آخرت انسان است، قلبی است که از گزند حبّ دنیا سالم مانده باشد. لذاست که وقتی از آن عارف فرزانه پرسیدند که چگونه به‏این مقامات متعالیه رسیدی؟ فرمود: «کُنتُ بَوّاباً علی قَلبی»؛ یعنی دربان قلب خویش بودم و هم‏چون یک نگه‏بان از ورود محبّت‏های غیر الهی به دلم جلوگیری کردم.
از خدا می‏خواهم توفیق نگه‏بانی از قلب را به همه‏ی ما عنایت فرماید. (الهی آمین)

   * منبر قبل: لطفاً مراقب قلب خود باشید!


نوشته شده توسط : سید کمیل

بسم الله []


لطفاً مراقب قلب خود باشید!

شنبه 86 دی 29 ساعت 11:35 عصر

گفتیم خلاصه زیارت عاشوراء مسأله ولایت است و رسیدن به مقام ولایت الله مراحلی دارد و مرحله‏ی اول آن معرفت است. معرفت هم یعنی شناخت صحیح و عمیق نسبت به خویش و خدای خویش و امام عصر خویش؛ اما سخن از مرحله دوم است: یعنی محبّت؛ معرفت به امام زمان باعث جلب محبت قلبی انسان به ایشان می گردد؛
یکی از ویژگی‏های انسان گرایش فطری به زیبایی‏هاست. انسان ذاتاً مجذوب جمال و زیبایی‏ها می‏شود. بله؛ گاهی در تشخیص مصداق زیبایی دچار مشکل می‏شود و آنچه حقیقتاً زیبا نیست را زیبا می‏پندارد و به آن متمایل می‏شود و آن را دوست می‏دارد.
لذا باز هم به اهمیّت مرحله‏ی قبل (معرفت) تأکید می‏کنم. چون منشأ عشق‏ها و محبت‏های کاذب ما، شناخت غلط ما نسبت به معشوق‏ها و محبوب‏هایمان است.
اگر خدا به کسی عنایت کند و بتواند به امام عصر خویش معرفت صحیح پیدا کند مسلماً محبوبی جز او برنخواهد گزید. چون آن وجود نازنین مجمع همه‏ی خوبی‏ها و زیبایی‏ها و کمالاتی است که انسان فطرتاً طالب و خواهان آن است.
پس معرفت، منشأ محبّت می‏شود؛ هرچه معرفت بیش‏تر باشد، محبّت نیز بیش‏تر و عمیق‏تر می‏شود و آنچه عشق می‏نامیم عبارت است از همین محبّت شدید. سرّ اینکه قرآن در وصف مؤمنان می‏فرماید «والّذین آمنوا أشدّ حبّاً لله» همین است؛ یعنی مؤمنان که معرفت بیشتری به خدا دارند، محبتشان هم به خدا شدیدتر است و به تعبیر بهتر عاشقان خدایند.
اما آنجا که اشرف مخلوقات و خاتم انبیاء می‏فرماید «ما عَرَفناکَ حقَّ معرفتِک»، کیست که بتواند ادعای معرفت و محبت کند!؟  کسی که خدا را و ولیّ‏خدا را نشناخته است حقیرتر از آن است که بتواند لاف عشق و عاشقی بزند.
یک نکته‏ی مهم را هم باید در این پست یادآوری کنم؛ محبّت، فعل قلب است. اعضاء و جوارح ما هر کدام عمل و فعل مخصوص به خود را دارند؛ با گوش می‏شنویم و با چشم می‏بینیم و با زبان سخن می‏گوییم و... و با قلب، دوست می‏داریم و محبت می‏کنیم و عشق می‏ورزیم و از آن‏سو نفرت می‏ورزیم و مبغوض می‏داریم. عمل قلب، حبّ است و بغض؛
اما آن نکته‏ی مهم این است که قلب مانند ظرفی است که فقط یک مظروف در آن جای می‏گیرد. دو محبّت متضادّ در یک قلب جا نمی‏شود و هر انسان هم فقط یک قلب دارد. «ما جَعَلَ الله لِرَجُل مِن قلبینِ فی جوفِه».
 

در قلبت یا حبّ خدا و اولیاء خداست و یا حبّ غیر خدا؛ فرقی هم نمی‏کند آن غیر خدا چیست یا کیست. حبّ مال، حبّ ریاست و مقام، حبّ نفس یا شهوات فانی زودگذر یا... آنچه در روایات ما تحت عنوان حبّ الدنیا آمده است همین محبت‏های غیر الهی است که عنوان کلی حبّ دنیا به آن اطلاق می‏شود.
پس عزیزم، بنگر به که دل بسته‏ای؟ ظرف قلبت را از محبّت که پر کرده‏ای؟ قلبی که حرم‏الله است را به که سپرده‏ای و چه کسی را در آن ساکن کرده‏ای؟
مواظب قلبت باش!

    * منبر قبل : گام اول؛ معرفت


نوشته شده توسط : سید کمیل

بسم الله []


گام اول ، معرفت

پنج شنبه 86 دی 27 ساعت 12:6 صبح

گفتیم خلاصه زیارت عاشورا مسأله ولایت است. یا أباعبدالله! انّی اتقرّب الی الله و الی رسوله و الی امیرالمؤمنین و الی فاطمة و الی الحسن و الیک بموالاتک و بالبرائة ممن اسّس اساس ذلک و بنی علیه بنیانه... 
ولایت چیست؟ ولایت پیوندی معنوی و عمیق میان انسان و خداست که در نتیجه این پیوند مقدس، انسان تمام امور زندگی‏اش را به خدا گره می‏زند و بدون اذن و رضای حضرت دوست قدم از قدم برنمی‏دارد. 
رسیدن به مقام ولایت الهی و در زمره‏ی اولیاءالله واقع شدن به سادگی حاصل نمی‏شود.  مراحلی دارد که باید طی شود. شاید بتوان دست‏کم این چهار مرحله اساسی را برای وصول به این مقام رفیع در نظر گرفت: معرفت، محبت، اطاعت و استقامت.
معرفت یعنی شناخت و آگاهی؛ هر حرکتی بدون شناخت و معرفت محکوم به شکست است و کژروی. علی(ع) به کمیل می‏فرمایند: یا کمیل! ما مِن حَرَکَةٍ إلا و أنتَ مُُحتاجٌ فیها إلی مَعرفةٍ؛
در زیارت عاشورا هم گام اول در رسیدن به مقام موالات حسین(ع) را معرفت می دانیم: فأسأل الله الذی أکرمنی بمعرفتکم و معرفة أولیائکم و رزقنی البرائة من أعدائکم...
اما معرفت به چه کسی و چه چیزی برای وصول به درجه ولایت می‏تواند راهگشا باشد؟ به تعبیر طلبگی متعلّق معرفت چیست؟ معرفت عمیق نسبت به سه چیز می تواند مفید باشد: معرفت نفس (خودشناسی)، معرفت الله (خداشناسی) و معرفت امام زمان (امام شناسی)
در این میان از همه مهم‏تر شناخت خویشتن است. چراکه مَن عَرَفَ نفسَه فقد عَرَفَ ربّه. و کسی که خدا را شناخت ولیّ‏خدا را نیز خواهد شناخت.

حسینی باش تا بتوانی تحول آفرین شوی 

در روایت است که حضرت فرمودند: خداوند بندگان را خلق نکرد مگر برای معرفةالله؛ مردی پرسید: پدر و مادرم به فدایت، معرفةالله چیست؟ حضرت فرمودند: معرفة أهل کلّ زمان إمامهم الذی یجب علیهم طاعته. یعنی اهل هر زمانی امام زمان خود را بشناسند.
مشکل کوفیانی که در برابر امام حسین(ع) ایستادند این بود که امام زمان خود را نشناختند. آری! معرفت شناسنامه‏ای داشتند؛ یعنی خوب می‏دانستند که حسین فرزند علی و نوه پیامبرشان است؛ اما به حقیقت امام پی نبرده بودند. نمی‏دانستند که امام، انسان کامل و غایت تکامل خلقت است...
         یا رب تهی مکن ز می عشق جام ما          از معرفت بریز شرابی به کام ما

  * منبر قبل : خلاصه‏ی زیارت عاشوراء


نوشته شده توسط : سید کمیل

بسم الله []


خلاصه زیارت عاشــــــــوراء

دوشنبه 86 دی 24 ساعت 10:10 عصر

سال گذشته در ایام محرم توفیق داشتم چند شبی در حرم شهدای گمنام واوان به وظیفه طلبگی‏ام یعنی تبلیغ بپردازم. اما امسال به دلیل هم‏زمانی با امتحانات پایان‏ترم از این توفیق محروم شدم. برای همین سعی می کنم از باب قاعده عقلایی «ما لایدرک کله لایترک کله» بخشی از مباحث سخنرانی‏های سال گذشته را در ایام محرم و صفر بر روی وبلاگ بگذارم تا به رسالت طلبگی خود عمل کرده باشم.

 حرم شهدای گمنام شهرک واوان

همه‏ی ما بارها زیارت عاشورا خوانده‏ایم و با فرازهای زیبا و معنوی آن آشناییم. اما به راستی پیام و چکیده اصلی زیارت عاشورا چیست؟ این شب‏ها و روزها که زیارت عاشورا می‏خوانید به این موضوع بیشتر دقت کنید. به نظر می رسد تمام زیارت عاشورا در دو کلمه خلاصه می‏شود: ولایت و برائت؛ تولی و تبری؛ محبت و عداوت؛ دوستی و دشمنی؛ حبّ و بغض... ابراز ارادت و وفاداری به امام حسین(ع) و اهل بیت رسول خدا(ص) و اعلام تنفر و دشمنی از دشمنان ایشان.
زیارت عاشورا پر است از لعن و سلام. سلام بر حسین(ع) و اصحاب حسین(ع) و اولاد حسین(ع) و لعن بر یزید و معاویه و عمر سعد و آل مروان و... این خلاصه زیارت عاشوراست و اتفاقاً خلاصه اسلام هم همین است. امام صادق(ع) در جمله ای کوتاه و گویا همین نکته را تبیین فرموده‏اند: هَل الدینُ الّا الحُبّ و البُغض؟ آیا دین اساساً چیزی غیر از دوستی و دشمنی است؟ دینداری یعنی دوستی با خدا و اولیاء خدا از یک سو و دشمنی با شیطان و اولیاء شیطان از سوی دیگر.
اما اینکه این ولایت و دوستی و برائت و دشمنی چگونه حاصل می‏شود و ظرفش کجاست و مراحلش چیست و آسیب‏هایش کدام است ان شاء الله اگر توفیقی بود بعداً بیش‏تر خواهم نوشت.
پی ‏نوشت:

 
* به عنوان یک طلبه کوچک غم از دست‏دادن روحانی وارسته و عالم ربانی حضرت آیت الله مجتهدی را به همه‏ی دوست‏داران و شاگردان ایشان و رهبر معظم انقلاب تسلیت عرض می کنم. از خدا می‏خواهم با لطف و کرم بی‏انتهایش این ضایعه و ثلمه عظیم را جبران نماید و ما را رهروان شایسته این بزرگ‏مردان قرار دهد.
  * آخرین جملات جانسوز آقا در سخنرانی پس از 18 تیر رو یادتونه؟ (آخرین جمله رو هم به امام و مقتدای خودمان ولی عصر ارواحنا فداه عرض می کنیم؛ ای سید و مولای ما، پیش خدای متعال گواهی بده که ما در راه خدا تا آخرین نفس ایستاده‏ایم...) این جملات که حرف دل همه‏ی ماست رو می‏تونید از قسمت موسیقی وبلاگ بشنوید.


نوشته شده توسط : سید کمیل

بسم الله []


ای کاش در دل ذره‏ای شور و نوا بود...*

دوشنبه 86 دی 10 ساعت 5:31 عصر

ساری ، شهر پدری‏ام و مرکز استان سرسبز مازندران را دوست دارم. به خاطر زیبایی‏هایش؛ زیبایی‏های مادی و معنوی‏اش؛ طبیعت خیره کننده‏اش، جنگل‏های انبوه مخملینش، امواج خروشان تجنش، آبی بی‏کرانه‏ی آسمانش و ساحل پر صدف خزرش...
اما بیش از همه جاذبه‏های معنوی‏اش مرا مسحور خود می‏کند... دستان پینه‏بسته‏ی مردان زحمت‏کش و مهربانش و نگاه مادرانه‏ی زنان عفیف و سخت‏کوشش و همت والای جوانان دریادلش و لبخند معصومانه و ملیح کودکانش...
و در این بین آنچه خضوعم را می‏افزاید طنین پرتلاطم صدای پدر شهید حاج سید مجتبی علمدار است؛ علمدار لشکر 25 کربلاء.

شهید علمدار

متحیرم... نمی‏دانم باید از پسر بگویم یا پدر... پسر که ولادتش و شهادتش یکی از رمزآلود ترین حقایق این روزگار بود... یا پدر که عظمتش و عزتش و راست‏قامتی‏اش گردنکشان زمانه را به خاکساری مجبور می کند...
مردان حق باید هم چنین راست‏قامت باشند؛ چون به حقّ تکیه کرده‏اند. مردان حقّ چون به حقّ پیوند خورده‏اند، جاویدند؛ همانطور که علی(ع) با حقّ پیوندی ناگسستنی دارد و جاوید است؛ علیٌ معَ الحقّ و الحقّ مع علیّ...
شب عید غدیر امسال خاطره‏ای فراموش نشدنی داشت. چون توفیق زیارت پسر و پدر را با هم داشتم و عیدانه را از دست این دو سیّد جلیل‏القدر گرفتم...

 

سیّد مجتبی که سرتاسر سنگ مزارش را شال سبز سیّدی‏اش پوشانده بود و گویا نه فقط به زائرانش، بلکه به شهدای همجوارش هم عیدی می‏داد... شاید اگر چشم دل می‏گشودی ملائکه الهی را هم صف در صف می‏دیدی که از سیّد عیدی می‏گرفتند... و پدرش که نغمه‏ی ملکوتی کلامش و فروغ گرم نگاهش جانی دوباره بر من دمید...
یازدهم دی ماه سالروز ولادت و شهادت سیّد مجتبی است...
یادی که در دل‏ها هرگز نمی‏میرد، یاد شهیدان است؛ همین!
*عبارتی کوتاه اما گویا از مناجات های شهید علمدار


نوشته شده توسط : سید کمیل

بسم الله []


عدالت طلبی ؛‏ از مفهوم تا مصداق

یکشنبه 86 آذر 18 ساعت 10:24 عصر

عدالت‏طلبی نه فقط حقّ دانشجویان بلکه یکی از تکالیف مهم آنان است که مورد تأکید ویژه رهبر معظم انقلاب هم بوده و هست. در اصل این مطلب هیچ شک و شبهه ای نیست و کسی نمی تواند مانع عدالت‏طلبی دانشجویان شود. اما سخن من در این پست بر سر نحوه مطالبه عدالت است. به تعبیر دیگر کسی می تواند مطالبه عدالت کند که ابتدا عدالت را بشناسد.
یک وقت شما می گویی من عدالت طلب هستم؛ به این معنی که من خواستار تحقق عدالتم. اما اینکه مصداق عدالت چیست را نمی دانم. یعنی من قضاوتی نمی کنم که چه کار یا چه حکمی عادلانه است و چه حکمی ناعادلانه. من فقط از مسولان می خواهم که در تمام زمینه ها عدالت را اجرا کنند. اما در مورد تشخیص مصداق عدالت اظهار نظری نمی کنم. این همان تعبیری است که چند روز پیش سخنگوی قوه قضائیه خطاب به دانشجویان داشتند که «دانشجویان از ما عدالت را مطالبه کنند.»
اما یک وقت شما علاوه بر اینکه عدالت را مفهوماً مطالبه می کنید، وارد بحث مصداقی هم می شوید و می گویید فلان کار عادلانه است، پس باید انجام شود؛ یا فلان حکم ناعادلانه است، پس باید نقض شود و... عرض بنده درست همین است که فقط کسی می تواند چنین بگوید که مصادیق عدالت را شناخته باشد و به یقین بداند که چه کاری عادلانه و چه حکمی ناعادلانه است.
آنچه گفتم مقدمه‏ای بود برای بیان این نکته که مدتی است گروههای مختلف دانشجویی تحت عنوان عدالت‏خواهی به بعضی آراء و احکام صادر شده در قوه قضائیه اعتراض می کنند و این آراء و احکام را مخالف عدالت قلمداد می کنند. سوال بنده این است که این دوستان عزیز عدالت‏خواه _که بسیاری‏شان اتفاقاً از دوستان خوب من هستند و در اخلاص و وظیفه‏محوری‏شان تردیدی ندارم_تا چه اندازه عدالت قضائی را می شناسند که اینگونه قاطعانه و بی‏تردید قوه قضائیه را به رفتارهای ناعادلانه متهم می کنند؟
بله؛ همان‏طور که در ابتدا عرض کردم اگر عدالت‏طلبی به معنی مطالبه عدالت به طور کلی و بدون تعیین مصداق خاص باشد، نیازی به آگاهی از ظرایف و دقایق عدالت قضائی ندارد؛ اما از ظواهر اظهارات دوستان اینطور مشخص می شود که ایشان به این حدّ بسنده نکرده اند و به صورت مصداقی در مورد چند پرونده مشخص، قاضی را به عدم رعایت عدالت در قضاوت متهم می کنند؛ و حال آنکه چنین اظهار نظرهایی باید در محیطی کاملاً تخصصی و کارشناسی صورت بگیرد و لازمه آن هم آگاهی دقیق از معیارها و ضوابط عدالت قضائی است که متاسفانه بخش قابل توجهی از این دوستان از آن بی‏اطلاعند و یا اطلاعاتشان روزنامه‏ای و سطحی است.

عدالت طلبی

به عنوان مثال فقط در مورد یک پرونده که این روزها حساسیت‏برانگیز شده است کمی توضیح می دهم؛ هر جرم از سه عنصر قانونی، مادی و معنوی تشکیل می شود و در صورت فقدان هر یک از عناصر سه‏گانه،‏ جرمی تحقق پیدا نمی کند و هرگاه جرمی محقق نشود، مجازاتی هم مترتب نمی شود. جاسوسی برای بیگانگان مسلماً یک جرم است. یعنی اگر شخصی به قصد جاسوسی اقدام به جمع‏آوری و انتقال اطلاعات به بیگانگان کند بر اساس قانون مجرم تلقی می شود و به مجازات مقرر در قانون محکوم می شود. اما اگر هر کدام از دو عنصر مادی(یعنی فعل متهم) و معنوی(یعنی قصد مجرمانه متهم) برای قاضی محرز نشود، قاضی اجازه صدور حکم ندارد و نمی توان متهم را به صرف شواهد و قرائن غیر قطعی مجازات کرد. با این اوصاف بفرمایید اگر قاضی به گناهکار بودن متهم حکم کند، کار عادلانه‏ای کرده است یا ناعادلانه!؟
در اسلام و نظام حقوقی اسلامی ما، اصل اولیه بر برائت و بی‏گناهی همه افراد است مگر اینکه خلاف آن محرز و اثبات شود. مرجع این احراز و اثبات هم قاضی واجد صلاحیت قانونی است؛ نه عامه‏ی مردم و نه دانشجویان و نه مسولان سیاسی و نه نمایندگان مجلس و نه حتی وزیر اطلاعات و شخص رئیس جمهور.
ممکن است فرضاً برای وزارت اطلاعات اثبات شود که فردی اقدام به ارائه اطلاعات به بیگانگان کرده است؛ در اینصورت اولاً حوزه اظهار نظرهای اطلاعاتی و امنیتی را باید از حوزه صدور احکام قضائی جدا بدانیم. (کما هو الحقّ) ثانیاً اثبات این مطلب برای وزارت اطلاعات نمی تواند لزوماً برای دستگاه قضائی هم حجت و الزام‏آور باشد و مطلب را برای قاضی هم اثبات کند. چرا که اصل اساسی استقلال قضائی چنین اقتضاء می کند. ثالثاً اگر اصل این مطلب هم احراز شود، بین ارائه اطلاعات به بیگانگان و جرم جاسوسی تفاوت ماهوی وجود دارد و رابعاً اینها همه در قلمرو عنصر مادی جرم است و برای مجرمیت متهم،‏نیاز به عنصر معنوی هم هست که اگر برای قاضی احراز نشود، باید گفت هیچ جرمی اتفاق نیفتاده و اصولاً در این گونه موارد، مجازات بر خلاف عدالت است.
البته بنده هم مانند دوستان عزیز معتقدم دستگاه قضائی به تحولات اساسی و مبنائی نیازمند است و ساختار قضائی ما تا بهینه شدن راه طولانی در پیش رو دارد و البته تلاش های زیادی هم در این راستا انجام شده است که نباید از نظر دور داشت. اما اگر مقام معظم رهبری فرمودند «عدالت‏خواهی،‏ لبّ انتظار ما از دانشجویان است» باید ابتدا به فهم درستی از مفهوم عدالت رسید و در خصوص مصادیق عدالت هم باید بسیار آگاهانه‏تر قدم برداشت. یعنی یا اصلاً وارد مصادیق نشویم و فقط عدالت را به طور کلی و مفهومی مطالبه کنیم و یا اگر می خواهیم وارد مصادیق شویم، عالمانه و هوشیارانه سخن بگوییم.


نوشته شده توسط : سید کمیل

بسم الله []


آسیب‏شناسی دانشجو و جریانات دانشجویی

شنبه 86 آذر 17 ساعت 10:47 عصر

دیروز 16 آذر و روز دانشجو بود. چند روز بعد هم 27 آذر و روز وحدت حوزه و دانشگاه است. حیفم اومد از این مناسبت ها همین جوری عبور کنم و چیزی ننویسم.
امام صادق‏(ع) فرمودند: بهترین برادران من کسی است که عیوبم را به من هدیه کند؛ گفتم چه هدیه‏ای برای دوستان دانشجوم بهتر از اینکه محترمانه و خاضعانه لیستی از اشکالات و آسیب‏هایی که به دانشجو و جریانات دانشگاهی وارده رو بنویسم و ازشون دعوت کنم برای ترمیم و اصلاح این نقاط ضعف قدمی بردارند.
البته ناگفته نمونه که بنده هم خودم رو هنوز دانشجو می دونم! یعنی تا وقتی پایان نامه‏مو ننوشتم، دانشجو هستم! پس به کسی بر نخوره لطفاً!

دانشجو و دانشگاه 

من بیست مورد از تهدیدها و آسیب‏ها رو نوشتم؛ هرکس چیز دیگه‏ای به ذهنش میرسه به این لیست اضافه کنه تا هدیه‏مون کاملتر بشه.
1-  آرمان‏خواهی بدون همت و مجاهدت
2-  سطحی نگری و ظاهربینی و عدم تعمق در معارف
3-  جدی نگرفتن میدان مجاهده علمی (عدم باور قلبی این میدان)
4-  بازیچه و آلت دست و ابزار تحقق اراده‏های ناپاک واقع شدن و زود فریب خوردن
5-  فقدان زمان‏آگاهی و عقب ماندن از سیر کلی مسائل و تحولات
6-  انفعال، رخوت و خمودگی و عدم تاثیرگذاری مثبت بر جریانات کلان جامعه
7-  عدم مسؤولیت پذیری کامل در قبال تحقق آرمان ها
8-  گرفتار افراط و تفریط شدن (زود داغ شدن و زود یخ زدن)
9-  ضعف در تشخیص وظایف و شناخت اولویت ها
10- گرفتار روزمره‏گی ها و مسائل پیش پا افتاده بودن
11- ضعف در انتقاد‏پذیری به جهت نوعی غرور کاذب
12- ضعف در دشمن شناسی به جهت عدم بصیرت
13- عدم بهره‏گیری صحیح از تجارب ارزشمند گذشته
14- گرفتار کارهای کلیشه‏ای بودن
15- گرفتار نوعی تعصب جاهلی بودن (نام‏ها، گروهها، تشکل‏ها، انجمن‏ها و...)
16- ضعف در آشنایی با تاریخ (اعم از تاریخ جهان، تاریخ ایران، تاریخ معاصر، تاریخ انقلاب اسلامی و تاریخ دفاع مقدس)
17- مستغنی دانستن خود از ارتباط دائمی با سرچشمه‏های زلال معارف الهی (علما و فضلای روشن‏بین حوزه)
18- پراکنده‏کاری و عدم تمرکز و تجمیع توانمندی‏ها برای وصول به اهداف مشخص
19- مقطعی کار کردن و عدم استمرار و استقامت در کارها (البته بخشی‏اش به خاطر کوتاه بودن دوره دانشجویی افراد است)
20- رویکرد احساسی و عاطفی به مسائل؛ نه عقلانی و منطقی


نوشته شده توسط : سید کمیل

بسم الله []


پنج شین

سه شنبه 86 آبان 15 ساعت 5:13 عصر

امروز یه بار دیگه شهدا اومدن‏و حال و هوای شهرمون رو صفایی بخشیدند و رفتند... از شهدا که نمی تونم چیزی بگم؛ اما بذارید از زائرای شهدا بگم.
امروز یه زائر بسیجی و خاکی بین زائرای شهدا بود که مردم به خاطر صداقت و پایبندی‏ش به آرمان های شهدا خیلی دوستش دارن. رئیس جمهور محبوب و انقلابی‏مون دکتر احمدی نژاد رو میگم. بدون تشریفات غیرضروری، همون جوری که ازش توقع می رفت اومد توی جمع عاشقان شهدا. وقتی رفت بالای یکی از تریلرهای حامل تابوت شهدا، مردم چفیه‏ها و شال‏هاشون رو می انداختند بالا و دکتر اونا رو به پیکر مطهر شهدا متبرک می کرد و می‏انداخت پایین... به این می‏گن رئیس جمهور بسیجی و مردمی.

بازار عریضه نویسی بر روی تابوت‏های شهدا هم مثل همیشه داغ بود. یکی از بچه‏های تفحص شهدا تعریف می کرد یه بار برای غبار‏ روبی، در ضریح شهدای گمنام طلائیه رو باز کرده بودند و چند هزار نامه زائرای شهدا رو که توی ضریح انداخته بودند رو خونده بودند. می گفت نامه ها، که در حقیقت راز و نیاز و درد و دل‏های مردم با شهدا بوده توی پنج شین (5 ش) خلاصه می شد:

شفا ؛ شهادت ؛ شفاعت ؛ شغل ؛ شوهر !


إن‏شاءالله خدا حاجت دل همه‏ی زائرای شهدا رو بده و ما رو هم مشمول شفاعتشون کنه...


نوشته شده توسط : سید کمیل

بسم الله []


توکّلت علی الله...

جمعه 86 آبان 11 ساعت 10:25 عصر

سلام و رحمت الله علیکم!
تا حالا وکیل گرفتید؟ یعنی شده کارِتون جوری گیر کنه که مجبور شید برای رفع مشکل برید سراغ یه وکیل؟ دیدید وقتی وکیل می گیریم چه قدر خیالمون راحته؟ وقتی همه‏ی کارها رو می سپاریم به‏ش و میریم دنبال باقی کارها با خودمون میگیم خوب شد وکیل گرفتم... خیالم راحته که از پس کار بر میآد...
من یه وکیل خوب سراغ دارم که ما رو از همه وکیل ها بی نیاز می کنه. خودش گفته من بهترین وکیلم. (نِعمَ الوکیل) گفته اگه کارها رو به من بسپاری از پس همه‏ش بر میآم. گفته دیگه نگران هیچی نباش. گفته به من اعتماد کن. گفته دستتو بذار توی دست من و به من تکیه کن...
از حضرت علی(ع) پرسیدند زیباترین آیه قرآن به نظرتون کدومه؟ فرمودند:


... و مَن یتّق اللهَ یَجعل له مَخرَجاً
و یَرزقه مِن حیثُ لایَحتسب
و مَن یتوکّل علی اللهِ فَهُو حَسبُه
إنّ اللهَ بالغُ أمره
قد جَعَلَ اللهُ لِکُلّ شَیءٍ قدراً


نوشته شده توسط : سید کمیل

بسم الله []


کهف الشهداء

جمعه 86 مرداد 12 ساعت 9:48 عصر

این بحث نمادها مثل اینکه تمومی نداره! چند سال پیش که بچه های تفحص شهدا خدمت مقام معظم رهبری مشرّف شده بودند ایشان ضمن تجلیل از کار پر ارزش جستجوی مفقودان این جمله را فرموده بودند: «این عملیات تفحص شهدا یک معنای نمادین دارد‍، یک معنای رمزی دارد؛ معنایش این است که علی رغم آن کسانی که می خواهند مسأله شهادت را، مسأله شهید را، مسأله فداکاری را زیر غبارها و خاک و خل ها پنهان کنند، شما نمی گذارید این کار انجام شود.»
یکی دیگر از آن کارهای سمبلیک و نمادین که در راستای تفحص شهدا انجام می شود، تدفین پیکر مطهر شهدای گمنام در نقاط ویژه شهرهاست؛ شهدایی که با وجود اطمینان از شهید بودنشان به دلیل فقدان مدارک و نشانه های شناسایی گمنام باقی مانده اند؛ گرچه شهدای گمنام خود از نام آور ترین اولیاء خدا در ملکوت اعلای عالم هستند.
نزدیک 40 روز پیش 5 شهید گمنام در منطقه ولنجک تهران به خاک سپرده شدند. حکایت این مراسم جالب و شنیدنی است. ابتدا با بررسی هایی که انجام می شود، نقطه ای در میان منطقه مسکونی در نظر گرفته شده بود و هماهنگی های لازم نیز صورت گرفت؛ اما بعد از اعتراض و اعلام مخالفت عده ای از ساکنان و اهالی محل، مسولان برگزاری مراسم در تعیین مکان تدفین شهدا دچار تردیدهایی می شوند و از قرآن کریم چاره جویی می کنند. استخاره ای گرفته می شود و این آیه آنان را راهنمایی می کند:
و إذ اعتزلتموهم و ما یعبدون إلا الله فاوا إلی الکهف ینشر لکم ربّکم من رحمته و یهیّیء لکم من أمرکم مرفقاً
آیه، داستان اصحاب کهف را بازگو می کند آن هنگام که آن جوانمردان از مردم شهر و خدایان باطل آنها کناره گیری کرده و به غار پناه آوردند تا از رحمت واسعه خدای تعالی بهره مند شوند و گشایشی در کارشان حاصل شود...
ولنجک یکی از مناطق شمالی شهر تهران است و به کوه های شمال تهران متصل می شود؛ استخاره صریح و روشن تکلیف را روشن کرده بود؛ بچه های بسیجی به جستجوی غار در نزدیکی محل از پیش تعیین شده پرداختند و در نهایت تعجب در دل کوه و در ارتفاعی مشرف به منطقه قبل یک غار پیدا می کنند؛ گویی آنجا از مدت ها پیش برای میزبانی شهیدان گمنام آماده شده بود... مراسم تشییع و تدفین شهدا در غار با حضور مردم مؤمن منطقه و حتی آن دسته از ساکنان که ابتدا با این طرح مخالفت می کردند برگزار شد و شهدا در غار آرام گرفتند و غار، کهف الشهداء نام گرفت.
جزئیات شنیدنی و جذاب این واقعه بیش از آن است که در یک نوشته کوتاه پرداخته شود؛ اما حضور سرزده و بی سر و صدای مقام معظم رهبری بر مزار این شهیدان گمنام در سحرگاه روز جمعه 29 تیرماه که نماز شب و نماز صبح را در کهف الشهداء به جای آوردند ابعاد ویژه ای به این موضوع داد. حضور نمادین ایشان در کهف الشهداء حاوی پیام های رمزی زیادی برای ما است.

رهبر معظم انقلاب در کهف الشهدا

کهف الشهداء در دسترس من و شماست... مکانی خلوت و معنوی و به دور از هیاهوی بی ثمر شهر که ما را به عبادت و کسب فیض و نور می خواند... هنوز هم در نزدیکی این شهر گناه آلود غاری برای تفکر و عبادت و زیارت پنج تن از بهترین بندگان خدا یافت می شود!... پس بسم الله...
*
مشاهده اصل عکس آقا با کیفیت عالی
*در ولنجک چه گذشت؟ (به قلم یکی از اهالی ولنجک)
*گزارش تصویری فارس از مراسم خاکسپاری شهدا در کهف
*حق با کیست؟؟؟؟؟؟(به قلم یکی از اهالی ولنجک)

پی نوشت: چهل روز تا آغاز میهمانی خدا باقی است.
می خواهم در غار دلم کمی خلوت کنم.
تا پایان ماه مبارک رمضان نخواهم نوشت...
اما جهاد همچنان باقی است!
جهاد اکبر...جهاد با نفس... 
یا علی مدد!


نوشته شده توسط : سید کمیل

بسم الله []


<   <<   11   12   13   14   15   >>   >

لیست کل یادداشت ها

آیا رهبر انقلاب از خطوط قرمز مذاکرات هسته ای کوتاه آمدند؟
زنده باد خامنه ایِ رهبر!
روز قدسی که سیدحسن نصرالله را از نزدیک دیدم!
توصیه حاج آقا مجتبى? تهرانی به رزمندگان مقاومت اسلامی
غزه در انتظار راهپیمایی ما
پیام یک جوان فلسطینی به جوانان ایرانی
[عناوین آرشیوشده]